اقتصاد و مدیریت

از نظر کارفرمایان، تجربه مهم‌تر است یا تحصیلات؟

بسپار می نویسد، مشاور عزیز، بر سر دوراهی قرار دارم. به‌تازگی از شغلم استعفا داده‌ام. در این زمینه سه سال سابقه کار دارم. از یک طرف، می‌توانم به‌راحتی در حوزه تخصصم کار پیدا کنم اما از طرف دیگر، دوست ندارم خودم را محدود به یک زمینه شغلی کنم و دنبال تنوع کاری هستم تا تجربه‌های بیشتری به‌دست آورم.

البته وظایفی که تا به حال انجام داده‌ام، متنوع بوده‌اند اما اگر بخواهم همین مسیر شغلی را ادامه دهم، درست مثل بازیگری می‌شوم که نقش‌های تکراری بازی می‌کند. اگر بخواهم مسیرم را تغییر دهم، ترجیح می‌دهم در زمینه مدیریت فعالیت کنم.یک پست مدیریتی علاوه بر آنکه درآمد بیشتری دارد، به من کمک می‌کند تا کارفرما و سازمان خود را بهتر بشناسم، خودم فکر می کنم در این پست احتمال موفقیتم زیاد است چون در کارهای قبلی در موقعیت‌های مختلف افراد بسیاری را استخدام و مدیریت کرده‌ام. سوالم اینجاست که کارفرمایان، بیشتر به تجربه بها می‌دهند یا تحصیلات؟ من مدرک مدیریتی ندارم.

اگر شرکت‌ها برای پست‌های مدیریتی، فقط به دنبال افرادی هستند که فارغ‌التحصیل مدیریت باشند، پس شاید بهتر باشد وقت خودم را تلف نکنم. اما اگر به تجربه بیشتر از تحصیلات اهمیت می‌دهند، می‌توانم بخشی از انرژی‌ام را صرف یافتن یک شغل مدیریتی کنم و همزمان، به دنبال شغلی در حوزه تخصصم نیز بگردم. نظر شما چیست؟

پاسخ: دوست عزیز، من رویکرد تحلیلی تو را دوست دارم اما ظاهرا تو به فرآیند جست‌وجوی کار و مسیر شغلی‌ات به چشم یک معادله نگاه می‌کنی، در حالی که این فرآیند، یک معادله نیست. از قرار معلوم، تو سال‌ها سابقه کار داری پس باید بدانی که نمی‌توانیم به طور قطعی بگوییم که «کارفرمایان چه می‌خواهند».نه‌تنها سازمان‌ها با یکدیگر متفاوتند، بلکه مدیران استخدام نیز اززمین تا آسمان با هم فرق دارند و هر یک از آنها با توجه به شرایط و پیش‌فرض‌ها تصمیم‌گیری می‌کنند. عوامل دیگری نیز وجود دارند که روی تصمیم‌گیری و گزینش نیرو تاثیر می‌گذارند، مثل سلیقه شخصی مدیر استخدام، ترجیحات و سوگیری‌های مدیرش، پیشینه سازمان، فرهنگ سازمان، موقعیت شرکت و واحد مربوطه و صدها عامل دیگر. بنابراین باید به این نکته توجه داشت که استخدام کردن و استخدام شدن یک معادله ساده x+y=z نیست.

تو باید در تمام این مسیر با دقت قدم‌برداری و شرایطت را بارها و بارها ارزیابی کنی.تو دلایل قانع‌کننده‌ای آوردی که چرا می‌خواهی از حوزه تخصص و شغل فعلی‌ات فاصله بگیری. گفتی اگر شغلی پیدا کنی که شبیه شغل فعلی‌ات باشد، احساس می‌کنی در حال درجا زدن هستی و در شغلی که با کار فعلی‌ات هیچ تفاوتی ندارد، چیز زیادی یاد نخواهی گرفت.

اما اگر چنین شغلی، جای پیشرفت ندارد و تو را محدود می‌کند، اصلا چرا به دنبال چنین شغلی هستی؟حالا که تصمیم گرفته‌ای مسیر خود را تغییر دهی و یک مسیر جاه‌طلبانه و هیجان‌انگیز را دنبال کنی، چرا درباره یک برنامه جانبی صحبت می‌کنی و قصد داری نیمی از زمان و انرژی خود را صرف اجرای آن کنی؟اگر احساس می‌کنی وقت آن رسیده که مسیرت را تغییر دهی، پس نسبت به احساست متعهد باش. (البته تاکید می‌کنم که اگر «احساس» می‌کنی، نه اینکه «فکر» می‌کنی). هرکسی باید در مقطعی از زندگی‌اش نسبت به چیزی متعهد شود تا احساس قدرت کند.بازیگران و هنرمندان باید نسبت به کار خود متعهد باشند. ما هم با هنرمندان هیچ فرقی نداریم.

ما نسبت به پروژه‌ها، افراد و ایده‌هایی که در ما انگیزه ایجاد می‌کنند، متعهد هستیم. تو هم نسبت به تصمیم‌ات متعهد باش و اجازه نده ترس از مشکلات احتمالی، تو را از تصمیم‌ات منصرف کند.اگر منصرف شوی، قطعا شغلی مشابه شغل فعلی‌ات پیدا خواهی کرد، سپس با خودت می‌گویی: «بسیار خب! فکر کنم بهتر باشد این پیشنهاد را قبول کنم. برای ماجراجویی، وقت زیاد است».ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم به طور قطع بگوییم که از نظر کارفرمایان، تجربه در اولویت است یا تحصیلات. بعضی از مدیران، اگر مدرک درخشانی از یک دانشگاه معتبر نداشته باشی، حتی به تو نگاه هم نمی‌کنند.آنها برای دیدن تو هیچ اشتیاقی ندارند مگر اینکه فارغ‌التحصیل یکی از دانشگاه‌های معتبر باشی. آیا تو حاضری چنین مدیری را الگوی خودت قرار بدهی؟مدیرانی هم هستند، هیچ اهمیتی به تحصیلات دانشگاهی نمی‌دهند، البته مادامی که از عهده انجام آن کار بربیایی.

تصمیم با توست که می‌خواهی برای کدام‌یک از این مدیران کار کنی، به‌خصوص که ظاهرا، تو از آن دسته افرادی هستی که به سرعت جذب بازار کار می‌شوند.چرا وارد بازار وسیع و گسترده استعدادها نمی‌شوی تا شغلی را کشف کنی که الهام‌بخش تو باشد.در هزاره سوم کلید موفقیت، چه از نظر مالی یا احساسی یا هر موفقیت دیگری، درک این موضوع است که دنیا آنقدر بزرگ هست که پذیرای استعدادها و قابلیت‌های تو باشد.اگر خودت را باور داری، سازمانی را خواهی یافت که برای تو و پیشینه‌ات ارزش قائل باشد. هرگز با این رویکرد به دنبال کار نگرد که «کارفرمایان چه می‌خواهند» یا «به چه چیزی بها می‌دهند.»کارفرمایان، گروهی از افراد با تفکرات و سلایق یکسان نیستند اما اگر کارفرمایی را پیدا کنی که قابلیت‌های تو را ببیند و مشتاقانه تو را به تیمش دعوت کند، همین کافی‌است.وظیفه تو پیدا کردن چنین کارفرمایی است. نباید به این فکر کنی که چطور می‌توانی خودت را به زور با یک محیط نامناسب وفق‌دهی و فراموش نکن که هرکس تو و قابلیت‌هایت را نبیند، استحقاق تو را ندارد.

منبع:دنیای اقتصاد

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا