اخبار

گفت و گو با سپیده ارشاد به مناسبت دویستمین شماره انتشار: بزرگترین تنبیه ما در بسپار، مرخصی است البته با حقوق!

بسپار/ایران پلیمر سپیده ارشاد، بزرگترین دغدغه ی او “لپ” است (امیدوارم منشوری نباشد)! خواهری دارد که … بخوانید خودتان شعر سهراب را در این باب. آمدنش به بسپار با خودش نبوده ولی به گمانم رفتنش با خودش است، نمی رود! 

از شماره 100 تا 200 در بسپار بودی کمی کمتر یا بیشتر. در این مدت چه تغییراتی در زندگی شخصیت اتفاق افتاده؟ می شه تقریبا 10 سال.
ده سال زمان زیادی هستش که قطعا خیلی اتفاق های خوب و بد تو زندگیم پیش اومده که ممکنه همشون یادم نباشه. ولی مهم این هستش که تو این مدت سعی کردم به همه این اتفاقا به دید خوب نگاه کنم و ازشون درس بگیرم و برام تجربه بشن. آدم های جدید زیادی وارد زندگیم شدن و به من یاد دادن که دوستیاشون واقعی نیست و حرف و عملشون یکی نیست. بنابر این یاد گرفتم که  نباید به همه اعتماد کنم.  بهترین اتفاق این ده سال و شاید بهترین اتفاق زندگیم اینه که خاله شدم با به دنیا اومدن بچه خواهرم، زندگی کلا برام تغییر کرد.
چه چیزی رو در محیط بسپار دوست داری؟ و چه چیزی در این محیط برات خوشایند نیست؟
چیزی که در محیط بسپار برام خیلی با ارزش هست و خیلی دوسش دارم اینکه علاوه بر اینکه ما با هم همکاریم و با هم کار می کنیم دوستای خوب و صمیمی هستیم. برای همین این موضوع باعث میشه که محیط کار برام خسته کننده نباشه بلکه از این هشت ساعتی که تو بسپار هستم لذت ببرم و با انرژی کار کنم. چون من کوچیکترین عضو خانواده بسپار هستم، تو این چند سال من کنارشون بزرگ شدم و خیلی چیزها  یاد گرفتم. مهمترین چیزی که تو محیط بسپار دوست دارم می تونم با سردبیرم انقدر صمیمی باشم که حتی درباره کوچکترین مسایل شخصی زندگیم صحبت و مشورت کنم و هیچ چیزی تو محیط بسپار من رو آزار نمیده. چون اگه تو محیط کارم آرامش نداشتم قطعا یک روز هم کار نمی کردم. پس اگه تونستم ده سال کار کنم یعنی هیچ چیزی آزار دهنده نیست.

یه خاطره خوب یا بد بگو … 
خاطره های خوب تو بسپار خیلی زیاد هستش. تمام روزهایی که کار می کنیم کنار هم، نمایشگاه ها، مسافرت ها، جشن هایی که با هم می گیریم همه خاطرات خوب داره، اما بدترین خاطره روزهایی بود که بیماری همکارمون آقای کاوه قادریان شروع شد. اون اوایل (البته در یک فاصله خیلی کوتاه) که هنوز هیچ چیزو نمی دونستیم پیش میومد که حالش بد می شد اما یه روز خیلی حالش بد شد. هیچ وقت اون روز رو نمی تونم فراموش کنم. استرس تمام وجودمو گرفته بود. اصلا یادم نیست چه جوری با اورژانس تماس گرفتم. بدترین روز و بدترین خاطره تو این چند سال بود. از خدا می خوام هر چه زودتر سالامتی کاملشو به دست بیاره.

به نظرت تو بسپار بازنشسته می شی؟
امیدوارم بسپار همینجوری موفق ادامه پیدا کنه و من هم بتونم تو همینجا بازنشسته بشم. با اینکه هر سال تو اسفندماه  به خاطر خستگی یک سال کار کردن تصمیم می گیرم که از سال جدید دیگه کار نکنم اما 7 فروردین دقیقا دلم برای کار کردن و همکارام تنگ میشه. من واقعا کارمو دوست دارم و واقعا دلم میخواد که تو بسپار بازنشسته بشم.

علایق غیر کاریت چی یا هستن؟
ورزش کردن! من چون چندین سال اضافه وزن داشتم و با ورزش تونستم وزن کم کنم، همین موضوع باعث شد که علاقه پیدا کنم و هر روز دو ساعت ورزش کنم.

چه موسیقی گوش می کنی؟ راست بگو!
همه سبک موسیقی گوش میدم. خیلی حساس نیست ولی بیشتر آهنگ هایی که تو موبایلم دارم و گوش می کنم پاپ و رپ هستن. شهاب مظفری، مسیح و آرش و خلسه (بسپار- شکلک چشم های چپ شده. آخری رو نمی شناسم.)

چند ساعت در شبکه های اجتماعی صرف می کنی؟ و چه کسری از اون در بسپار هست؟ مهم ترین منبع خبر گیریت چیه؟
متاسفانه زمان زیادی در طول روز تو شبکه های اجتماعی هستم. تقریبا 10 ساعت! دو ساعتش در بسپار اما بیشترین تایمش قبل از خواب هست. 

چه مناسبت هایی در بسپار جشن گرفته می شه معمولا؟ 
از اونجا که تیم بسپار خیلی شاد هستن دنبال مناسبت برای جشن گرفتن نیست ولی خوب حتما روز تولد همه همکارا و آخرین روز کاری تو اسفندماه جشن گرفته میشه.

طولانی ترین زمانی که در بسپار نبودی چه قدر بوده؟ مرخصی یا به هر دلیل دیگه؟
اگر تعطیلات نوروزی رو در نظر نگیریم، دی ماه 97 یک هفته کامل مریض شدم و مرخصی گرفتم. چهار سال پیش هم بعد از 3 روز مرخصی یک هفته اخراج شدم تازه با حقوق! خیلی هم خوش گذشت. (بسپار- شکلک چپ و چول)

سه تا آدم رو در بسپار بگو که به یادت موندن و چرا؟
ایمان فتحی طراح و صفحه آرا، ده سال پیش دقیقا یک ماه بعد از کار کردن من تو بسپار استخدام شد و شروع به کار کرد. هر دو تازه کار و نابلد بودیم. اما کم کم هردو کار کردن تو بسپار و یاد گرفتیم. تو این ده سال اونقدر با هم خوب و صمیمی شده بودیم که وقتی اسفند 97 آخرین روز برای خداحافظی اومد بدون اغراق می تونم بگم یکی از بدترین روزهای زندگیم بود چون مطمئن بودم خیلی دل تنگش می شم.
پریسا ابراهیم خبرنگار بسپار، درسته مدت خیلی زیادی تو بسپار کار نکرد اما مثل خواهر کوچیکتر دوستش دارم. اون منو یاد روزهای اول خودم تو بسپار می نداخت. همونقدر بی تجربه نسبت به کار و حساس و زود رنج  و مثل من سعی می کرد با دقت کامل کارشو انجام بده. 
و سعیده خلجی خبرنگار بسپار، شاید تنها کسی بود که نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم (بسپار- مطمئنی تنها کسی بود؟ آهان می خواستی ارتباط برقرار کنی و نتونستی. بعضی ها رو به کل نمی خواستی! شکلک خنده) و تو تایمی که تو بسپار کار میکرد فقط به عنوان یک همکار برام خیلی محترم بود اما وقتی که از بسپار رفت پشیمون شدم. چون متوجه شدم که می تونستم مثل همه همکارهای دیگه م رابطه صمیمی تری داشته باشم و خیلی چیزها ازش یاد بگیرم و  از تجربه هاش استفاده کنم.

 

(ادامه دارد…)

 

متن کامل این گفت و گو ها را که در ویژه نامه 200 ماهنامه بسپار در نیمه خردادماه منتشر شده است، بخوانید.

در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکار خانم ارشاد تماس بگیرید. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا