اختصاصی بسپار/ زندگی نامه ی Alan Heegar برندهی نوبل شیمی در کشف پلیمرهای رسانا

بسپار/ ایران پلیمر او در در یک روز بسیار سرد زمستانی در شهر Sioux آیوا در تاریخ 22 ژانویهی سال 1936 به دنیا آمد. به او گفته شده که در زمان تولید او وقتی که پدرش از خانه بیرون رفته تا به همسر و فرزند تازه متولد شدهاش بپیوندد، نتوانسته خودروی خود را از شدت سرما روشن کند. بر خلاف توصیههای فراوان، پدرش پای پیاده به سمت بیمارستان راهی شده و در حالی به آنجا رسید که گوشهایش کاملا یخ زده بود. در آن روز دمای هوا 20 درجه زیر صفر بود.
خانوادهی Heeger در سال 1904 به عنوان مهاجران یهودی از روسیه به شهر Sioux آیوا مهاجرت کردند. در آن زمان پدر الن تنها 4 سال داشت. مادر او در Omaha نبراسکا به دنیا آمد. او یکی از اولین نسلهای مهاجران یهودی محسوب میشد . پدر و مادر او درست در اواسط دوران رکود بزرگ ازدواج کردند.
سالهای اولیهی زندگی الن در آکرون آیوا سپری شد. شهری کوچک با جمعیت 1000 نفری که در حدود 35 مایل از شهر Sioux فاصله داشت. او در آکرون به مدرسه ابتدایی رفت. مادر الن، جرالد در آکرون به دنیا آمده بود. پدر او صاحب یک مغازه بود که محصولات کشاورزی را به مردم ارائه میکرد. به گفتهی الن : “من به خوبی یاد دارم زمانی را که به من گفته شد پدرم قلب ضعیفی دارد و باید برای مداوا به بیمارستان برود. او از دنیا رفت در حالی که من تنها 9 سال داشتم و پدرم به تازگی تولد 45 سالگی خود را گذرانده بود. او درست در روزی که Franklin Roosevelt از دنیا رفت، فوت کرد. من آن روز را خوب به یاد دارم.”
پس از فوت پدرش، الن و خانوادهی او به Omaha نقل مکان کردند. به این ترتیب مادر او میتوانست به خانوادهاش نزدیکتر باشد. مادر الن به تنهایی فرزندان خود را در خانهای بزرگ کرد که به طور مشترک با خواهرش و فرزندان خواهرش اجاره کرده بودند.
به گفتهی الن:” مدتها پیش از مرگ پدرم و زمانی که سن بسیار کمی داشتم، مادر و پدرم در مورد اهمیت تحصیلات دانشگاهی با من صحبت کرده بودند. زمانی که مادرم از دبیرستان فارق التحصیل شد بورسیهای برای رفتن به دانشگاه دریافت کرد. ولی در آن زمان به دلیل مشکلات فراوان ترجیح داد بجای دانشگاه سر کار برود. مادرم مجبور بود از خانوادهاش حمایت مالی بکند. همیشه در ذهن من این شفافیت وجود داشت که وظیفهی من این است که به دانشگاه بروم. این در حالی بود که پیش از من هیچیک از اعضای خانواده و فامیل به دانشگاه نرفته و تحصیلات دبیرستان آخرین مقاطع تحصیلی آنها بود. من و برادرم اولین کسانی بودیم که در یک نسب خانوادگی به دانشگاه راه یافته و مدرک PhD دریافت کردیم.”
سالهای دبیرستان الن هم سرگرم کننده و از طرف دیگر خسته کننده نیز بود و مطابق زندگی یک نوجوان معمول میگذشت. الن از مهمترین اتفاقات آن دوران از آشنایی با همسرش یاد میکند. او نزدیک به 5 سال پیش از ازدواج عاشق همسرش بود و بهترین دوست او باقی ماند.
الن هیگر و همسرش روت هیگر:
[EasyDNNGallery|11859|Width|600|Height|600|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
الن همیشه دانش آموز خوبی بود ولی کسب علم را هیچوقت کار آسانی نیافت. در دورهی دبیرستان علم فیزیک به نظر او علمی بسیار مرموز محسوب میشد . با این وجود او بسیار بیتاب آموختن علم بود و در یافتن مسائل جدید بسیار عجول بود. به این ترتیب دبیرستان را یک سال زودتر از حد معمول به پایان رسانید.
سالهای گذراندن زمان در دانشگاه نبراسکا برای الن بسیار ویژه بود. او حتی زمانهایی را برای رفتن به جشنهای دانشجویی اختصاص میداد و به همین دلیل مجبور بود برای جبران وقت و درس خواندن بسیاری از شبها را به بیداری طی نماید.
الن با هدف مهندس شدن به دانشگاه رفت. او هیچگاه فکر ن میکرد که بتواند دنبال کردن علم را به عنوان یک شغل داشته باشد. الن تنها پس از گذراندن یک ترم به این نتیجه رسید که برای مهندس شدن به دنیا نیامده است. او دوران کارشناسی خود را به صورت همزمان در دو رشتهی فیزیک و ریاضی طی کرد.
الن از گذراندن یک واحد فیزیک مدرن به عنوان دورهای برجسته در تحصیل خود یاد میکند. این فیزیک مدرن توسط پروفسور Theodore Jorgensen ارائه میشد . الن همیشه یادآور میشد که فیزیک کوانتوم و دانش قرن بیستم را از پروفسور Theodore Jorgensen دریافت کرده است.
الن در سال 1998 دکتری خود در دانشگاه نبراسکا را به اتمام رساند و کنفرانسی در همان زمان در مورد دانش فیزیک ارائه داد. یکی از افتخارات الن این بود که آقای Ted Jorgensen در این کنفرانس شرکت کرد. او در آن زمان 92 سال سن داشت و تلاش میکرد تا کتاب خود در مورد فیزیک Golf را تکمیل نموده و به جامعهی علمی دوران ارائه نماید.
با این وجود هنوز الن مشتاق بود تا به قول خودش “فیزیک واقعی” را بیاموزد. به همین دلیل او مسیر خود را به سمت PhD در رشتهی فیزیک در دانشگاه UC Berkeley آغاز نمود در حالی که به صورت نیمه وقت برای Lockheed Space و Missile Division در Palo Alto کار میکرد. در روزهای دوشنبه، چهارشنبه و جمعه او مجبور بود تا صبح خیلی زود بیدار شده و برای به موقع رسیدن به کلاسهای خود تا Berkeley رانندگی نماید. پس از حضور در کلاس در تمامی مدت روز، او به سرعت ناهار خود را صرف میکرد تا مجدد برای کار در Palo Alto همین مسیر برگشت را رانندگی کند. طبیعی بود که پس از گذراندن چنین صبحی در مسیر برگشت و حین رانندگی احساس خواب آلودگی به سراغش بیاید. بنابراین تصمیم گرفت تا به خوابگاهی دانشجویی در Berkeley نقل مکان نماید. در همین زمان بود که او به صورت تمام وقت شروع به تحقیقات خود کرد.
به گفتهی الن، زمانی که او شروع به تحصیل در Berkeley کرد هدفش این بود که تحت نظر Charles Kittel یک تز دکتری تئوری را به انجام برساند. به همین دلیل زمانی که تصمیم به تحصیل و تحقیق تمام وقت گرفت به سراغ Charles Kittel رفت و سوال کرد که آیا میتواند با او کار کند یا خیر. در آن زمان Charles Kittel تازه از سفر مسکو بازگشته بود. در این سفر او با شخصی به نام Landau ملاقات کرده بود. این شخص به او گفته بود که به دانشجویی مشتاق نیاز دارد. ولی قبل از پذیرش هر دانشجویی و اجازهی ورود به او دادن به گروه تحقیقاتیش باید آزمونهای ویژهای را طی نماید. بنابراین Charles Kittel به الن گفت که میتواند این مراحل را طی کند و به گروه تحقیقاتی Landau در مسکو بپیوندد.
بررسیهای بسیاری بین الن و Charles Kittel صورت گرفت. پس از گفت و گو در مورد آیندهی الن، Charles Kittel به او پیشنهاد داد تا با وجود تمامی گزینهها او با کسی کار کند که فعالیتهای “تجربی” تحقیقاتی انجام میدهد. او معتقد بود که این کار بسیار مفیدتر از فعالیت الن روی یک پروژهی تئوری میباشد. به گفتهی الن این بهترین مشورتی بود که در طول عمرش از کسی دریافت کرده بود. بنابراین او به گروه تحقیقاتی شخصی به نام Alan Portis پیوست.
به گفتهی الن:” من به خوبی اولین روز حضورم در آزمایشگاه را به خاطر دارم. من در حال انجام فعالیتهای تجربی بودم و با این وجود هنوز درگیری و مشغولیت خود با دانش فیزیک را حفظ کرده بودم. تنها یک روز پس از اندازه گیریهای مغناطیسی روی یک عایق ضد مغناطیسی یعنی KMnF3 من یک نظریه در مورد مواد عایق ضد مغناطیسی نوشتم و با افتخار در برابر Poris به ارائهی آن پرداختم. او در مورد من بسیار صبور بود. تنها پس از چند روز من از او بخاطر تئوری کاملا بی ربط و بی معنی خود عذر خواهی کردم. من ساعتها با Poris در آزمایشگاه صحبت میکردم و با همین صحبتها بود که میتوانستم چیزهای بسیار زیادی در مورد فیزیک از او بیاموزم. مهمتر از همهی اینها من به درک خوبی از مشکلات فیزیکی رسیدم که تمامی اینها را مدیون Poris هستم.”
پس از تکمیل تحصیلات، الن مستقیما به دانشکدهی فیزیک دانشگاه پنسیلوانیا پیوست. جایی که به مدت 20 سال او در آن مشغول به کار بود. الن همیشه از این دوران به عنوان دورهای طلایی از کار در مورد فیزیک ماده چگال (condensed matter physics) در دانشگاه پنسیلوانیا یاد میکند. در واقع Eli Burstein کسی بود که اولین قدمها را در راه ایجاد این گروه برداشت. او توانست Robert Schrieffer را قانع کند تا به پنسیلوانیا بیاید. تنها با حضور Robert Schrieffer بود که تعداد زیادی از جوانهای مشتاق برای پیوستن به این گروه ابراز تمایل کردند.
با شروع مطالعات تجربی در مورد ناخالصیهای مغناطیسی در فلزات و اثر Kondo، الن مسائل بی شماری را از Schrieffer آموخت. در همین زمانها بود که الن شخصی به نام Anthony Garito را به گروه تحقیقاتی خود معرفی کرد. با ورود این شخص مطالعات و فعالیتهای زیادی در مورد tetracyanoquinodimethane یا TCNQ صورت گرفت. این شخص برای تکمیل پروژهی پسا دکتری خود به این گروه تحقیقاتی وارد شده بود.
الن و Anthony Garito از سالهای 1970 تا 1975 روی فیزیک فلزات TTF-TCNQ کار کردند. علاوه بر این فعالیتهای آنها موجب کشف ناپایداری Peierls در بلورهای مولکولی به هم متصل شدهی شبه یک بعدی شد. اگرچه مشاهدات مستقیم اعوجاج نارسایی Peierls با عدد موجی q = 2kF اثبات کرد که آنها در مسیر درستی قرار دارند. این مسیر مشاهدات با تنش و جنجال بی شماری همراه بود.
در سال 1975 اولین مقالهها در مورد بسپارهای فلزی نوین (پلی سولفور نیتریل یا X(SN)) در میان مستندات علمی منتشر شد. در همین زمان الن در مورد این مواد غیر معمولی فلزی شبه یک بعدی بسیار کنجکاو شده و تمایل داشت وارد این بازی پر هیجان شود. در همین زمان بود که او دریافت شخصی به نام Alan MacDiarmid که پروفسوری در دانشکدهی شیمی PENN میباشد، زمینهای بسیار قوی در شیمی سولفورنیتریدها دارد. الن بلافاصله پس از این اطلاع قرار ملاقاتی با Alan MacDiarmid گذاشته با این هدف که بتواند او را قانع کند تا همکاریهایی در زمینهی سنتز X(SN) را با یکدیگر داشته باشند.
این دو دانشمند بزرگ بدون اینکه بدانند در حال شروع قدم علمی و تاریخی بزرگی هستند، در بعد از ظهر یک روز پاییزی باهم ملاقات کردند. در همین قرار اول بحث بسیار طولانی مدتی در مورد اهداف هریک شکل گرفت. در همین بحث طولانی مدت بود که الن دریافت وقتی X(SN) را بر زبان میراند، پروفسور Alan MacDiarmid همان مفهوم را (Sn)x برداشت میکند. به گفتهی الن:” نیازی به گفتن نیست که پروفسور Alan MacDiarmid تحت تاثیر شور و شوق من در مورد اینکه (Sn)x یک فلز است قرار نگرفت. هر شیمیدانی میدانست که قلع یک فلز است!”
زمانی که الن و پروفسور Alan MacDiarmid از پس ابتداییترین مشکلات ادبیات علمی خود برآمدند، یک همکاری واقعی شکل گرفت. آنها دریافتند که مسیری طولانی در مرز بین شیمی و فیزیک وجود دارد و برای هموار شدن راه یادگیری باید از یکدیگر بسیار بیاموزند. اگرچه در طول تمامی هفته مشغول کار و همکاری با یکدیگر بودند ولی بدون هیچ تشریفاتی جلساتی کاری هر صبح یکشنبه برگذار میکردند. آنها از هر زمانی برای آموختن از یکدیگر استفاده مینمودند.
در همان زمانها بود که الن شیفتهی مسالهی گذار فلز-عایق بود که اولین بار توسط Mott نگاه شده بود. الن به دلیل این علاقهی بی اندازهاش از پروفسور Alan MacDiarmid خواست تا اتمهای هیدروژن یک زنجیر خطی را به عنوان یک سامانهی مدل در نظر بگیرد. اما Alan MacDiarmid از این کار سر باز زد چراکه زنجیر خطی از اتمهای هیدروژن وجود ندارد. پس از بحثهای بسیار آن دو تصمیم گرفتند تا روی یک زنجیر متشکل از پیوندهای CH به عنوان یک سامانهی مدلی که به ازای هر واحد تکرار شونده یک جفت الکترون جفت نشده دارد، تمرکز کنند. تنها پس از مدت کوتاهی از این اتفاق Alan MacDiarmid برای یک قرار ملاقات و سخنرانی به ژاپن سفر کرد. پروفسور Alan MacDiarmid شخصی بسیار بصری بوده و رنگ فیلمهای طلایی و بلورهای (SN)x را بسیار دوست میداشت. او حین سخنرانیش عکسها و نمونههای بسیاری را به افراد علاقمند نشان داد. پس از همین سخنرانی یک دانشمند ژاپنی حین یک استراحت و نوشیدن قهوه به سراغ Alan MacDiarmid آمد و اذعان داشت که او هم فیلمهای شفافی بسیار جالب توجه را دارد. در همین زمان بود که Alan MacDiarmid با این دانشمند ژاپنی به نام Hideki Shirakawa و مواد جدیدی به نام پلی استیلن آشنا شد.
زمانی که Alan MacDiarmid از ژاپن بازگشت با شعف زیادی به معرفی مواد جدید شناسایی شده یعنی (CH)x به الن پرداخت. با گرفتن کمکهای مالی از ONR، الن و Alan MacDiarmid موفق شدند تا این دانشمند ژاپنی را به PENN بیاورند.
به این ترتیب با همکاری این سه دانشمند، کشف اولیهی افزایش رسانایی الکتریکی مادهی (CH)x صورت گرفت و تعیین این نکته که این افزایش حاصل یک حالت گذار از عایق بودن (نیمه رسانا) به فلز در مدت زمان بسیار کوتاهی انجام شد. مابقی داستان دقیقا جایی است که تارخ را رقم میزند. با همکاریها و هم فکریهای Alan Heeger، Hideki Shirakawa و Alan G. MacDiarmid فعالیتهای ارزنده و حائز اهمیتی صورت گرفته که در نهایت منجر به اهدای جایزهی نوبل به این سه دانشمند ارزشمند به صورت همزمان شد.
در واقع جایزهی نوبل به این دلیل به این گروه اهدا شد که تا آن زمان تفکر این بود که بسپارهای پلاستیکی قابلیت انتقال جریان برق را نداشته و رسانا نمیباشند. این گروه سه نفره اثبات کردند در صورت جابجایی پیوندهای دوگانه و تک بین اتم های کربن در زنجیر بسپاری، الکترونهای آزاد یا حفرههایی در طول زنجیر ایجاد خواهد شد که میتواند منجر به رسانا شدن بسپارها گردد. امروزه از بسپارها در کاربردهای الکترونیکی بسیاری استفاده میشود.
به ترتیب از راست Alan Heeger، Hideki Shirakawa و Alan MacDiarmid دریافت کنندهی نوبل شیمی سال 2000 به صورت همزمان برای کشف بسپارهای رسانا
[EasyDNNGallery|11860|Width|600|Height|600|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
الن طی دعوت نامهای به Santa Barbara دعوت شده با این وعده که میتواند یک مرکز خصوصی فیزیک برای انجام فعالیتهایش دایر نماید. الن با این شرط که بتواند به ادامه فعالیتهایش با Bob Schrieffer بپردازد و با این مزیت که میتواند به صورت همزمان با Fred Wudl کار کند این پیشنهاد را پذیرفت. آقای Fred Wudl یک شیمیدان موفق در زمینهی سنتز در مجموع آزمایشگاههای Bell بود. همکاری الن و Fred Wudl در UC Santa Barbara به مدت 15 سال به طول انجامید. این همکاریها بسیار موفقت آمیز و موثر بود.
از طرف دیگر الن با شخص دیگری به نام Daniel Moses به مدت 20 سال همکاری داشت. این همکاری در ابتدا در PENN شکل گرفته و سپس در UCSB ادامه پیدا کرد. این شخص الن را با خود درون مبحث پیچیده ولی جذاب طیف شناسی فوق سریع لیزری برد. به علاوه، این دو شخص در زمینهی انتقال سریع رسانایی نوری بسپارهای نیمه رسانا در حالت برانگیخته فعالیتهای زیادی را انجام دادند. آنها به تلاشهای خود در زمینهی حل مسائل اساسی باقی ماندهی علوم در زمینهی بسپارهای نیمه رسانا ادامه داده و از خلاقیت و عزم راسخ خود در این زمینه بهره بردند.
در سال 1986، طی فرآیند ساخت مجموعهی مواد جدید و درشت مولکولها، الن توانست Paul Smith را قانع کند تا مرکز تحقیقاتی DuPont را ترک کرده و به UCSB بیاید. در آن زمان الن و Alan MacDiarmid و بسیاری دیگر از همکارانشان در زمینهی بسپارهای رسانا بسیار تازه کار و ناوارد محسوب میشد ند در حالی که Paul Smith فردی حرفهای در این زمینه محسوب میشد .
به گفتهی الن: “همکاری با Paul Smith اهمیت فرآیندپذیر کردن بسپارهای رسانا را برای من بیش از پیش میکرد. او عادت داشت همیشه سوالهایی از من بپرسد که مرا خجالت زده کند. دلیل خجالت زدگی من همیشه دانش اندکم در مورد بسپارهای رسانا نسبت به Paul بود. زمانی که تلاش میکردم در مورد بسپارهای رسانا صحبت کردم، Paul با پرسیدن سوالاتی نظیر : ذات رسانایی الکتریکی بسپارهای رسانا از چه چیزی است؟! مرا شرمنده دانش اندکم میکرد. من هرچیزی که در مورد فرآیندپذیری و خواص مکانیکی بسپارها میدانم از Paul آموخته ام.”
در سال 1990، الن و Paul Smith به این نتیجه رسیدند که بسپارهای رسانا به حدی رسیدهاندکه بتوانند به محصولاتی تجاری تبدیل شوند. با این هدف آنها شرکت UNLAX را تاسیس نمودند. خوشبختانه در سال 1986 الن به چین سفر کرده و در این سفر Yong Cao را ملاقات نمود. در این ملاقات بود که الن فهمید Yong Cao چه دانشمند بزرگی است. الن موفق شد در سال 1987 Yong Cao را به Santa Barbara بیاورد. در ابتدا Yong Cao با الن و Paul Smith مشغول به کار شد و در زمان تاسیس شرکت UNLAX، Yong Cao اولین فرد استخدامی بود. خلاقیت، اراده و قدرت علمی Yong Cao برای پیشرفت UNLAX بسیار مورد نیاز بود. در دههی 1990 شرکت UNLAX قدمهای بزرگی در زمینهی پیشرفت علم و فناوری بسپارهای رسانا برداشت.
به مدت 25 سال پس از کشف بسپارهای رسانا، الن همیشه در تکاپو بوده و همیشه با چالشهای جدی و اکتشافهای جذاب روبرو میشد. در سال 1990 کشف بسپارهای LED توسط Richard Friend و همکارانش در Cambridge به اهمیت فناوری این بسپارها پی برده شد و موضوعات تحقیقات بسیاری را پیش پای دانشمندان درگیر این حوزه قرار داد.
در اسل 1992 شخصی به نام Serdar Saricifici که مشغول انجام پروژهی پسا دکتری خود در UCSB بود، انتقال الکترونی فوق سریع القایی نوری را از بسپارهای نیمه رسانا به پذیرندههایی نظیر C60 کشف کرد. این کشف منجر به ایجاد آشکارسازهای نوری بسپاری و سلولهای قدرت زای نوری شده که در محدودهی گستردهای از کاربردها قابل استفاده بود.
هیچ یک از این فعالیتها بدون کار سخت، خلاقیت و اختصاص تمامی وقت به دانش ممکن نبود. این تلاشها همگی توسط دانش جویان معمولی و دانشجویان مقاطع پسا دکتری صورت گرفت. الن همیشه از این اشخاص که به مدت 40 سال مشغول همکاری با آنها بود قدردانی میکرد.
به گفتهی الن :”من همیشه در تمامی روزهای علمی، چه روزهای خوشحالی و شعف و چه روزهای ناامیدی از زندگی خود لذت میبردم. این لذت زندگی را همیشه مدیون همسرم Ruth بودم. او زندگی مرا با عشق و زیبایی پر کرد. او با تمام نامتعارف بودنهای من در طول 40 سال زندگی مشترک همراه شد. نوع زندگی آکادمیک ما همهی اطرافیان و حتی دو فرزندم، Peter و David را تحت تاثیر قرار داده به طوری که آها نیز زندگی آکادمیک را برای خود برگزیدند. فرزند اولم یعنی Peter یک استاد دانشگاه در دانشکدهی پزشکی میباشدکه تا کنون تحقیقات بسیاری را در مورد سیستم ایمنی بعدن در دانشگاه Case Western Reserve انجام داده است. فرزند دومم یعنی David نیز استاد دانشگاه Stanford بوده که تا کنون مطالعات بسیاری را در مورد بینایی انسان انجام اده است.”
الن همیشه از اینکه توانسته است به عنوان همکار نویسنده مقالههای ارزشمندی را با فرزندان خوب چاپ کند به خود میبالید. الن از این دو فرزند خود صاحب چهار نوه به نامهای Brett، Jordan، Julia و Alice شده بود که همیشه از آنها با عنوان نسل دوم دانشمندان Heeger نام میبرد. الن از حضور نوههای خود در مراسم دریافت جایزهی اسکار بسیار خرسند بود و به خود میبالید.
الن اکنون در سن 81 سالگی و خوشبختانه در قید حیات بوده و همچنان در دانشگاه UCSB و در زمینهی تخصصی شیمی بسپارها مشغول به فعالیتهای علمی خود میباشد. او همچنین دارای یک گروه تحقیقاتی به نام HEEGER بوده و برای ارتباط با این دانشمند بزرگ میتوان با او از طریق آدرس رایانهی [email protected] ارتباط برقرار کرد.
در حال الن به جز چاپ مقالات فراوان، دو کتاب جدید زیر را نیز تالیف کرده است:
[EasyDNNGallery|11861|Width|600|Height|600|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
مراسم اهدای جایزهی نوبل به Alan Heeger
[EasyDNNGallery|11862|Width|600|Height|600|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
الن پس از دریافت جایزهی نوبل از پادشاه سوئد
[EasyDNNGallery|11863|Width|600|Height|600|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
الن پس از دریافت جایزهی نوبل در جمع نوههایشالن پس از دریافت جایزهی نوبل در جمع نوههایش
[EasyDNNGallery|11864|Width|600|Height|600|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
نشست خبری با 6 تن از دریافت کنندگان جایزهی نوبل در تاریخ 9 دسامبر 2013 و صحبت در مورد آیندهی انرژی، به ترتیب از چپ : Steven Chu نوبل فیزیک 1997، David Gross نوبل فیزیک 2004، Alan Heeger نوبل شیمی 2000، Hartmut Michel نوبل شیمی 1988، Mario Molina نوبل شیمی 1995 و Carlo Rubbia نوبل فیزیک 1984
[EasyDNNGallery|11865|Width|600|Height|600|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
این مقاله پیشتر در شماره 174 بسپار به چاپ رسیده است.