مقالات

خودکشی دسته جمعی نهنگ ها

بسپار/ ایران پلیمر همه چیز برای من در وجه انسانی، قابل تحلیل است. انسان را شاید بیشتر از چیزهای دیگر می فهمم، بیشتر از سیاست های کثیف قدرت ها و قدرت خواهان، بیشتر از اقتصاد سراسر بویناک وابسته به آن، بیشتر از … . من از انسان حرف می زنم و با انسان. با شادی اش، با دردش، با همه آن احساسات و عواطفش که جزیی از وجودم است، یکی می شوم، یکی هستم. این روزها را باید جایی بنویسم اما نمی توانم. کلمات از زیر انگشتانم فرار می کنند. هیچ هجایی معنا نمی کند آنچه را که باید. با این حال کسی باید بنویسد و بگذارند در جعبه ای امن، مثل جعبه سیاه پروازی، برای فردا روزهای انسان، شاید از آن رمزگشایی شود، روزی روزگاری.

خوب است آیندگان بدانند ما هفته ای را از سر گذراندیم که شاید در هیچ کجای تاریخ هیچ سرزمینی، مانند آن نبوده. ما در فقط یک هفته، شاهد فروپاشی “انسان” شدیم و در شگفتی و اندوه و درد، ذره ذره مردیم. دسته جمعی.

این “بازی” قدرت نبود. نمایش غایت “بی همه چیزی” بود. تراژدی مهدکودکی به نام  دنیا، آن هم بی معصومیت کودکانه!

من سهم کاسبان جهانی قدرت و ثروت را در فجایع این هفته که بر ما گذشت، دست کم نمی گیرم، خوب است که نگیریم. خوب است که بدانیم فشارهای حداکثری در دنیای تعاملات بین المللی و بده بستان های دائمی، بالاخره یک جایی خود را نشان می دهد، داد. اما سهم ما، سهم ناآگاهی و ناتوانی خود ما چه بود از این همه؟

همین اخیر بود که نوشتم انگار زمام امور کشور از دست ها رها شده … نوشتم همین حالا هم وضعیت این روزهای ما، حاصل چند دهه ندانم کاری و باری به هر جهت های مدیران سیاست گزار حکومتی است که امروز را از سر گذراندن، بی فکری برای فردا روش و منششان شده. اما اعتراف می کنم گمان نمی کردم این حد از بی تدبیری را ببینیم. سکوت ما حاصل بهت است. همین.

“خطای انسانی” در سرنگونی پرواز خودی و مسافربری در شرایط آماده باش و بحران، فقط حفره ی ناکارآمدی سازوکارهای تدافعی ما نیست، خیلی بیشتر از آن است. ما از “تعدد مراکز تصمیم سازی نطامی” زخم خوردیم، زخم مرگ. از بی مسوولیتی در واسپاری مسوولیت به بی مسوولیت ها!

من هم مثل همه ی آنهایی که این سالها تقبیحشان کرده ام که راهکاری ندارند برای برون رفت از شرایط اسف بار کشور، بعد از هر بار اعتراضات خودجوش و غیرخودجوش، بعد از چند پاره شدن های منتقدین و مخالفین، بعد از بحث های بی تمام بر سر حقانیت یا غیرآن کشور در مفهوم ترور یک سردار ارشد نظامی کشور در مملکتی ثالث، بعد از به چالش کشیدن ده ها باره ی نبود مدیریت در ساماندهی حداقل ترین هایی چون تجمعات سوگوارنه ی منتهی به مرگ ده ها نفر، بعد از بی توجهی به آن همه جاده هایی که بیشتر آنها برای مسافرینشان به آسمان ختم می شوند، بعد از داد و قال بر سر فرورفتن شهرها تا کمر در آب با بارش های ناشی از تغییرات اقلیمی، بعد از دست روی دست گذاشتن های با یا بی چاره به هنگام مواجهه با بلایای طبیعی  و بعد از … ، بله، من هم مثل همه آنهایی که سالها تقبیحشان کرده ام، حالا دیگر راهکاری ندارم.

اما من اینجا می مانم و می میرم، در سرزمینم، به مرگ طبیعی یا آن انبوه مرگ های دیگر. سرزمینم را هرگز به بدخواهانش واگذار نمی کنم به هر بهایی که جانم کمترین آنهاست و دوباره برخاستنش را انتظار می کشم. “من آن روز را انتظار می كشم، حتی روزی که دیگر نباشم”.

 

تبسم علیزادمنیر

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا