مقالات

روحشان شاد

حدود یک ماهی بود روی گزارشی کار می کردیم که یکی از دغدغه های همیشگی ما بود. ترک کشور توسط دانش آموختگان مقاطع تحصیلات تکمیلی در سازوکار آموزش عالی کشور. گفتند نگوییم مهاجرت، چون اینها عموما می روند برای ادامه تحصیل، حال اگر برنمی گردند، بحث دیگری ست و مستندی هم در دست نیست که چه کسری، درصدی، سهمی از آنها پس از پایان و اتمام تحصیل برمی گردند، یا نمی گردند. دنبال این بودیم که ببینیم علاوه بر اینکه کشور از نبودن این حجم رو به فزونی نیروی کارآمد بالقوه، به گونه ای بدیهی متضرر می شود، از بابت هزینه کرد و آماده سازی این پتانسیل ها برای تقدیم کردن به کشورهای دیگر، بالفعل چه قدر ضرر می کند؟!

روزهای پایانی تنظیم گزارش بودیم که فاجعه رخ داد. اتوبوسی ترمز برید و در محوطه داخلی دانشگاهی در پایتخت، ده دانشجو را روانه سفر زودهنگام ابدی کرد و چند ده نفر را مصدوم و مجروح بد حال.

نه که دل و دماغی نمانده باشد برای جمع کردن گزارشی که می خواستیم داده قابل استفاده ای در اختیار تصمیم سازان بخش آموزش علوم پلیمرها بگذارد، نه. به کلی به نفس تهیه آن بی اعتماد شدیم.

ما هم می دانیم که احتمال بروز اتفاق در هر نقطه از دنیا هست ولی اینها دیگر اتفاق نیستند. اینها تعمد ارزان شمردن جان ها هستند.

این ده نفر هر کدام داستان ها داشته اند. چه کسی ندارد؟ هر یک نفر مسافر آن اتوبوس لعنتی، به چندین و چند خانواده مرتبطند و کسی چه می داند اثرات روانی این رویداد بر خانواده های آنها تا کجا و تا چه اندازه شکننده ادامه خواهد داشت.

دیگر چه می ماند جز اینکه فکر کنیم شاید منطق رفتن بر هر دلیل و برهان دیگری کارگرتر است.

آموزش رایگان در دانشگاه ها به استناد آنچه همین این روزها توسط سازمان سنجش به متقاضیان کنکور سال 98 ابلاغ شده، تنها 15 درصد از کل خواهد بود و بقیه آن 85 درصد اصلا می توانند کنکور ندهند و با پرداخت هزینه تحصیل خود به دانشگاه بروند. اگر این الگو را مطابق با برخی الگوهای مشابه در دانشگاه های بین المللی دنیا بدانیم و بپذیریم (و وقعی نگذاریم به شعارهای عوام پسند همیشگی قانونگذاران) شاید باید بیش از خواهش، التماس کنیم که کسی به کیفیت هزینه کرد این دریافتی از دانشجو نیز فکر کند و استانداردهای بین المللی آن را ببیند در صورت امکان!

اگر کسی بود یا کسانی، یا اگر دست کم فساد سازمان یافته ای نبود، حتما اتوبوس فرسوده ای پس از سالها از رده خارج بودن، بالاخره ترمز نمی برید، یا بخاری نفتی فکسنی، کلاس درسی را به آتش نمی کشید، یا ده ها و صدهای دیگر.

 

و امان از این فسادی که اگر در ساختارهای قدرت هست، از بخت بد یا هر چه، چنان در بدنه جامعه هم رخنه کرده که گاهی دیگر آدم خسته می شود از امید داشتن برای اصلاح و بهبود و نوگرایی در جهت رسیدن به یک جامعه سالم.

این روزها در صنعت پلیمر هم بسیاری را برای سوال و جواب برده اند و می برند. گویی از وزارت اطلاعات و در راستای مقابله با فساد و مبارزه با اخلالگران بازارهای خصوصا مبتنی بر مواد و محصولات پتروشیمی. از نام های بزرگ و شناخته شده، با سوابق و جوایز ملی در میان آنها هست تا اعضای هیات مدیره تشکل ها!

هیچ وقت احتمالا رابطه میان اجزای مختلف حاکمیت، مثل حالا نبوده و اگر دوام بیاورد، شاید این بار این روند بتواند به غربال و پالایشی در اقتصاد کشور منتهی شود. آنها که پاک دستند، از محاسبه باکشان نیست و آن دیگران هم خوب است که هم خود متنبه شوند و هم برای همه درسی پندآموز به جای بگذارند.

تبسم علیزادمنیر  
 

سرمقاله شماره 186 ماهنامه بسپار که در نیمه دی ماه منتشر می شود. 

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا