اخباراخبار ویژه

سرمقاله شماره 217 ماهنامه بسپار در آبان ماه/ چند قطبی آدم در برابر آدم

بسپار / ایران پلیمر درست است که شبکه های اجتماعی باعث شده اند که به ظاهر “باخبر”تر باشیم، اما این روزها برخی از این بسترها آن قدر سیاهند که انگار رنگ دیگری در دنیا نیست. حتی نه به جهت نوع و ماهیت اخباری که در آنها توسط خود ما یا رسانه های رسمی و غیر رسمی منتشر می شود، بلکه به خاطر این ورطه غریب در مقابل هم بودن آدم ها و جبهه گیری های مدام و مکرر.
خواستم بنویسم ما حتی با جانمان هم در این دوقطبی قمار می کنیم که دیدم دیگر از دوقطبی گذشته، ما از شدت و تعدد قطب ها به سمتی که گویا اصلا قطبی نداریم، میل می کنیم. آن قدر خشم از وضعی که در آن گرفتاریم، در ما انباشته شده که عملکردمان بیشتر از سر تخلیه روانی همان است تا از سر منطق و اعتقاد و باور و برنامه.
یک جامعه جهانی خسته که ماههاست در برابر ویروسی همه گیر در حال مقاومت است و جامعه ما که علاوه بر آن باید تاوان تصمیم سازی های دولتمردانش را هم بر سر ناتعاملات بین المللی و مناسبات ظالمانه و انسان ستیز صاحبان قدرت در دنیا، بپردازد.
ما مردمی که زیر بار فشارهای اقتصادی روز افزون، توان زندگی را هر روز بیشتر از قبل از کف می دهیم، برای عزیزانمان هم روزانه در رکوردی تازه سوگوار و عزاداریم.
دولتی در آستانه ورشکستگی مالی، که نه می تواند با اعمال قرنطینه قطعی، نان مردمش را تامین کند و نه به نظر می رسد برنامه ای برای پیش رو داشته باشد مگر “دعا” یی که همه را به دست برداشتن برای آن فرا می خواند. مفهومی که در مذهبی ترین برداشت های دینی هم هرگز به تنهایی توصیه و کارگشا پنداشته نشده است.
از حکومتی که حاضر نیست هیچ مسوولیتی را به واسطه چند دهه شیوه ی حکمرانی اش، بپذیرد که بگذریم ماییم که در تقابل های نفر به نفر، نا آگاه و حساب شده یا آگاهانه در حال جنگ فرسایشی با همیم.
در روزهای منع “بی فاصلگی”ها، برخی از ما لجوجانه در به خاک سپاری استاد آواز و اخلاق، شجریان، دست در دست هم مرغ سحر می خوانیم و برخی از ما آدم های مقابل، برای عید بیعت به ورزشگاه چندهزار نفری می رویم. مهم نیست چند صد نفر در روز به می میرند، ما داریم چرخه بی تدبیری را بازتولید می کنیم. یک روز توانایی تامین ارز و واردات انسولین را نداریم و برای شنیده شدن صدای خانواده های بیمارمان هشتگ تحریم دارو می زنیم و فردا، یک محموله قاچاق دارو به کشوری همسایه ناگهان کشف می شود و آن هشتگ را بی اعتبار می کند. چند روز بعد تخصیص ارز برای واردات مواد اولیه روغن به تاخیر از سر ناچاری می افتد و شائبه تعطیلی کارخانه های تولیدی، صف های خرید و تقاضای احتیاطی را به سقف می رساند. فردا روز از هزارات تن برنج در حال فساد در گمرکات، باز به همان دلایل قبلی گفته می شود. این تسلسل اگر شرایط تغییر نکند، همچنان برقرار است و هر از چندی کوتاه برای تا هر چیز.
در برخی شبکه های اجتماعی جدی تر، اگر چرخی بزنید، نفستان شاید واقعا بند بیاد از دیدن اینکه چه قدر در برابر هم ایستاده ایم. یک روز برای آزادی اندیشه های دربند هشتگ می زنیم (و فقط هشتگ می زنیم!) و درست چند روز بعد، یکی از آنها یا حتی خودمان به صرف تک اظهار نظری ناهمراه، به همان هزینه داده سالها از عمر، هر بهتان و تهمتی را روا می دانیم.
روشن است که مملکت پولی جز برای مبادا (که تشخیصش با ما نیست اما معلوم است که هنوز زمانش نرسیده) ندارد و این وضعیت نه برای کسب و کارها و نه برای جان انسان ها دوام بلندمدت تری نمی تواند داشته باشد.
شاید بهتر است حالا که زیر فشارهای حداکثری خارجی و داخلی هستیم به جای آدم در برابر آدم بودن، در کنار هم بودن برای گذر از یک بزنگاه تاریخی را تمرین کنیم، هر چند بسیار دشوار باشد و سیاست ها مشوق چند دستگی ها.
من هم مثل برخی از شما، حال و روز یک روز مردم را به اراده دستوری خارجی گره نمی زنم و دلیل کف و دست هموطنان برون مرزی و حتی درون مرزی را برای ریاست جمهوری فردی خاص در کشوری دیگر، به بهانه یکسره شدن اوضاع (اگر باشد و بشود) نمی فهمم. اما این را می دانم که شاید اشتباه کنم. این رنج هر روزه و تلخ زندگی همه ما در این خاک، دیگر باید تمام شود، در روزی در همین نزدیکی ها.

تبسم علیزادمنیر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا