پایان رویا …

بسپار/ ایران پلیمر آینده این روزهای ما هر چه که هست، به دور از رویاپردازی است و این خیلی خطرناک است، و البته بسیار غم انگیز برای فرزندان ما و برای سرزمینی که هر کدام آنها تصمیم بگیرند در آن بمانند و زندگی کنند.
بسیاری از هم نسلان من و ما که هرگز در تنگناهای ریز و درشت نیم قرن اخیر کشور، رها کردن و رفتن به مخیله شان خطور نکرده، حالا بعضا نه که از رفتن، که از پشیمانی و غبنی تحمیلی، در ماندن می گویند.
شرایط اقتصادی کشور به دلیل فشارهای بین المللی، فساد درون زا و راهبردهای ناکارمد حاکمیتی روز به روز نیروی بیشتری از هر طبقه اجتماعی و جمعیتی کشور را درگیر می کند.
تولیدکنندگان و صاحبان صنایع کشور به عنوان گروهی که سهم بزرگی از اشتغال و معیشت خانواده های زیادی به طور مستقیم و غیرمستقیم به آنان وابسته است، روزهای سختی را سپری می کنند و مهمترین آسیب و گزند را از عدم ثبات و ناپایداری شرایط متحمل می شوند. در این اوضاع، کاستی های هر کجای دیگر نیز قرار است از طریق تیزی مالیات بر گلوی این قشر جبران شود و می شود، ظاهرا.
امنیتی که تا امروز به داشتن آن در مقایسه با خصوصا کشورهای منطقه خاورمیانه مباهات می کردیم، بسیار شکننده شده و اتخاذ تصمیمات خلق الساعه و روش برخورد مدیران تصمیم ساز کشور و تاکید بر راهکارهای چندین و چند بار آزموده شده و پر خطا، هر سازوکار اصلاحی احتمالی را بی اثر می کند.
از سوی دیگر بی اعتمادی عمیق به سیاست های جاری و آتی کشور نه راهی برای برنامه سازی بخش خصوصی باقی گذاشته و نه مسیری برای همراهی.
بیشتر ما خسته ایم. خسته از این جنگیدن های همیشه و هر روزه برای نگهداشت هر آنچه که با خون دل ساخته ایم و به قیمت زندگی و سالهای عمرمان تمام شده یا نشده. کسب و کاری که با اراده یک مدیر میانی یا ارشد دولتی، به یکباره معلق می شود یا زمین می خورد!
چه قدر برای هر عرصه ی خفقانی، مفر پیدا کنیم و باز، روز از نو و روزی از نو. کدام یک از مای مستقل بوده که بی آزار، بی صرف انرژی های چند برابر لازم، بی هزینه کردهای نامومن، بی واسطه ی کسی در جایی که باید یا نباید، بی بغض های مدام و بی خشم های فروخورده … توانسته باشد راه ببرد حرفه اش را، سازمانش را و زندگی اش را؟
آیا خواهیم دید روزگاری را که ساختارها به تمامی قانون مدار باشند و قانون ها را کسانی سررشته دار نوشته باشند و اینها آدم هایی باشند متخصص و هم متعهد به انتفاع جمعی؟ به رشد و توسعه کشور در پناه همگام کردن آحاد جامعه و نه گروه های خاص و همسو؟ به آینده ای که خواهد آمد و باید هوایی برای نفس کشیدن در آن مانده باشد بی ماسک هایی که تنها برخی را سزاوار بودن می داند؟
درست است که دست کم من و چون من و ماها سخت جانیم … ولی خسته ایم، و نمی دانم رمقی که در ما به جای مانده، تا چند صباح دیگر دوام خواهد داشت، اما مگر تنها خدا ما را به کمک بیاید. “امید” دیگری نیست.
تبسم علیزادمنیر
(ادامه دارد…)
سرمقاله شماره 206 ماهنامه بسپار که در نییمه آذرماه منتشر خواهد شد.
در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکار خانم ارشاد تماس بگیرید. نسخه الکترونیک این شماره از طریق فیدیبو قابل دسترسی است.