اخبار

مقاله ای از حمید رقمی/ راز خلاقیت/تفکر خلاقانه چگونه کار می کند و چگونه می توانیم آن را تشویق کنیم؟

بسپار/ایران پلیمر بخش اول: خلاقیت چیست ، خلاق کیست ؟

درپائیز 1383 ترجمه مقاله ای ازبخش دانش اشپیگل (Spiegel )توسط اینجانت با عنوان” خلاقيت چيست، خلاق كيست ؟” در نشریه « صنعت رنگ و رزین» ( نشریه انجمن تولید کنندگان رنگ و رزین ایران ) منتشر گردید.

چکیده ای از مهمترین نکات مهم آن مقاله : ( با یک ویرایش مختصر!)
خلاقيت چيست، خلاق كيست ؟
چرا مغز برخي از افراد بگونه اي متفاوت از مغز اكثر افراد عمل ميكند ؟
آیا می توان از اصطلاح “ژنی” برای این افرادِ( کم شمار) استفاده کرد؟
از دیرباز محققين و دانشمندان زيادي در جستجوي پاسخي براي اين سوالات بوده اند.
آقاي Gerd Grasshof محقق دانشگاه برن در سوئيس معتقد است كه براي “ژني” بودن فقط به سه عامل نياز است :
تلاش، صبر و زمان !
dpa : Deutsche Presse-Agentur GmbH (dpa)
بر اساس نظر برخی از محققان، اينشتين برخوردار از يك ويژه گي خاص بود وآن توانايي براي شناسايي يك “وجود” ويا يك عملكرد پيچيده در حداقل زمان ممكن بود. برخي از محققين نام اين “ويژگي خاص ” را خلاقيت مي گذارند و آنرا اينگونه تعريف ميكنند :
خلاقيت عبارت است از قدرت درك سريع و توانايي تجزيه و تحليل يك مقوله فكري در زماني كوتاه. به صاحبان اينگونه توانايي ها ميتوان به آساني “ ژني ” گفت .
يك پاتولوژ آمريكايي مغز آلبرت اينشتين را پس از فوت او به 240 مكعب كوچك تقسيم نمود و كنكاش زيادي روي آن انجام داد ولي هيچگونه اثري كه دال بر ژني بودن اينشتين باشد كشف نكرد. بعد ها مشخص شد که بخش“رياضي- منطق” مغز اينشتين كمي بزرگتر از منطقه مشابه در مغز ساير افراد است
محققين همچنین درپي يافتن يك “عامل ويژه” در مغز لنين، مغز او را پس از فوت به 32000 قسمت تقسيم كردند بدون اينكه مورد قابل گزارش و استنادي دستگيرشان شود .
يك نكته بسيار مهم :
يكي از مشخصه هاي الزامي براي “خلاق بودن اين است كه فرد مورد نظر بايد قادر باشد طرز تفكر هاي قديمي و افكار منجمد شده را به راحتي دور بريزد” بعبارت ديگرميتوان گفت كه خلاق عمل كردن با اصرار و يا بهتر است بگوييم“كله شقي” در حفظ طرز تفكر هاي موجودِ حاكم به هيچ وجه سازگار نيست
مدل مغز :
آيا هر دانشمند و يا محقق “كليد” ورود به“منطقه ژني ” مغز را در اختيار دارد ؟
خير اينگونه نيست، محققين مشخصه ويژه در اكثر افراد خلاق را شناسايي كرده اند و آن اين است كه در مغز آنان بدلايلي كه بيان خواهد شد”تجمع هاي گوناگون فكري با امكان تلاقي اتفاقي” بيشتر از سايرين وجود دارد”، علت اين امر را ميتوان در خصلت “ جستجوگر” اين افراد، يعني خلاق ها و انگيزه، علاقه و توانايي آنها براي ايجاد ارتباط با افراد ديگر براي دستيابي به نقطه نظرات گوناگون مشاهده نمود. اينان در بحث ها معمولاً با علاقه شركت ميكنند و در گفتگو با ديگران به “جمع آوري” ايده هاي متفاوت مي پردازند، خوب گوش مي كنند، سر وته بحث را “هم نمياورند”، هيچ ايده و سخني را سرسري نمي گيرند و بطور خلاصه ميتوان گفت كه “ ضبط صوت نا مرئی اين افراد هميشه روشن است ”. پا را كمي فراترميگذاريم ، مغز اين گونه افراد فاقد هر گونه فيلتر است، همه چيز ضبط و ثبت ميشود، اينان معمولآ توانايي تشخيص و تفكيك بين مهم و غير مهم رادر ابتداي امر ندارند و اين عدم توانايي موجب مي شودكه هميشه اطلاعات بيشتري در اختيار شان باشد. اين اطلاعات در مغزشان بطور مستمر در حركت اند و مسلمآ در يك چنين شرايطي امكان بوجود آمدن “ يك تلاقي اتفاقي” افكار و نهايتآ خلق يك ايده ويا طرز تفكر جديد، بسيار ممكن تراست. البته مغز اينگونه افراد سريع تر از سایرین نيزخسته ميشد و اين مورد مي تواند تا جايي پيش رود كه باعث بروز ناهنجاري هاي روحي و رواني مانند بیماری « روان پریشی یا روان‌گسیختگی » (schizophrenia ) در آنان گردد.

بخش دوم: راز خلاقیت
تفکرخلاقانه چگونه عمل می کند و چگونه می توانیم آن را تشویق کنیم ؟

در حاشیه: در این بخش برخی از نظریه ها و نظرات عنوا ن شده در بخش اول- مربوط به 18 سال پیش- به نوعی باطل یا دچار تردید شده است !
در تاریخ 20 ژانویه 2023 مقاله مفصلی با عنوان ” راز خلاقیت ” در سایت :
Scinexx – Das Wissenschaftsmagazin انتشار یافت که نگارنده وبلاگ خلاصه ای از آن را در اینجا منتشر می کند.
ابتدا یک توضیح الزامی :
نگارنده این سطور- اگر چه که به لحاظ تسلط بر زبان آلمانی،”شاگرد آخر” نیست، ولی به علت عدم اشراف بر اصطلاحات و مفاهیم مرتبط با دانشِ” تحقیقات مغز”و علم روان شناسی (و مخلفات آن)، سعی فراوان برای برگردان دقیق مقاله از آلمانی به فارسی نمود. با این حال و لی هیچ گونه ادعائی برای برگردان کاملاً بی نقص و صددرصدی مقاله ندارد. توضیحاً اینکه برای فهم و درک برخی از مفاهیم (اجباراً) به منابع دیگر از جمله ویکی پدیای آلمانی و فارسی، نیز مراحعه شده است.
خلاقیت، موتور و محرک اصلی برای رشد و توسعه.
خلاقیت یا آفرینندگی، توان ساختن یا خلق نمودن چیزی نو است، راهکاری نو برای حل یک مشکل، یک روش یا یک دستگاه نو، یا یک شیء یا فرم هنری.( تعریف از ویکی پدیا فارسی)
با این تعریف، تنها در صورت وجود ” خلاقیت” است که می توان راه حل های ابتکاری برای خلق آثار جدید در موسیقی، هنر، ایده های منتهی به اختراعات جدید و… پیدا کرد.
اما خلاقیت چگونه به وجود می آید؟ در مغز انسان چه “اتفاقی” رخ می دهد و آیا این “اتفاق” می تواند مغز انسان را تحت تأثیر قرار دهد؟
توانایی بروز ” تفکرخلاق و نوآور”عمیقاً در انسان ریشه دارد، اگرچه که همه افراد به یک اندازه از آن بهره مند نبوده و آن را نیز نشان نمی دهند. تفکر خلاقانه بطور معمول بصورت لحظه ای و مانند یک جرقه ظهور می کند و گه گاه خود را از طریق توانایی حل مشکلات پیچیده به طور موثر و صحیح نشان می دهد. رمز گشایی از ” راز خلاقیت”، موضوعی ست که در حال حاضر فکر دانشمندان را بخود مشغول کرده است. تمرکز این محققان برآن است که این توانایی-خلاقیت- بر چه چیزی استوار است و کدام فرآیندهای عصبی- فیزیولوژیکی، پشت آن قرار دارند.
خلاقیت چیست؟
از لئوناردو داوینچی تا ویلیام شکسپیر، ازتوماس ادیسون تا آلبرت اینشتین تا … و دیگران؛ شخصیت های خلاق همیشه نقش بی بدیلی در تاریخ بشر بازی کرده اند. بارها و بارها، ذهن‌های خلاق فکر می‌کردند و ایده‌ها، اشیاء یا حتی مفاهیم انتزاعی(abstract ) جدیدی خلق می‌کردند و بدین ترتیب عاملی برای رشد انسان از نظر فرهنگی، اجتماعی و فنی بوده اند.
خلاقیت؛ نه فقط در هنر

می توان گفت که – بر خلاف بعضی نظرات- خلاقیت (تنها)یک مهارت صرفا هنری نیست، بلکه برای حل منطقی مسائل مطرح در سایر حوزه ها از جمله فرهنگی، اجتماعی و همچنین ابداع و ایجاد نوآوری ها، نقش بسیار مهم و اثرگذاری داشته است. یک فرد فعال در حوزه هنر مانند موسیقی در زندگی روزمره معمولاً به عنوان فردی با یک خلاقیت خاص در نظر گرفته می شود . البته خلق یک اثر هنری یا نوشتن حتی یک کتابِ اثر گذار- بخصوص در ادوار گذشته- به عنوان یک کار ” خلاقانه ” در نظر گرفته شده است و باز در همان ادوار این شکل از فعالیت خلاق بعضا به عنوان ” یک جرقه و یا یک الهام از یک قدرت برتر” به حساب آمده است، درحالیکه اکنون اعتقاد بر این است که خلاقیت، نتیجه “پدیده ها و تأثیرات ماوراء طبیعی” نبوده و بطور مشخص و« فقط» به واسطه وجود هوش طبیعی انسان بروز می کند.بطور خلاصه می توان گفت که کسی که راه حلی ابتکاری برای یک مشکل پیدا می کند یا یک فرآیند علمی جدید را توسعه می دهد یا نوع جدیدی از یک ابزار فنی را می سازد، همه این ها نمونه ها و نشانه هایی از تفکر خلاقانه است. در همین ارتباط در سال 2020، یک مطالعه مقایسه ای بین دانشجویان هنر و علوم ( طبیعی) نشان داد که ویژگی‌های اساسی « ذهن خلاق » در هنر و علم اساساً متفاوت نیست.

دیوید کراپلی (David Cropley ) از دانشگاه استرالیای جنوبی (University of South Australia )معتقد است که” خلاقیت(در ما) در کل، نتیجه وجود طبیعت درونی، طرز تفکر و نوع نگرش ما به دنیای اطراف است.” وی همچنین اضافه می کند که “افراد خلاق در هنر، ریاضیات یا فناوری بطور معمول پذیرای ایده های جدید بوده و از ویژگی انعطاف پذیری فکر و توانایی اندیشیدن خارج از چارچوب های متداول بهره برده اند.
خلاقیت همگرا و واگرا

تفکر خلاقانه بنا بر تعریف شامل دو جزء اساسی روانشناختی یعنی همگرا (convergent) و واگرا (divergent) است.خلاقیت همگرا زمانی رخ می دهد که (ذهن) یک فرد به ویژه در تشخیص ارتباطات و اتصالات پدیده ها، مفاهیم و حتی واژه ها، از توانائی بالایی برخوردارباشد. این ویژگی را بعضاً ” تداعی (پدیده ها ، مفاهیم و واژه ها)” نیز نامیده اند.
در تشریح این موضوع می توان گفت که پیوستگی یا ” اتصال “مفاهیم و پدیده ها، انسان را قادر می سازد تا بر اساس دانش(قبلی) خود در بسیاری از داده های مختلف، راه حل های مناسب برای حل مسائل پیش رو پیداکند. به عبارت دیگر کسی که با روش همگرا (convergete ) فکر می کند، پیدا کردن مترادف های زیادی برای یک اصطلاح یا مثال های زیادی برای یک دسته از پدیده ها، برای او بسیار آسان تر به نظر می رسد.
یک آزمون کلاسیک برای « خلاقیت همگرا »، تست از راه دور ( Remote Associates Test,RAT ) است که فعلاً از ذکر جزئیات آن تست صرفنظر می شود !
فکر کردنِ ” خارج از چارچوب “
برخلاف خلاقیت همگرا، خلاقیت واگرا مستلزم تفکر«خارج از چارچوب» یا فراتر از تداعی ها و دیدگاه های شناخته شده است. به عنوان مثال زمانی که از یک طوفان فکری برای گرد هم آوردن رویکردهای مختلف جهت حل یک مشکل استفاده می‌شود. یک آزمون کلاسیک برای تفکر واگرا، یافتن بیشترین کاربردهای ممکن برای یک شیء روزمره است. به عنوان نمونه یک گیره کاغذ را در نظر بگیرید، از این وسیله نه تنها می توان برای نگه داشتن ورق های کاغذ یا عکس ها در کنار هم استفاده کرد، بلکه برای بستن کیسه ها نیز می تواند (بجای )یک نخ و یا برای کش ها (در بند) شلوار مورد استفاده قرار گیرد.
یک(تست) وظیفه یا کار(اتصال) واگرا Divergent Association Task(DAT).، آنگونه که در سال 2021 توسط محققان دانشگاه هاروارد توسعه یافت.در فقط چند دقیقه می تواند انجام شود :
ده کلمه را بنویسید که از نظر محتوا با هیچ یک از کلمات دیگر مرتبط نیست. بنابراین “سگ” و “گربه” مناسب نیستند زیرا هر دو حیوانات اهلی و پستانداران چهار پا هستند. بهترآن است که “سگ” و “انگشتانه ” را نام ببرید که از نظر معنایی هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و یا حد اقل فاصله زیادی از هم دارند!
ریشه های بیولوژیک خلاقیت
تفکر خلاقانه یک پدیده مدرن نیست. اجداد ما ده‌ها هزار سال پیش خلاقیت خود را با اختراع ابزارهای سنگی بهتر، توسعه اشکال جدید لباس و مسکن، یا گذاشتن آثار هنری چشمگیر بر روی دیوارهای غارها نشان داده‌اند. در واقع، خلاقیت به عنوان خصیصه ای در نظر گرفته می شود که به وضوح انسان ها را از خویشاوندان حیوانی خود متمایز می کند.

(نئاندرتال ها (سمت چپ) فاقد برخی ژن ها برای تفکر خلاق بودند. © موزه تاریخ طبیعی هاروارد/ دکتر مایک باکستر)
ژن های خلاق
بگفته ایگور زویر (Igor Zwir ) از دانشگاه گرانادا “هومو سَپییِنس ‌ها ( انسان های خردمند) در مقایسه با سایر انسان‌ها ، از خلاقیت قابل‌توجهی از جمله در نوآوری، انعطاف‌پذیری و توان برنامه‌ریزی برخوردار بوده اند.”. محقق نامبرده و همکاران وی در سال 2021، ثابت کردند که انسان ها به لحاظ خلاقیت، به میزان قابل اندازه گیری با گونه های انسان های اولیه مانند نئاندرتال ها یا شامپانزه ها- نزدیک ترین خویشاوندان ما در دنیای حیوانات- ، تفاوت دارند.
این را می توان نه تنها در یافته های باستان شناسی مشاهده کرد، بلکه حتی در ژن های ما نیز منعکس است .
ایگور زویر (Igor Zwir) و همکاران او دریافتند که تنها ما انسان ها مجموعه کاملی از 972 ژن مرتبط با خلاقیت را داریم. این ژن ها ما را قادر می سازند تا مشکلات را به شیوه ای منطقی و نسبتاً سریع حل کرده و از نظر احساسی و اجتماعی نیز خلاق باشیم. اگرچه شامپانزه ها (نیز) حامل 509 ژن از این ژن های خلاقیت هستند، اما ژن ها در این حیوانات بیشتر شبکه های مغزی را کنترل می کنند و به آنها خلاقیت عاطفی و اجتماعی می دهند.
جستجو برای یافتن ریشه های بیولوژیک خلاقیت حاکی از آن است که این توانایی در فکر و احساس انسان ریشه ای عمیق دارد و به همین علت است که – و البته اتفاقی نیست- که در لحظه ای که یک فرد راه حلی اینوواتیو ( نوآور) برای حل یک مشکل پیدا می کند، یک احساس عمیقِ خوشبختی، رضایتمندی و آرامش به او دست می دهد.
حال اینکه پشت ماجرای ” احساس خوشبختی” که پس از یک ایده جدید یا راه حل خلاقانه برای حل یک مشکل به انسان دست می دهد، چه عامل یا عواملی نهفته است؟
یونگ تِیک اُو(Yongtaek Oh ) و همکاران او از Drexel University in Philadelphia با مطالعه “امواج مغز” افراد شرکت کننده دریک آزمایش، ” چگونگی حل یک مشکل” را به دقت تجزیه وتحلیل کردند، بدین ترتیب که به افراد یک واژه معنی دار از حوزه هنر که حروف آن به هم ریخته شده بود نشان دادند که فقط “خلاق تر ها”با بهره مند بودن از توانایی” ایده پردازی”، واژه مربوطه را بصورت دقیق رمزگشائی کردند. اضافه شود که افراد شرکت کننده در تست، زمانی که در مغز آن ها یک احساس خوشبختی یا رضایت مندی نسبت به حل مسئله ایجاد می شود، حدود 100 میلی ثانیه امواجی از نوع گاما (با فرکانس بالا) در مغزشان نمایان می شود. به عبارت دیگر زمانی که ما خلاق هستیم و یک جرقه (رویا پردازانه) در مغزمان ایجاد می شود، یک سیستم” دریافت جایزه” (در مغز) فعال می شود، جایزه ای که در ” احساس خوشبختی و رضایتمندی”، خلاصه می شود . حال اینکه چرا ما انسان ها انگیزه(motivation) برای فکرو عمل خلاقانه داریم، حتی اگر برای ما تحمل سختی و زمان طولانی از الزامات آن باشد. همین انگیزه ها عواملی بوده اند که محرک اصلی برای اجداد ما در مسیر آزمایش چیزهای جدید، ساخت ابزار آلات مفید و جستجو در مناطق ناشناخته- حتی به رغم عدم وجود نتایج سریع- بوده اند.
البته مراحل انجام تست فوق کمی مفصل است و در اینجا از بیان آن صرفنظر می گردد.
در مغز افراد خلاق چه می گذرد؟
همه انسان ها خلاق هستند، مگر خلاف آن ثابت شود. البته توانایی و انگیزه برای انجام عمل خلاقانه، در همه افراد به یک اندازه رشد یافته نیست. برای درک بهتراین موضوع باید ابتدا مروری کوتاه بر این داشته باشیم که تفکر خلاقانه چگونه و درکدام منطقه از مغز بروز می کند.

ایده هایی از حافظه معنائی
ابتدا یک توضیح :
*حافظه معنایی چیست؟ ( از ویکی پدیا فارسی)
حافظه معنایی (semantic memory, semantisches Gedächtnis ) نوعی از حافظه در انسان است که اطلاعات واقعی را ذخیره میکند. حافظه معنایی به همراه حافظه رویدادی دو مقوله حافظه آشکار را تشکیل می‌دهند. در حافظه معنایی، چنان‌که از نام آن برمی‌آید، معانی ذخیره می‌شوند. به‌عنوان نمونه، وقتی که ما جمله‌ای را در یک کتاب می‌خوانیم، معنی آن را حفظ می‌کنیم، نه کلمات یا ویژگی‌های دستوری آن جمله را.
ادامه مطلب
اکنون این سوال مطرح است که ما برای تفکر خلاقانه به چه جیزی نیاز داریم و همچنین اینکه، ایده ها چگونه ایجاد می شوند یا از کجا می آیند ؟
خانم مارسلا اُواندو-تِله (Marcela Ovando-Tellez ) محقق اعصاب و روان (عصب شناس) از دانشگاه سوربُن ( پاریس) (La Sorbonne) معتقد است که برای به وجود آمدن ایده ها، گمان براین است که آن ها با جستجو، سازمان دهی مجدد و در هم آمیختن دانسته ها که ( همه) در حافظه معنائی (Semantic memory) ذخیره شده اند، ایجاد می شوند. به عقیده محقق
نامبرده و همکاران او در دانشگاه فرانسوی سوربُن (La Sorbonne در Quartier latin ) ” زمانی که مغز ما به عنوان مثال توانائی بسیار خوبی در بازیابی اطلاعات و دانسته های زیادی از حافظه را دارد، می تواند اجزاء و “مواد” لازم برای حل خلاقانه یک مسئله را در اختیار داشته باشد. به عبارت دیگر وقتی مغز قابلیت استفاده ” روان” ازحافظه (ذخیره شده) را دارد می تواند در اتصال عمیق دانسته ها ی ذخیره شده نیز بسیار موفق عمل کند. البته این به تنهائی کافی نیست، مغز باید قادرباشد اطلاعات فراوان بازیابی شده از حافظه( معنائی) را تفکیک کرده بین اطلاعات لازم و مفید و اطلاعات غیر ضروری تفاوت قائل گردیده، اطلاعات مناسب و ” بدرد بخور” را شناسائی کرده، از دانسته های غیر ضروری تفکیک کرده و با تمرکز روی اطلاعات مفید و مورد نیاز برای حل مسئله، بهره برداری کند.
سه شبکه تصمیم گیرنده در مغز
همه آنچه که قرار شد رخ دهد ، در کجا یا بهتر است بگوئیم در کدام منطقه از مغز بروز می کند و آیا دلیل و چگونگی بروز خلاقیت ( ما) را می توان دراین مناطق مغز بازخوانی کرد( یافت ). این موضوع دقیقاً پروژه ای بود که در سال 2018 توسط عصب شناس آمریکائی Roger Beaty از دانشگاه هاروارد تحت مطالعه و بررسی های عمیق قرار گرفت.
در این بررسی ها مشخص شد که سه منطقه یا شبکه (فعال) – سیستم های پیش فرض، اجرایی و برجسته – در مغز و امکان ارتباط متراکم و اتصال آن ها به یکدیگر،( بخصوص)درافراد دارای خلاقیت بالا، نقش آفرینی می کنند. شبکه حالت پیش‌فرض درمغز (ازجمله) زمانی فعال می‌شود که به ذهن خود اجازه می‌دهیم، در مغز پرسه بزند ویا به تعبیری دیگر سرگردان شود و… ( فعلا از ذکر جزئیات دقیق پرهیز می شود )
نتایج بدست آمده عملاً نظراتی را رد می کند که عقیده داشت که یک “تقسیم کار” در مغز برای بروز “خلاقیت” به جریان می افتد، بدین ترتیب که افراد خلاق بیشتر از نیمکره چپ خود استفاده می کنند، یعنی منطقه ای که در درجه اول و قبل از همه چیز، زیان، محرک های اجتماعی و عواطف و احساسات را پردازش می کند. قسمت راستِ مغز بیشتر مسئول تفکر منطقی و انتزاعی است و به خودی خود خلاقیت کمتری دارد. به گفته عصب شناس دانشگاه هاروارد Roger Beaty ولی واقعیت این است که هر سه شبکه فعال در مغز که برای بروز خلاقیت مسئول هستند، در هردو نیمکره مغز وارد کار می شوند”و یا به عبارت دیگر ” خلاقیت » یک « شغل » برای کل مغز است و نه فقط برای یک نیمکره” .
چگونه می توان خلاقیت را در خود تشویق و از آن حمایت کرد؟
مهندس آمریکائی توماس آلوا ادیسون تا به امروز برای “گنجینه اختراعات ” خود معرف عموم است. از جمله مهم ترین اختراعات او می توان به « گرامافون، باتری ها نیکل- آهن، اجزاء تلفن، لامپ های رشته ای، تلگراف و اولین دوربین های فیلم برداری اشاره کرد .

ادیسون هر گاه در پی یافتن یک ایده جدید بود، خود را به دست”عامل اتفاق” نمی سپرد، بلکه بصورت آگاهانه و هدف دار به تأثیر”حالت نیمه بیداری” متوسل می گردید.
در یک فاز انتقالی بین بیداری وخواب، فکر منظم ما عملاً محو می شود و برداشت ها از وقایع روزانه با خاطرات تکه تکه شده و (بعضاً) رویائی در هم” ذوب می شوند”. برخی از بزرگان فکر و اندیشه معتقد بودند که بهره بردن از افکاردر شرایط «هیپناگوژیک»*- ( آزاد و شناور )- بهترین های نوع تفکر برای “جرقه های مغز” و ایده های خلاق بوده اند.
ازجمله این بزرگان فکر و اندیشه می توان به آلبرت اینشتین، آگوست کِکوله و توماس ادیسون، اشاره کرد.
* هیپناگوژیک ( hypnogogic ) به معنای درک حسی اشتباه (توهم) در لحظات به خواب رفتن است. ( ویکی پدیا فارسی)
سِلیا لاکو (Célia Lacaux) از دانشگاه سوربُن (ولی) معتقد است که ماجرای فاز میانی بین خواب و بیداری (در کل) یک اشکال اساسی دارد، زیرا “برای حصول این موقعیت ( بین خواب و بیداری) می بایست یک ترازو قرار داده شود، بین بیدار (کامل) و خواب عمیق و این عمل تقریباً نا ممکن است”. به گفته وی “انسان ابتدا به فاز ” نیمه خواب” وارد می شود و پس از آن به خواب عمیق فرو می رود “. بر سر این نظریه هنوز بین محققان مرتبط با موضوع، اتفاق نظر وجود ندارد.
نسخه توماس ادیسون جواب می دهد!
ادیسون روی یک صندلیِ راحت می نشست و یک توپ فلزی در دست می گرفت تا زمانی که به یک حالت ” نیمه خواب”، یا بین خواب و بیداری می رسید. او در این محدوده زمانی به ذهنش اجازه می داد تا شناور مانده و افکارش آزادانه در مغزش”پرسه بزنند”. حال و بمجرد اینکه به خواب عمیق فرو می رفت، ماهیچه ها ی دست او نیز بخواب رفته و توپ فلزی با صدای نسبتاً دلخراش بر زمین می افتاد ، این صدا او را وحشت زده می کرد و از ” خواب می پرید”، و لی در همین زمان او با (نت برداری)، دیگر اجازه نمی داد که ایده های او در فاز بین خواب و بیداری، فراموش شوند.
سِلیا لاکو (Célia Lacaux) و تیم او در دانشگاه سوربُن کنجکاو شده و خواستند این موضوع را بیازمایند. آن ها 100 نفر را برای تست آماده کردند و با انجام تست های مربوطه، ماجرای ” نسخه ادیسون” را به اثبات رساندند. همه افراد در آزمایش شرکت داده شده، تست های “خلاقیت” را با نتایج بسیار خوبی پاس کردند.
گردش (بی هدف) در طبیعت می تواند خلاقیت را افزایش دهد

در کنار ” نسخه ادیسون” تکنیک های دیگری نیز برای تحریک( یا افزایش) خلاقیت وجو دارند. یکی از این روش ها که دانشمندان دوران باستان به آن مبادرت می کردند، گردش کردن آزاد در طبیعت بوده است. حال باید دید که چه رازی در این ” نسخه” نهفته است. سوپریا موُرالی و باربارا هندل (Supriya Murali und Barbara Händel ) از دانشگاه وُرتز بورگ (Würzburg )در آلمان به تازگی این موضوع را زیر ذره بین گرفتند. این محققین یک گروه از افراد شرکت داده شده در آزمایش را بدون هدف و مسیر از پیش تعیین شده و گروه دیگری را در یک مسیر از قبل مشخص شده به پیاده روی واداشتند. سوپریا موُرالی و همکار او پس از این پیاده روی، از همه افراد شرکت کننده در آزمایش، یک تست” خلاقیت واگرا ” ( Divergent creativity) گرفتند. نتیجه این تست، به گغته Händel Barbara بدین گونه بود که “آنهائی که بدون هدف گردش کردند، (در مجموع) بهتراز افرادی بودند که در مسیر تعیین شده پیاده روی کردند”. بنابراین می توان گفت که این فقط تحرک نیست که ما را به تفکرِانعطاف پذیر(و خلاقانه) وا می دارد، بلکه بیشترعدم تمرکز و توجه روی یک مسیر از پیش تعیین شده است، زیرا فقط در این صورت است که مغز می تواند آزادانه “پرسه بزند” و این خود عاملی ست برای تقویت “تفکر واگرا” و در نتیجه خلاقیت بهتر و بیشتر.
عواملی که خلاقیت را “متوقف”یا تضعیف می کنند!
به گفته Roger Beaty متخصص و محقق اعصاب و روان از دانشگاه هاروارد، خلاقیت چیزی نیست که بگوئیم یک انسان آن را دارد یا ندارد. هرگاه ایده های خوب و جالب به مغز ما خطور نمی کنند، (می تواند) به شرایط موجود و همچنین فاکتورهای ممانعت کننده (مشخصی) مربوط باشد، فاکتورهائی که خلاقیت را “کور” می کنند. در مقابل ولی برخی از محققین معتقدند که ” به عنوان مثال گوش کردن به موزیک از هر نوع، عاملی برای تحریک خلاقیت یا ( درکل) و بطور عام عاملی برای تشویق مغز به تفکرخلاقانه است. در همین خصوص یک بررسی پژوهشی در سال 2019 توسط یک تیم به سرپرستی Threadgold از دانشگاه University of Leicester انجام شد. در این بررسی افراد شرکت کننده به موزیک از انواع مختلف و یا صداهای دیگر مانند سرو صداهای( معمولاً) رایج در کتابخانه های شلوغ گوش دادند- و یا در سکوت کامل به سر بردند- و در این شرایط تحت آزمون های متداول برای تشخیص خلاقیتِ همگرا (convergent )، قرار گرفتند. در نتیجه این تست ها به اثبات رسید که” هر زمانی که موزیک از هر نوع در جریان بود، توان بروز خلاقیت در افراد تحت آزمون، به میزان قابل اندازه گیری کاهش یافته بود. بخصوص لازم است تأکید شود، که (کاملاً) بی تفاوت بود که موزیک استفاده شده در آزمون، از نوع با صدای یک خواننده زن یا مرد بود و یا اینکه از نوع بدون کلام یا اینسترومنتال ( Instrumental ) بود.
در خصوص چرا ئی این تشخیص تِراگلد ( Threadgold )و تیم او حدس و گمانشان براین است که “حافظه کاری” در حاشیه تست، با موزیک مشغول می شود و مغز موفق نمی شود به خوبی از حافظه معنائی ( semantic memory)، ایده ها و اطلاعات جمع آوری شده را طبقه بندی و استفاده کند ، چیزی که حداقل باعث کاهش خلاقیتِ همگرا می شود.
به گفته تِراگلد ( Threadgold ) “در هر صورت تیم ما معتقد است که در مقابل نظرات مبتنی بر بهبود و افزایش خلاقیت در صورت وجود موزیک، آنگونه که برخی از محققین ابراز می دارند ، می بایست یک علامت سوال بزرگ نوشته شود.”
فشار زمان خلاقیت را بلوکه می کند
(توضیح : فشار زمان نوعی استرس روانی و دارای بار روحی سنگین است که می‌تواند انسان را دچار انفعال و خطا کند.)

جان کونیوس(John Kounios) و همکاران او از دانشگاه درکسل (Drexel University) نیزکه در این خصوص تحقیقات دامنه داری را انجام دادند به این نتیجه رسیدند که”فشار زمان و فشار برای بدست آوردن موفقیت های سریع، “جرقه های مغزی” که اولین گام برای به وجود آمدن ایده های بکر و خلاقانه می باشند، را مسدود و یا محدود می کنند. فرایند پشت این ماجرا – یعنی تبدیل جرقه های مغزی به یک ایده نو و خلاقانه – به زمان (لازم) نیاز دارد ، و کسی نمی تواند بطور” دستوری” این زمان را کوتاه کند.
محققان مذکور در بررسی میزان و چگونگی (خلاقیت ) افراد شرکت داده شده در تست هائی – از نوع کلمه یابی و پازل های تصویری- نشان دادند که افرادی که در فشار زمان تحت آزمایش قرار گرفتند، خلاقیت کمتری داشتند.

وبلاگ علوم و تکنولوزی رنگ 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا