مقالات

یادداشت نادر نامور به مناسبت انتشار شماره 200 ماهنامه بسپار/ به جای سرمقاله!

من مریض خاطره ها هستم … و خواندن نوشته هایش.

وا می داردم که “این شماره با توست، به جای سرمقاله” و بلندم می کند که هزاربار طول و عرض اتاق را طی کنم و در هر بار، باز هم با خودم فکر کنم که “من رو چه به نوشتن، در جایی که او هست.”

اولین بار با امیر ]اسداله زاده[ در موردش حرف زدیم، وقتی که روی نیمکت سرد آهنی سر بلوار ]کشاورز[ با هم بستنی قیفی می خوردیم. گفت که “راست کار توست” و خندیدیم.

می خواستیم مجله بزنیم. از در دانشکده بحث کردیم تا روبروی سلف اساتید. تند می رفت. پرسید که “شما کجا؟” ایستادم و رفت. کار می کرد. ویراستاری.

چقدر حرف داشتیم و چقدر وقت، کم. از درکه تا راه آهن پیاده می رفتیم و تمام نمی شد! کسی از بچه های دانشکده سرچهارراه امیراکرم دید ما را. صدر ]یزدی[ بود یا کی؟! گفتم “بیا زودتر خودمون بگیم به همه!”

دارآباد قرار گذاشتیم، موزه حیات وحش! سرظهر جمعه با بسپاری ها، سعید ]رستگار[ و مازیار ]خاکپور[ از کوه می آمدند، ژولیده. مهرداد ]حاج علی عراقی[ اطوکشیده و هدی ]حقوقی[ هم بعد از همه. برای کسی چیزی مهم تر از این نبود که ناهار می خوردیم! دم غروب هر کسی راه خودش را می رفت به سرخوشی و حتی کسی اهمیتی نداد که ما با هم رفتیم … . چند قدمی که دور شدیم گفت “لااقل به سعید می گفتی، خودش به بقیه می گفت!”

راهرویی تنگ و طولانی از ساختمان مرکزی راه آهن را تا انتها رفتیم با آقای علیزاد بزرگ ] اصغر[ برای خودم نگران بودم و اینکه اینجا چه می کنم؟! محکم قدم برمی داشتو خونسرد و کلیدهایش آویزان از جیب، وقت راه رفتن صدا می داد. دری آهنی را زد. کسی باز کرد. گفت “برای این جووون ناهار چی دارید؟”
وقت ناهار گذشته بود و می توانست بگوید “به سلامت …”

خانه گرفته بودیم و اثاث می بردیم. بسپاری ها آمده بودند برای همراهی. کولر از در پشت بام رد نمی شد! دوباره پایین آوردند و طناب انداختند و بالا کشیدند، حتی بی من.

خدایا مگر چند سالمان شده که دیده باشیم زمان اثاث کشی، دوستانمان به کمک آمده اند، جای غریبه ها؟

فرنام ]نامور[ چند روزه بود. آگهی داده بودیم برای استخدام در بسپار. بچه توی شلوغی ها بی تابی می کرد. غریبه ای در آغوشش گرفت که ملیحه ]عابدینی[ بود و استخدام شد! … چیزی نمانده که بیست سال گذشته باشد.

این روزها به آینده فکر می کنم. به کسب و کارهای استارتاپی! به منتورها، شتابدهنده ها و سرمایه گذاران خطرپذیر. به کیف پول الکترونیک و مزرعه ارز دیجیتال. به هوش مصنوعی و اینترنت اشیا.

به توریسم سلامت و واقعیت افزوده. به معماری فرارو و بازار سهام آتی و در فضایی دلخواسته تر، به ایده هایم و به چوب!

و باز در میان همه این گیرودار، به گذشته ها فکر می کنم و آرام می گیرم.

دریغ از روزها و آنان که رفتند.

و سپاس از آنها که با بسپار بوده اند. تا شماره دویست و تا همیشه.

 

نادر نامور

 

(ادامه دارد…)

متن کامل این مقاله را که درویژه نامه  شماره 200 ماهنامه بسپار در نیمه خرداد منتشر شده است، بخوانید.

در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکار خانم ارشاد تماس بگیرید. 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا