اخبار

گفت و گو با طاهره سماعی، خاطره مشترک بسیاری از دانش آموختگان دانشکده مهندسی پلیمر پلی تکنیک: بچه های قدیم انگیزه بیشتری داشتند …

بسپار/ ایران پلیمر مهندس طاهره سماعی یکتا، بخشی از خاطره مشترک بسیاری از دانشجویان و دانش آموختگان رشته مهندسی پلیمر و رنگ در دانشکده ای به همین نام در دانشگاه صنعتی امیرکبیر است. فردی که در کنار امور آموزشی و اجرایی جدی در دانشکده، نقشی مادرگونه برای دانشجویان سالهای متمادی دانشکده داشته است.

در شماره نوروزی بسپار بی مناسبت نبود، با او به گفت و گو بنشینیم و کمی بیشتر از او بشنویم.

او ورودی سال 1363 در دانشکده مهندسی نساجی است که داستان ایجاد دانشکده مستقل مهندسی پلیمر و رنگ را هم خود، بهتر بازگو می کند. برای گروه زیادی از فارغ التحصیلان، دیدن او به تنهایی نوستالژی و یادمان آرامش بخشی از دوران دانشجویی است:

 

سماعی: رشته  مهندسی رنگ در زمان ورود من به دانشگاه در دانشکده مهندسی نساجی فعال بود. سال ۶۸ که ما فارغ التحصیل شدیم (ورودی بهمن ماه بودیم)، نمی دانم بگویم خوشبختانه یا متاسفانه، قرار شد رشته مهندسی پلیمر دانشکده ای مستقل داشته باشد و چون می باید دو زیرگروه می داشت، بررسی کردند و به دلیل مشابهت واحدهای اصلی و پایه، رشته پلیمر (که گرایشی در دانشکده مهندسی شیمی بود) با رشته رنگ (که گرایشی در دانشکده مهندسی نساجی بود) تلفیق شدند.

در واقع بعد از یکی دو سالی که پس از فارغ التحصیلی که مشغول به کار هم نبودم، از سال ۷۱ به دعوت آقای مهندس کثیریها که سرپرست کارگاه ساخت رنگ بودند، دعوت به کار شدم و از آن سال تا امروز در دانشگاه بوده ام. به این ترتیب حضورم در دانشکده، تقریبا با نسل ورودی های دانشکده مستقل پلیمر همراه بوده است .

به این دلیل که مدت طولانی، مسوولیت آموزش و تحصیلات تکمیلی دانشکده را هم برعهده داشتم، تقریبا با تمام بچه های رنگ و همچنین پلیمر ارتباط و آشنایی داشته ام. مسوولیت آزمایشگاه کنترل کیفیت پوشش های سطوح  هم برعهده ام بود و بعدها، آزمایشگاه تحقیقات پلیمر  که باز این ارتباطات را نزدیکتر می کرد.

به قول آقای دکتر افشار می گفتند جاسوس دوجانبه هستی و هر دو طرف را داری! (لبخند می زند).

این است که تقریبا سیر رشد دانشکده پلیمر را از اول دیده ام. ساختمان دانشکده پلیمر ابتدا ساختمانی بود بین دانشکده های مهندسی شیمی و دانشکده مهندسی پلیمر فعلی که الان در اختیار گروه فرهنگی دانشگاه قرار گرفته. البته آن ساختمان تخریب شد و ساختمان دیگری ساخته شد اما مکانش همانجا بود. دومین ساختمان جای کتابخانه مرکزی الان بود، یک ساختمان قدیمی بود که شبیه خانه های قدیمی حوض و درخت های قدیمی داشت و خیلی هم باصفا بود. به دلیل اینکه درخت خرمالوی خیلی قدیمی و بزرگی هم داشت، معروف بود به باغ خرمالو! بعد از آنجا آمدیم دانشکده مهندسی نساجی سابق که کنار دانشکده پلیمر امروزی بود و در واقع الان  ساختمان مدیریت اداری  و پشتیبانی دانشگاه و دانشکده مهندسی متالورژی  است. در نهایت هم به دانشکده نوساز فعلی آمدیم.

 

بسپار- در حال حاضر همانطور که اشاره کردید، کارشناس آزمایشگاه تحقیقات پلیمر و پوشش های الی و کنترل کیفیت هستیدبچه ها معمولا در سال چندم به شما می رسند و اصولا رابطه شما با دانشجوها چگونه است؟

سماعی: در آزمایشگاه کنترل کیفیت پوشش های سطوح  معمولا ترم ۶۷. البته بچه ها طبق سیلابس پیش نمی روند و دیرتر حدود ترم ۷۸ و سال آخر به این آزمایشگاه می رسند، ولی آزمایشگاه تحقیقات پلیمرها، یک آزمایشگاه پژوهشی است و اصلا آموزشی نیست. فقط یکسری دستگاه هایی هست که به بچه ها برای پروژه هایشان خدمات می دهد. دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا که آنها هم سال آخر که روی پروژه متمرکز می شوند به این آزمایشگاه می آیند.

رابطه من موقعی که بچه ها به پروژه برسند، طبیعتا بهتر از زمانی است که واحد را ارایه می دهم به عنوان مدرس. چون ما به هر حال مجبوریم یکسری سختگیری هایی داشته باشیم و یکسری حریم های استاد و دانشجویی را حفظ کنیم. ولی وقتی بچه ها دارند روی پروژه کار می کنند واقعا به دوستی می رسیم و جایی است که هر کمکی بخواهند به آنها می کنم و خودم را موظف می دانم که همراهی کنم. طبیعتا بچه ها هم چون در سن بالاتری هستند نسبت به کارشناسی، رابطه ها، پخته تر، گرمتر و صمیمی تر می شود.

 

بسپار-  در طول این سالها سه مقطع زمانی را که در آنها به نظر شما تغییرات نسبتا جدی در دانشکده یا رشته مهندسی پلیمر و رنگ اتفاق افتاده باشد، می توانید نام ببرید؟

سماعی: ببینید همان موقعی که این دو رشته با هم ادغام شدند، خب خیلی مقطع حساسی بود چون همه رنگی ها در دانشکده نساجی با یک فضایی داشتند درس می خوانند، پلیمری ها هم در شیمی با یک فضای دیگر. خب این تغییر و تحولات چه در بخش دانشجویی و چه در بخش اساتید، بالاخره مشکلات خودش را هم داشت.

می توانم بگویم دانشجوهای دهه های مختلف هم به هر حال متفاوت بودند. به اعتقاد من بهترین دانشجوها، دانشجوهای دهه ۷۰ و نهایتا نیمه اول ۸۰ بودند. البته این خوب بودن بچه ها واقعا به این صورت نبود که به کلی از بین برود، منتها تعداد بچه هایی که واقعا جایگاه دانشگاه را درک می کنند و متوجه هستند که دانشگاه به هر حال یک محیط آکادمیک است که باید رفتارمتناسب آن را داشته باشند، خب تعدادشان هر سال کمتر می شود. شاید این اقتضای روش های تربیتی خانواده ها و جامعه باشد.  

از آن گذشته در سال ۹۸ وزارت علوم و دانشگاه، سیاست های پردیسی را در نظر گرفتند که  باز هم فکر می کنم اینجا مرحله حساسی برای گذر است. چون ما الان ما فقط ورودی پلیمر داریم و رنگ نداریم. درس ها مشترک است، دانشجوها تا یک مقطعی که می شود حدودا اواخر سال دوم، درس ها را به صورت مشترک می خوانند و بعد از آن انتخاب می کنند که واحدها و دروس  رنگ را دنبال کنند یا پلیمر را. یعنی شما الان در دفترچه کنکور که نگاه کنید فقط رشته مهندسی پلیمر در این دانشکده هست. این اتفاق  هم مختص ما نیست و در دیگر دانشکده ها مثل عمران یا مکانیک و بقیه هم افتاده و عملا از ابتدا گرایشی وجود ندارد. دانشجوها پس از گذرانیدن دروس مشترک و پایه می توانند برحسب علاقه مندی، بسته های آموزشی و به نوعی گرایش تحصیلی خود را انتخاب کنند.

در مدرکشان هم نوشته می شود، مهندسی پلیمر ولی می کنند گواهی مبنی بر اینکه واحدهای تخصصی رنگ را گذرانده است، بگیرند.

 

بسپار- چه خاطرات تلخ و شیرین اجتماعی از فضای دانشگاه و دانشکده می توانید برایمان تعریف کنید؟

سماعی: بودن در این محیط  دانشگاهی، همه چیزش شیرین است ولی متاسفانه خاطرات تلخ ما هم زیاد است. گاهی در مقاطعی، مباحث سیاسی پررنگ می شدند و برای من خیلی دردآور بود که بچه ها به خاطر اختلاف نظرهایی که با هم داشتند، شدیدا علیه هم جبهه می گرفتند. در حالیکه خب هر کسی می تواند خط سیاسی خود را داشته باشد ولی در کنار هم دوست باقی بمانند. از دست دادن اساتید و حتی برخی دانشجویان هم بسیار دردناک است.

 

بسپار- هیچ وقت به اینکه در این دانشکده یا در ایران نباشید، فکر کرده اید؟

سماعی: من همان موقعی که به دعوت مهندس کثیری ها به دانشگاه آمدم، همان موقع باز به واسطه ایشان موقعیتی برای کار در شرکت نفت برایم فراهم شد ولی خیلی راغب بودم که فقط در محیط آموزشی باشم. چون احساس می کردم روحیه من با محیط دانشجویی بیشتر سازگار است. حتی مرحوم حاج آقای کحالی که مدیر کارخانه خوش بودند، خیلی هم با دانشگاه ارتباط دوستانه ای داشتند و حامی دانشجوها بودند، چندبار پیشنهاد دادند که بیا در شرکت ما مشغول شو،  ولی واقعا روحیه من با شرکت و کارخانه و اینها سازگار نبود و محیط آموزشی برای من خیلی جذاب تر بود.

اصلا هم به مهاجرت فکر نکرده ام چون خیلی عرق ملی دارم. اگر ما اینجا نباشیم چه کسی اینجا باید کار کند؟

 

بسپار – اگر بخواهید در مورد تفاوت های احتمالی دانشجویان قدیمی مثل خودتان و کمی بعدتر از خود با امروزی ها بگویید، چه خواهید گفت؟

 

 

(ادامه دارد…)

 

متن کامل این مقاله را در شماره 210 دوماهنامه پوشرنگ از گروه مجلات بسپار که درپایان اسفند ماه منتشر شده است، بخوانید. 

 

در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکار خانم ارشاد تماس بگیرید. نسخه الکترونیک این شماره از طریق فیدیبو قابل دسترسی است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا