مریم میرزاخانی و آینده ایران
بسپار/ایران پلیمر می نویسد، مراسم بزرگداشت مریم میرزاخانی30 آبان ماه 1396در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد. میرزا خانی ریاضیدان و استاد دانشگاه استنفورد بود. وی سه سال پیش به دلیل کار بر دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها برنده ی مدال فیلدز شد که معتبر ترین جایزه ی بین المللی در ریاضیات است و به نوعی نوبل ریاضی به شمار میرود. وی پس از تحصیل در دانشگاه شریف به دانشگاه هاروارد رفت و از آن پس تحصیلات و فعالیت های خود را در آمریکا ادامه داد و در سن چهل سالگی به دلیل سرطان درگذشت.
در این مراسم با حضور سورنا ستاری معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری، هیأت رئیسه دانشگاه، اندیشمندان، نخبگان، دوستداران و خانواده بانوی نابغه ریاضیات ایران تجلیل به عمل آورده شد. اما در بخشی از این مراسم دکتر رضا منصوری استاد فیزیک دانشگاه شریف سخنرانی بی نظیری کرد که بسیاری از نکته های آن جای توجه و تامل دارد. در زیر متن این سخنرانی را می خوانید.
میرزاخانی و آینده ی ایران
از دانشگاه شریف و خانواده میرزاخانی متشکرم که امکانی فراهم کردند تا در این جمع تجربه ی تقریباً پنجاه ساله¬ی خود درآموزش عالی را متناسب با این مراسم بیان کنم.
مریم میرزا خانی ریاضیدانی جهانی در ایران متولد شد و آموزش خوب دید، در امریکا ریاضیدانی برجسته شد و زندگی کرد اما ایرانی ماند و هیچگاه به فرهنگ اجدادی خودش پشت نکرد، در ایران امکان کار نداشت.او ریشه در ایران داشت و این ریشه را حفظ کرد. اما آیا ما قدر این ریشه را می¬دانیم؟ نکند این ریشه را بنه کن کنیم؟ کشور بی تاریخ بی ریشه است. کشوری که تاریخ خود را نداند و ریشه ی خود را نشناسد، نمی¬تواند آینده¬ی خود را بسازد؛ دیگران برایش می سازند!
کشور ما درآستانه ی امتحانی بزرگ در تاریخ است. آیا خواهیم توانست آینده ی خود را بسازیم؟
ایران 3000 سال تاریخ دارد. نه تنها اولین امپراتوری جهان را تأسیس کرده ایم بلکه چندین امپراتوری را پشت سرگذاشته ایم؛ چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام. پس از حضیض تاریخی در دوران قاجار، ایران به بازیگری مهم در منطقه تبدیل شد که البته هنوز باید نقش سازنده ی خود را در جهان نشان بدهد. در هر حال، کمتر دورانی را می¬بینیم که عظمت ایران با برکشیدن و حضور نخبگان علمی همراه باشد؛ اما اکنون در جهان پیچیده ی مدرن، قدرت پایدار فقط با علم پایدار تصور پذیر است و علم پایدار بدون جذب نخبگان در فرایندهای اجتماعی ناممکن!
آیا ما به دنبال علم پایدار هستیم؟
از حدود سال 350 هجری که حکومت شیعی مذهب آل بویه بر ایران حکومت کردند دورانی از آزاد اندیشی به راه افتاد و همزمان دربارهای کوچکتر هم در حمایت از علم و فلسفه با یکدیگر به رقابت پرداختند. نتیجه ی این آزاد اندیشی نام های بسیاری است که امروزه در تاریخ علم و تفکر جهان میدرخشند: فارابی، خوارزمی، ابن سینا، بیرونی و بسیاری دیگر. این دوران طلایی اسلام را فرزانگان، جهان دوره¬ی روشنگری اسلامی نام نهاده اند که حکومت شیعی ایران در آن نقش تعیین کننده ای ایفا کرده است. آل بویه امپراتوری تأسیس نکرد اما نمونه های بی بدیل در تاریخ ایران به جای گذاشت؛ برای مثال نشانه هایی از اینکه ایرانیان علاوه بر نخبگی در کشورداری، در خلاقیت و علم نیز نخبگی از خود نشان داده اند.
چرا آیندۀ ایران این چنین نباشد؟
حدود سیصد سال پس از آن دوران حکومت شیعی صفوی روی کار آمد که دوباره عظمت جغرافیایی ایران را کمابیش احیا کرد اما در زمینه ی علم و خردگرایی جزمی تر از دوران سلجوقی عمل کرد. بی جهت نیست هنگامی که گردشگران غربی 50 سال پس از گالیله اولین دوربین نجومی را به ایران آوردند دربار صفوی نه به آن توجه کرد و نه آن را درک کرد. در نتیجه ایران از غافله ی علم و خرد نوین کاملا دور ماند. انحطاط علمی ما در سایه ی جزم اندیشی سلجوقیان شروع شده بود و گویی تمامی نداشت. در هیچ یک از سه دوران حکومت های دینی ساسانیان و سلجوقیان و صفویه، ایران نتوانست همانند دوران آزاد اندیشی آل بویه سهمی در تاریخ علم جهان به یادگار بگذارد. این باید برای ما عبرت باشد و هنگامی که از سهم ایران در علم دنیا صحبت می کنیم باید نگران فقدان دورانی پایدار در علم و خردگرایی باشیم. دنیای جدید از این لحاظ بسیار پیچیده تر شده است.
آینده ی ایران را کسانی خواهند ساخت که علم پایدار داشته باشند.
ایران ما در دوران گذار به نوعی مدرنیته است که خود خواهد ساخت. شواهد حکایت از این دارد که ما مصمم هستیم آینده را خودمان بسازیم. اما در این تلاش هنوز از سایه ی دوران خردگریزی خود خارج نشده ایم. دوران طلایی اسلام را نه در خردگرایی آل بویه که در خرد گریزی پسا-آل بویه ای می-پنداریم؛ موفق به درک جهان مدرن و سازوکارهای آن نشده ایم و هنوز در گذشته زندگی می کنیم. همین است که دیگران ما را “مداخله گر” می نامند. لفظ تروریست را هم باید در همین بافتار درک کرد. ما می دانیم تروریست نیستیم. داعش “پیکارجو” است و ما تروریست؟! این تناقض را در همین چارچوب باید ببینیم. ما هنوز زبان دنیای مدرن را درک نکرده ایم. ما پس از هشتصد سال بیدارشدگان تاریخ ایم ، و حالا که سودای امپراتوری داریم یا میخواهیم با ایده هایی مستقل در این دنیا زندگی کنیم، با مفاهیم منسوخ به جنگ چالشهای ژئوپلیتیکی و اجتماعی و زیست محیطی میرویم. این راه صحیح نیست! صداقت و جدیت و از جان گذشتگی البته که مفاهیمی بسیار با ارزش اند اما آن ها را نباید در ساختار مفاهیم و مصداق های اجتماعی هشتصد سال پیش گنجاند! این نوع برداشت از ارزش ها فقط تا حدودی پاسخگوی هدف ماست. امروزه بی تردید اقتدار ایران در منطقه و امنیت خودمان را مدیون همین ارزش ها هستیم اما این ارزش ها به تنهایی نمی تواند ادامه ی راه ما را در همین جهت تضمین کند و امنیت و عزت و رفاه به ارمغان بیاورد.
باید زبان و مفاهیم دنیای مدرن را درک کرد. این درک نیازمند آزاد اندیشی و فراهم کردن زیرساخت های آن است که از آن غافلیم.
اکنون در جمهوری اسلامی احیای دوران طلایی اسلام را در سر می پرورانیم. اما کدام دوران؟ سلجوقیان، صفویه، یا آل بویه؟ بیگانگان سپاه ما را “جیش الصفوی” می¬نامند. برخی خودمانی ها بی تأمل از صدر اسلام یا دوران پسا آل بویه به عنوان الگو صحبت میکنند؛ از الگوی آل بویه اما که دوران طلایی اسلام را پدید آورد خبری نیست. ما در دانشگاه هایمان از کرسی های آزاد اندیشی صحبت می¬کنیم اما متوجه نیستیم که کار آزاداندیشی را به قول تهرانی ها “سنگ” کرده ایم؛ یعنی کاری کرده ایم که آزاد اندیشی از جامعه رخت بربندد!
این40 سال برابر یک سوم دوران حکومت آل بویه است. حرکت در ایجاد نهادهای علمی مدرن در ایران در این سال ها در هر مقیاسی بی نظیر بوده است. اما سازوکارهای مبنایی آن ها با آزاد اندیشی منافات دارد. در دوران پسا آل بویه هم با ساخت نظامیه ها، و به دنبال آن ساخت مدرسه های بی شمار، نهادهای به اصطلاح علمی فراوان ساخته شد، اما همزمان آزاد اندیشی در بنیان تعطیل شد و بانیان تفکر دوران طلایی اسلام، که امروزه ناگزیر در همراهی با احساسات جهانی به آن ها افتخار میکنیم کافر تلقی شدند، و نوشته های آنها « الکفر الصریح » قلمداد شد و بر شیخ الاسلام ها واجب اعلام شد که از آموزش آن ها برحذر باشند.
دانشگاه سازی ما در این دوران 40 ساله هم به دوران اوج مدرسه سازی پس از آل بویه شباهت زیادی دارد. معنی آزاد اندیشی را از دست داده ایم چرا که نخبگی علمی را در قید اخلاق میفهمیم. ما مریم میرزاخانی را در قید هنجارهای ظاهری می بینیم. او اگر در ایران مانده بود بی¬شک در استخدام دانشگاهی مشکل پیدا میکرد. نه میتوانستیم از او ریاضیدانی جهانی تربیت کنیم و نه او را به کار می¬گرفتیم. ما از سرناچاری به بزرگداشت او پرداختیم چون دیگران به بزرگی او چنان واقف شدند که دیگر نمیشد آن را کتمان کرد. ما اسباب تبعیدی شدن را فراهم کرده ایم اما برای تهیهی الزامات رشد خلاقیت در کشور گام بزرگی برنداشته ایم. دیگران راه شکوفایی جوانان ما و اسباب بزرگی آن ها را فراهم می¬کنند، مانند میرزاخانی و او بزرگ شد اما او و مشابه او را بزرگ نمی¬خواهیم. ما او و مشابه او را در قید ظواهری میخواهیم که یک قرائت خاص از مذهب میخواهد، همان گونه که سلجوقیان هر نوع تفکر را تنها تحت قیود چهار مذهب اهل سنت تحمل میکردند، و همان گونه که صفویه ملاصدرا را بزرگ نمی پنداشتند و نمی خواستند. نهادهای ما محل خردگرایی نیست. اگر شیخ الاسلام های صفوی ملاصدرا و اردستانی را که گام در آزاد اندیشی نهاده بودند تحمل نکردند و تبعید کردند ما هم همه ساله مریم های بسیاری را تحمل نمی¬کنیم و آنها را مجبور به مهاجرت میکنیم.
ایران ما در شرایط چندگنی – نه فقط ناهمگنی- فرهنگی است. رفع این چندگنی فرهنگی زمانبر است و زمان هم در دنیای پر تلاطم و پر تحرک کنونی بسیار پر اهمیت است. نه مانند صدر اسلام که غرب و شرق در خواب و قعر تاریخ به سر می¬بردند و ما در تحرک نسبی بودیم. تحرک امروز دنیا بی بدیل است و باید هرچه زودتر این را دریابیم، قبل از آن که دیگران آیندۀ ما را ترسیم کنند. درشرایط کنونی، دولت های ما به دلیل این چند گنی در ساختار فرهنگی و انعکاس آن در مرکز های قدرت توان توجه به نیازهای اساسی برای ماندگاری ایران را ندارند. بخش دفاعی ما خوشبختانه از این جدال تاحدی بیرون است و تاکنون در حفظ امنیت کشور موفق عمل کرده است. این بخش کشور به طور قطع زیر فشار زیادی قرار دارد و فقط نخبگان سیاسی و اقتصادی و علمی میتوانند به یاری اش بشتابند. این فشار مانند جنگ تحمیلی نیست بلکه بسیار سهمگین تر است. نباید گذاشت این بخش موفق در تاریخ 40 ساله ی ما به دلیل چالش های چندگنی فرهنگی و مرکزهای قدرت، از درون بپاشد. رفع این فشارها هیچ چارهای جز خردگرایی و آزاد اندیشی مدرن ندارد و این همان غفلت تاریخی ما است که متاسفانه به آن دامن زده می شود. رفع این چندگنی احتیاح به زمان دارد. تنها نهادهایی که در حد توان از این آزاد اندیشی دفاع می کنند و آن را با پوست و استخوان درک می کنند بخش خصوصی و نهاد دفاعی ما است. باید متوجه شرایط تاریخی باشیم وآن را درک کنیم. بیش از سه ماه خالی بودن کرسی وزارت علوم در همین ماه های اخیر بیانگر همین چالش اجتناب ناپذیر اجتماعی است.
مریم میرزاخانی در زندگی خود نشان داد شکوفایی ما ایرانیان ممکن است. او نشان داد زن ایرانی می تواند قبل از هر چیز انسان باشد. بخشی از جامعه ی فرهنگی ما متأسفانه زن را اول زن میبیند بعد انسان؛ در نتیجه زنان ما هم مردان را به همین صورت می بینند. توجه به خرد و خلاقیت به ما خواهد آموخت که امروزه انسان بودن بر زن یا مرد بودن اولویت دارد. مگر از قرآن نیاموخته ایم که کلمه- یعنی فکر- انسان را از ملائک متمایز میکند. نخواهیم که انسان در حد ملائک سقوط کند. بکوشیم انسان ایرانی، انسان باشد، چه زن چه مرد مستقل از جنسیت توانایی اندیشیدن داشته باشد. دوران فردیت و برنامه ریزی اجتماعی برای تربیت انسان کامل به سر آمده است؛ آن هم انسان کاملی که به ملائک فروکاهیده شده. این اشتباه تاریخی را درک کنیم. ما با برنامه ریزی های خودمان در جمهوری اسلامی باید متوجه شده باشیم که …
دکتر رضا منصوری
(ادامه دارد…)
متن کامل این مقاله را مصاحبه را در شماره 184ام ماهنامه بسپار که در دی ماه منتشر شده است بخوانید.
در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکارخانم ارشاد .تماس بگیرید. امکان اشتراک آنلاین بر روی صفحه اصلی همین سایت وجود دارد.