مواردی که مدیران بزرگ هرگز از کارمندان خود نمی خواهند!

افشین ملکی
اگر چه شما به عنوان یک رئیس، قدرت زیادی دارید. اما این قدرت و اقتدار باید محدودیت هایی داشته باشد.
بنابراین:
1. هرگز کارکنان را برای حضور در رویدادهای اجتماعی تحت فشار نگذارید.
اگر کارکنانتان در هر زمانی از روز با همکاران خود باشند، مانند این است که در محل کار هستند. و این شرایطی نیست که بتوان ساده از کنارش گذشت و عواقب آن در محیط کار منعکس می شود. برخی مردم علاقه ای به معاشرت یا حضور در محیطهای اجتماعی ندارند و این انتخاب خود آنهاست
اگر آنچه که شما یک همکاری مثبت می دانید، غالب گردد، در این صورت دیگر به نظر نمی رسد که حق انتخاب داشته باشند و نیز به خاطر داشته باشید که “فشار” می تواند به سادگی گفتن این حرف باشد که: “هی، مگی، واقعا امیدوارم بتوانی به مهمانی کریسمس بیایی. خیلی دوست داریم تو را آنجا ببینیم”. در حالی که سعی دارید به سادگی به مگی بفهمانید تا چه اندازه از حضورش خوشحال خواهید شد، اگر نخواهد شرکت کند آنچه که می شنود به این صورت خواهد بود: “مگی، اگر به مهمانی نیایی مرا حسابی ناامید می کنی”. هرگز سعی نکنید رفاقت یا همکاری را تحمیل نمائید.
2. هرگز از کارکنان نخواهید خود را ارزیابی کنند.
کارمندانی که خیلی خوب کار می کنند همیشه این سوال را مطرح می کنند که چرا باید خود را ارزیابی نمایند. آیا نمی دانید که آنها خوب کار می کنند؟ و کارمندانی که ضعیف کار می کنند به ندرت خود را ضعیف قلمداد می نمایند و به این ترتیب آنچه می توانست یک جلسه ی بازخورد سازنده باشد به بحث تبدیل می شود.
خود ارزیابی ممکن است مشوق به نظر برسد اما تقریبا همیشه اتلاف وقت است. (و می تواند باعث شود که کارکنان به برخی افکار نسبتا تاریک بیندیشند). اگر بازخورد یک کارمند را می خواهید، از وی بپرسید برای کمک به افزودن مهارت یا کار خود چکار می تواند بکند.
3. هرگز از کارکنان نخواهید تا همکاران خود را ارزیابی کنند.
من ارزیابی همکار را انجام داده ام. نتیجه افتضاح بود.
“همکاری” به معنای “کار در کنار یکدیگر” است. چه کسی می خواهد در مورد افرادی که پس از این هم با آنها کار خواهد کرد انتقاد کند؟ به علاوه می توانید ادعا کنید که ارزیابی ها کاملا محرمانه هستند، اما افراد می فهمند کی چه گفته است.
شما باید عملکرد داخلی و خارجی هر یک از کارمندان را بدانید. در غیر اینصورت،نمیتوان از همکاران وی به عنوان یک عصای کمکی استفاده کنید. توجه کنید، افرادی که مدعی هدایت آنها هستید را واقعا بشناسید.
4. هرگز از کارکنان خود نخواهید اطلاعات شخصی را برای “تیم” فاش کنند.
من یک بار در یک برنامه (تحولات رهبری) شرکت کردم. ابتدا، از ما خواستند که جعبه های کوچکی با مقوا بسازیم.سپس به ما گفته شد چیزهایی که هیچ کس در مورد ما نمی داند را بنویسیم و آنها را داخل جعبه ها قرار دهیم، و در نهایت از ما خواسته شد برگه های خود را به گروه نشان دهیم که من امتناع کردم.
مجری برنامه پرسید: “چرا نه؟”
من گفتم: “چون خصوصی است.”
او گفت: “نکته همین است! هدف آشکار کردن چیزهایی است که دیگران در مورد شما نمی دانند.”
من گفتم: “آنها این چیزها را در مورد من نمی دانند چون من نمی خواهم.”
او گفت: “اما به این فکر کنید زمانیکه واقعا یکدیگر را بشناسید چقدر بهتر در کنار هم کار خواهید کرد.”
من گفتم: “اگر جو دوست دارد در اوقات فراغت خود مانند یک شخصیت جنگ ستارگان لباس بپوشد هیچ اشکالی ندارد، اما من واقعا علاقه ای به دانستن این موضوع ندارم.”
لازم نیست افکار و احساسات درونی کارکنان خود را بدانید. حتی اگر فکر می کنید که می دانید، باز هم هیچ حقی در برابر افکار و احساسات آنها ندارید. شما حق دارید عملکرد قابل قبول را از آنها انتظار داشته باشید. در مورد عملکرد صحبت کنید، و بگذارید تمام اسرار تاریک عمیق همانجا که هستند باقی بمانند.
5. هرگز از کارکنان نخواهید کارهایی راکه خودتان انجام نمی دهید انجام دهند.
کارکنان هرگز به اندازه ی شما مراقب نیستند – انتظاری غیراز این واقع بینانه نیست – اگر چه زمانی که درک کنند به آنها نیاز هست ، بدون در نظر گرفتن نقش یا موقعیت بسیار بیشتر اهمیت خواهند داد . مدیران و روسای ماهر در پیش پا افتاده ترین کارها کمک می کنند. آنها زودتر می آیند و تا آخر می مانند.
چیزهایی که مدیران هرگز به کارکنان نمی گویند.
مسائل زیادی وجود دارند که در مورد کارکنان خود نمی دانید، به ویژه چیزهایی که کارکنان هرگز به شما نخواهند گفت.
همچنین چیزهای زیادی وجود دارند که کارکنان در مورد شما نمی دانند. در اینجا برخی چیزها که مدیران نباید کارکنان بگویند آمده است:
1- از شما می خواهم به من علاقه داشته باشید.
در حقیقت نظر شما در مورد من بسیار برایم اهمیت دارد. کسب و کار من گستره ای از خود من است. می خواهم به آن علاقه داشته باشید. و به خود من هم همینطور.
2- به نظر من خیلی خوب است که لذت ببرید.
لازم نیست با ورود من صدای خود را پائین بیاورید و تظاهر کنید که سخت مشغول کار هستید. من می دانم که می شود سخت کار کرد و در عین حال کمی هم لذت برد. قبل از اینکه تا این حد جدی شوم، خودم هم به همین روش کار می کردم. وقتی از کاری که انجام می دهید لذت می برید، باعث می شود احساس بهتری در مورد شرکت و خودم داشته باشم. حس می کنم چیزی بیشتر از کسب و کار خلق کرده ام.
3- دلم می خواهد دستمزد بیشتری به شما پرداخت کنم اما نمیتوانم.
میدانم که به یک پاداش مناسب نیاز دارید اما به دلیل محدودیت های مالی و تا حدودی به دلیل اینکه ریسک هایی که پذیرفته ام برایم مقدور نیست. اگر فردا از تجارت کنار بکشم، کار خود را از دست می دهید. این وحشتناک است، می دانم روزی، وقتی که کسب و کار خود را آغاز کردید، قول می دهم شرایطم را درک کنید.
4- می خواهم شما برای همیشه اینجا کار کنید.
تغییر شغل می تواند حقیقتی از زندگی تجاری باشد، اما من به عنوان یک مالک از این حقیقت متنفرم. من شما را به عنوان یک بخش یکبار مصرف نمی بینم. رفتن شما به من لطمه خواهد زد. بخشی از من احساس می کند که شکست خورده ام. من می خواهم مالک کسب و کاری باشم که افراد به بازنشسته شدن از آن امید دارند.
5- من خیلی دوست دارم شما را آزاد بگذارم.
اینکه شما نمی توانید خرده فرمایشات را تحمل خوب است چون من هم از این کار متنفرم . اما آزادی به دست آوردنی است، نه دادنی. اگر به من نشان بدهید که می توانید پرواز کنید، من با کمال میل بر روی چیزی یا شخص دیگری تمرکز خواهم کرد.
6- هنگامیکه افراد کمتر از توانشان کار می کنند، متوجه می شوم.
من کور نیستم اما آن دسته افراد را در مقابل شما تنبیه نمی کنم. هر چقدر هم ضعیف عمل کند گاهی اوقات کلا آنها را تنبیه نمی کنم، چون گاهی همه چیز را نمی دانیم. به هر حال شما درک نمی کنید زیرا اغلب …
7- چیزهایی وجود دارند که نمی توانم به شما بگویم.
حتی اگر خیلی دوست داشته باشم، و حتی اگر من و شما با هم دوست شده باشیم.
8- تجارت و ثروت ، دنیایی از ناامنی ها است.
من نگران فروش هستم. من نگران هزینه ها هستم. من نگران تسهیلات و کارکنان و فروشندگان و مشتریان و … هر چه که فکرش را بکنید هستم.
بنابراین گاهی اوقات سرزنده هستم. گهگاه پریشان هستم. گاهی حساس و تحریک پذیر و کم حوصله هستم. تقصیر شما نیست. من فقط نگران هستم.
بیش از هر چیز، نگران این هستم که آیا می توانم اعتماد شما نسبت به خودم را بعنوان یک کارفرما جلب کنم.
Linkedin.com