اخبار

یک و نیم میلیون ایرانی در آستانه مهاجرت/ رنج اقتصاد ایران: مقاله ای از مسعود خوانساری رییس اتاق تهران

بسپار/ ایران پلیمر می نویسد، اخیرا خبری منتشر شده که نشان می‌دهد حدود ۵/ ۱ میلیون ایرانی در آستانه مهاجرت قرار گرفته‌اند. صرف‌نظر از اینکه این خبر تا چه اندازه به واقعیت نزدیک باشد، می‌توان بیان داشت که مهاجرت و به‌خصوص مهاجرت نخبگان در ایران به مساله‌ای جدی تبدیل شده ‌است که باید در مورد آن فکر کرد.

بخش قابل‌توجهی از این مشتاقان مهاجرت را جمعیت جوان تحصیلکرده‌ای تشکیل می‌دهند که سال‌ها نظام آموزشی کشور برای پرورش آنها هزینه پرداخته و حالا آنها پیش از آنکه بازدهی مناسبی برای اقتصاد ملی داشته باشند، دقیقا قبل از فصل شکوفایی، مرزهای این کشور را ترک می‌کنند. چند هفته قبل گزارشی در یکی از رسانه‌های کشور منتشر شده بود که نشان می‌داد از برندگان چند دوره المپیادهای علمی کشور که جمعیت‌شان به ۱۵۰ نفر می‌رسید، به غیر از یک نفر ۱۴۹ نفر دیگر مهاجرت کرده‌اند. آیا این اتفاق را تنها می‌توان به‌عنوان یک مشکل عادی عنوان کرد؟

موضوع مهاجرت تنها یک بحث انسانی و محدود به حوزه‌های جامعه‌شناسی نیست. مهاجرت برای اقتصاد ایران خسارت‌های مالی به همراه دارد. به این نکته نیز باید توجه داشت که مهاجرت گسترده شهروندان چند اثر جانبی غیرقابل انکار دارد که برخی از آنها چنین‌اند:

اول: افراد باقی‌مانده و به‌خصوص نیروهای کارآزموده دائما با خود در این کلنجار هستند در صورتی که مانند هم‌دوره‌ای‌ها یا همکارانشان مهاجرت می‌کردند، فرصت بهتری برای زندگی داشتند. محصول این فکر کاهش میزان علاقه و تمایل آنها به کار فعلی‌شان است و در نتیجه میزان بهره‌وری به‌شدت کاهش می‌یابد.

دوم: مهاجرت اساسا یک پدیده اقتصادی و اجتماعی نامطلوب است، چراکه فرد مهاجر اثرات غیرقابل انکاری در حلقه اطرافیان خود دارد. به این معنا که نباید انتظار داشت در صورت مهاجرت یک عضو خانواده، دیگر اعضا هیچ واکنش احساسی و عاطفی نداشته باشند و بنابراین تا یک دوره بسیار مشخص زمانی، تمامی اعضای خانواده از نظر فکری و عاطفی درگیر فرد مهاجر می‌مانند و در نتیجه ذهن‌شان برای عمل به برنامه‌های کاری خلاقانه یا رو به جلو مهیا نیست.

سوم: فضای اقتصاد جهانی سراسر رقابت است. وقتی ما جوان نخبه‌ای را به کشورهای منطقه یا اروپایی می‌فرستیم، در واقع امکان تولید کالا، صنعت یا محصولی را به آن کشور داده‌ایم و دقیقا همان امکان را از خودمان سلب کرده‌ایم. مهاجرت را تنها به نیروهای دانشگاهی خلاصه نکنید و تصور کنید که یک قالیباف یا یک طراح نخبه ایرانی به آن‌سوی مرزها می‌رود. محصول این است که کشور هدف، حالا یک بافنده ماهر فرش پیدا کرده و می‌تواند تولید قابل‌عرضه داشته باشد و ما هم دیگر آن استعداد و امکان را نداریم. به معنایی در عرصه رقابت، بازی به نفع طرف‌های مقابل تغییر می‌کند. در مورد پسته و فرش هم این اتفاق رخ داده و کشورهای دیگر از وجودشان بهره‌مند شده‌اند.

در مورد ایران آمارهای دقیقی وجود ندارد به‌طوری که برخی برآوردها نشان می‌دهد نزدیک به ۵/ ۵ میلیون نفر از ایرانی‌ها در آن‌سوی مرزها زندگی می‌کنند و این یعنی کشور از مزیت همراهی و استفاده از توان آنها بی‌بهره است. آمار مرکز جهانی مهاجرت هم نشان می‌دهد در سال ۲۰۱۵ معادل ۴۰/ ۱ درصد از کل جمعیت ایران خارج کشور زندگی می‌کنند. در سال ۱۳۸۸ وزارت علوم اعلام کرد از ابتدای انقلاب از میان ۱۲ هزار دانشجویی که با هزینه دولت به کشورهای مختلف رفته‌اند، ۴۰۰ نفر بازنگشته‌اند، همچنین ۶۰ هزار دانشجوی ایرانی در خارج از ایران تحصیل می‌کنند. براساس آمارهای رسمی نسبت خروج فارغ‌التحصیلان از ایران به تعداد کل این افراد ۱۵ درصد است. تعداد مهاجران ایرانی به آن‌سوی مرزها تا چهار دهه پیش تنها ۵۰ هزار نفر بوده‌ است. مهاجرتنخبگان چنان رواج داشته ‌است که در چند سال گذشته صندوق بین‌المللی پول، ایران را از این نظر در رتبه نخست جهان قرار داد.

 

به هرحال اعداد گویای این موضوع است که مهاجرت به بحثی جدی‌تر از همیشه در اقتصاد ایران تبدیل شده است. نیروهای نخبه‌ای مانند مرحوم مریم میرزاخانی، فیروز نادری و… همگی از دل همین جامعه و اقتصاد به کشورهای دیگر رفته‌اند. البته و صدالبته سوالی اساسی هم وجود دارد، اینکه آیا اگر این نخبگان در ایران باقی می‌ماندند، احتمالا به این میزان بازدهی و اعتبار می‌رسیدند؟ به‌نظر می‌رسد ساختار حاکم بر اقتصاد ایران چنان نیست که بتواند این افراد صاحب آینده را به جایگاهی درخشان برساند. کما اینکه بسیاری از نخبگان دیگر هم در کشور ماندند ولی امروز اثری از آنها در اقتصاد نمی‌توان یافت یا اگر اثرگذار هم باشند، به اندازه نمونه‌های مهاجر نیستند. بخشی از مهاجران جوانانی هستند که باید آنها را نیروهای متخصص، فعال و صاحبخلاقیت و دانش محسوب کرد که تنها برای دستیابی به شغل و زندگی بهتر راهی آن‌سوی مرزها شده‌اند. این گروه در صورتی که در ایران وضعیت کاری مناسبی پیدا کنند و امکان زیست مناسب داشته باشند، احتمالا دست به مهاجرت نمی‌زنند. بخشی از دلایل مهاجرت نخبگان کشور به آن‌سوی مرزها به موضوع زیست شهروندی مربوط است. این افراد علاقه ‌دارند در آسایش و امنیت زندگی کنند و گاهی به‌دلیل برخی تصمیم‌گیری‌ها احساس امنیت در آنها از بین می‌رود. محصول این اتفاق پیش کشیده‌شدن گزینه مهاجرت برای جوانانی است که در هرجای دیگر دنیا هم می‌توانند شغل و زندگی داشته‌ باشند. متاسفانه طی سال‌های اخیر ایران بیش از اندازه سیاسی و به معنایی سیاست‌زده شده‌است. این سیاست‌زدگی احساس آرامش و امنیت را به‌خطر می‌اندازد و موضوع مهاجرت را بازهم پیش می‌کشد. نکته قابل‌توجه اینجا است که مهاجران ایرانی در کشورهای دیگر به‌دلیل اینکه شهروند درجه ‌دو تلقی می‌شوند، خود را از مناقشات داخلی که می‌تواند سیاسی یا اجتماعی خاص کشور مقصد باشد کنار می‌کشند و عملا زیست‌شان در فضایی به‌شدت آرام و فارغ از احوالات پیرامونی صورت می‌گیرد. اتفاقا این نوع رفتار برای آنها که از جوی سیاست‌زده به فضایی آرام رفته‌اند، مطلوبیت هم به‌همراه می‌آورد.

نسل‌های بعدی این ایرانیان مهاجر به‌دلیل اینکه هیچ اتصالی به فرهنگ ایرانی ندارند، عملا نشانی از هویت ملی‌شان را بروز نمی‌دهند و این‌گونه یک نسل نخبه از کشور دور می‌شود. برای درک بهتر این وضعیت بهتر است به آمارهای صندوق‌بین‌المللی پولتوجه شود که نشان می‌دهد ایران در بین ۹۱ کشور جهان از نظر فرار مغزها رتبه اول را در اختیار دارد و سالانه تا ۱۸۰ هزار نفر با تحصیلات عالیه از کشور خارج می‌شوند. طبق آمار صندوق بین‌المللی پول هم‌اکنون بیش از ۲۵۰ هزار مهندس و پزشک ایرانی در آمریکا هستند. طبق آمار رسمی اداره گذرنامه، در سال ۸۷ روزانه ۱۵ کار‌شناس ارشد، ۴ دکتر و سالانه ۵۴۷۵ نفر لیسانسیه از کشور مهاجرت کردند. این اعداد تاییدکننده وضعیت نامطلوب ایران در مورد پدیده مهاجرت است.  اما موضوع نگران‌کننده این است که آیا راهکاری برای نگه داشتن طیف مهاجران اقتصادی وجود دارد؟ حسرت بزرگ همین‌جاست که اقتصاد ایران پتانسیل‌های ذاتی بسیاری دارد که می‌توان با بهره‌گیری از آنها به اقتصادی قابل‌رشد رسید و در این صورت است که مقداری از بار مهاجرت کاسته می‌شود.  به همین جهت وقتی در مورد موضوعات صرفا اقتصادی مانند بهبود محیط کسب‌وکار، کاهش حجم بوروکراسی حاکم بر اقتصاد، رفع قوانین مزاحم، بهبود وضعیت ساختارهای نظام مالیاتی، بانکی و ارزی، مبارزه با فساد، ایجاد فضای رقابتی در اقتصاد، ایجاد شفافیت و در یک کلام بهینه‌سازی ساختار اقتصادی صحبت می‌شود، تنها اقتصاد نیست که نفع می‌برد و این جامعه است که از ثمرات زندگی بهتر شهروندان کشور بهره‌مند می‌شود.

یک نمونه ساده در نظام اقتصادی ایران موضوع استارت‌آپ‌ها است. تنها طی دوره‌ای کوتاه و به سبب ایجاد بسترهای اینترنتی و قانونی، موجی از امید در میان جوانان تحصیلکرده ایجاد شد و آنها از این فضا برای خلق بنگاه‌هایشان استفاده کردند. البته بماند که مدتی بعد فشارهای ملموس و ناملموس اقتصادی، همان عرصه را هم تنگ کرد ولی حداقل طی زمانی مشخص بخشی از نیروهایی که ممکن بود برای خلق فرصت شغلی مناسب از کشور مهاجرت کنند، در ایران باقی ماندند و بنگاه‌های خلاقیت‌محور را تاسیس کردند. جان کلام اینکه جامعه و اقتصاد هردو به یکدیگر اتصالی ناگسستنی دارند. بهبود این‌دو باید همزمان صورت گیرد و البته که اقتصاد اولویت‌های بیشتری دارد ولی باید دقت داشت که موضوعات به ظاهر اجتماعی مانند مهاجرت در میان‌مدت می‌تواند چه اثرات تخریبی عظیمی بر پیکره اقتصاد این سرزمین داشته ‌باشد. با این نگاه موضوع بازسازی اقتصاد ایران هم به موضوعی ملی تبدیل می‌شود که دیگر در دایره تنگ اختلافات سیاسی و جناحی نمی‌گنجد. برای اینکه از رنج مهاجران کم کنیم،‌ باید زودتر به فکر بازسازی اقتصاد این کشور باشیم.

منبع: دنیای اقتصاد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا