معادل ها یا برابرنهادهای فارسی اصطلاحات علمی: ابزارهایی شناختی ـ آموزشی
گفت و گو با دکتر رضا عطاریان، اصطلاح شناس و پژوهشگر ارشد گروه واژه گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی

بسپار/ایران پلیمر گفت وگوی حاضر توسط آقای رادمان رسولی مهربانی، پژوهشگر حوزۀ سیاست گذاری زبان فارسی و مدیر اندیشکدۀ زبان و ادبیات فارسی زفان، در شهریورماه 1403 صورت گرفته و برای انتشار در اختیار نامۀ علوم پایه نهاده شده است. باتوجه به جامعیت و ژرفای پاسخ های دکتر عطاریان به شماری از سؤالات مهم و رایج پیرامون اهمیت واژه گزینی فارسی دربرابر اصطلاحات علمی و به ویژه نقش آن در بهینه سازی آموزش علوم و توسعۀ علمی کشور که با اهداف و رویکردهای عمدۀ نامۀ علوم پایه نیز همسویی دارد، متن این مصاحبه در اینجا ارایه گردیده است.
– اجازه بدهید بحث را با این سؤال آغاز کنیم که اصلا آیا واژه گزینی در روند طبیعی تحولات زبان خللی ایجاد نمی کند و آیا در کشورهای دیگر نیز اقداماتی مشابه با فعالیت های فرهنگستان زبان و ادب فارسی انجام می گیرد؟
ضرورت دارد در ابتدا حساب گونۀ علمی زبان فارسی را از سایر گونه های زبانی از جمله ادبی، رسانه ای، عامیانه و غیره جدا کنیم. شاید بتوان گفت برنامه ریزی در سطح گونه های یادشده در مقایسه با گونۀ علمی ناخودآگاه تر و خودکارتریعنی بدون برنامه ریزی است. اصولا برنامه ریزی زبان planning language عبارت است از دخالت آگاهانه در امر زبان به منظور آماده کردن آن برای اهداف و مقاصد معین. نهاد برنامه ریزی زبان در ایران به صورت سنتی فرهنگستان بوده است. در سایر کشورها نیز سازمان های مشابهی تحت اسامی مختلف به تقویت، سیاست گذاری و برنامه ریزی زبان ملی خود می پردازند. مثلا در ترکیه، مسئولیت رسمی برنامه ریزی زبان بر عهدۀ بنیاد زبان ترکی Kurumu Dil Türk است. در پاکستان نیز نهادی رسمی به نام نهاد ارتقاء زبان ملی ادارۀ فروغ قومی زبانPromotion Language National
Department عهده دار مسئولیت یادشده است. عمدتًًا برنامه ریزی زبان با سه رویکرد برنامه ریزی شأن status
planning)، برنامه ریزی پیکره planning corpus و برنامه ریزی آموزشplanning acquisition صورت می گیرد. شأن زبان، اولین چیزی است که توجه گویش وران یک زبان را به خود جلب می کند. افراد اگر احساس کنند زبانشان در معرض خطر قرار گرفته، ناخودآگاه عکس العمل هایی در جهت حفظ آن انجام می دهند. از نظر تاریخی به عنوان یکی از شاخصترین نمونه ها می توان به زبان بنگالی اشاره کرد. مقاومت این زبان در برابر سلطه جویی سیاست زاد زبان اردو، به جنبشی هویت جویانه در عرصۀ زبان بنگالی منجر شد وسبب گردید یونسکو بعد از استقلال بنگلادش با نگاهی فراشمول به مساله نگریسته، به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی در سال ۱۹۹۹ روز بیست و یکم فوریه را
به عنوان روز جهانی زبان مادری اعلام کند. فراز و فرودهای تاریخی زبان فارسی و مقاومت آن در برابر زبان های مهاجم نیز در برهه های تاریخی مختلف منجر به جنبش های ملی ـ زبانی آشکار و پنهانی شده که درنهایت پایداری و بقای این زبان را رقم زده و امروزه آن را در زمرۀ یکی از سه زبان کالسیک دنیا در کنار زبان های سانسکریت و یونانی قرار داده است.
ً گونۀ علمی زبان چه ویژگی های خاصی دارد که آن اساسًا
را از زبان طبیعی متمایز می کند؟
در حوزه های موضوع ِِی تخصصی یا همان علوم و فنون مختلف، از میان نقش های شش گانه ای که رومن یاکوبسن (Roman Jakobson )برای زبان قائل شده، نقش ارجاعی زبان از همه برجسته تر است. یعنی زبان در ساحت علم بیش از هر چیز وسیله ای برای خلق و انتقال مفاهیم علمی است. بنابراین طبیعی است که رویکرد احساسی و سالمت گرا که درمورد کلیت زبان فارسی وجود داشته و دارد، در گونۀ علمی زبان کمتر موضوعیت داشته باشد. برنامه ریزی در گونۀ علمی زبان بیشتر »کارکردگرا« و «ابزارگرا» است. یعنی به جای نگرانی از وضعیت سالمت این گونۀ زبانی، باید کارآیی و کارآمدی آن را برای بیان مفاهیم علمی در نظر داشته باشیم. واقعیت آن است که رویکردهای سالمت گرا به زبان از نظر انتزاعی، سطحی ترند و پیش و بیش از همه حسگرهای زبانی ـ فرهنگی »تودۀ مردم« را برانگیخته، ایشان را وادار به عکس العمل های خودآگاه یا ناخودآگاه به صورت تغییر رفتار زبانی می کند. آنچه بیش از همه محور فعالیت های واژه گزینی فرهنگستان را تشکیل می دهد، واژه گزینی در حوزۀ زبان علم است. بنابراین همان گونه که گفته شد تالش می شود که با مقداری فاصله گرفتن از رویکرد »سالمت گرا« عالوه بر بهره گیری از امکانات زبان معیار، از همۀ امکانات زبانی موجود ازجمله »بوم گویه ها« )زبان ها و گویش های بومی( و »نیاگویه ها« )زبان های ایرانی باستان و فارسی میانه که فارسی امروزی نتیجۀ سیر تحولی آن هاست( به شکل مقتضی استفاده شود تا بتوان گونۀ علمی توانمند و کارآمدی را
طراحی کرد.
– بعضی معتقدند که طرح و وضع برابرنهادهای فارسی برای اصطالحات علمی غیرفارسی عاملی بازدارنده در مسیر پیشرفت علمی است. به نظر شما این دیدگاه تاچه اندازه می تواند واقع بینانه باشد؟
براساس فرضیۀ »نسبیت زبانیrelativity linguistic که توسط دو زبان شناس آمریکایی ساپیرSapir و وورف Whorf مطرح شده، زبان و اندیشه رابطۀ تنگاتنگی با هم دارند و چنان درهم تنیده اند که برخالف عقیدۀ عمومی که زبان را صرفًًا وسیله ای برای ارتباط می داند، می توان گفت زبان شکل دهندۀ تفکر است. کشف و تبیین جهان و به تبع آن توسعۀ علمی به تفکر منطقی نیاز دارد و الزمۀ تفکر منطقی وجود یک زبان کارآمد و توانا است. درحقیقت، زبان علم و توسعۀ علمی با یکدیگر پیوستگی تام دارند و توالی علت و معلولی آن ها ما را با چرخه ای معیوب مواجه می کند. بدین معنی که ازیک طرف، یک زبان علمی کارآمد منطقًًا حاصل توسعۀ علمی است این معمو ًًال از انتقادهایی است که به فرهنگستان می شود که تا علم در ایران توسعه پیدا نکند، نمی توان به زبان علمی دست یافت، و ازطرف دیگر نباید از نظر دور داشت که خود توسعۀ علمی نیازمند یک گونۀ علمی کارآمد است.
– آیا دامنه و تنوع تغییراتی که در گونه علمی و گونه طبیعی زبان صورت می گیرد، از نظر نوع عناصر و قواعد زبانی مورد
استفاده با یکدیگر تفاوت دارد؟
از ویژگی های برنامه ریزی گونۀ علمی آن است که درمقایسه با گونۀ طبیعی، دستی بازتر و اختیاراتی بیشتر برای ایجاد تغییرات زبانی داریم تا با ابداعات ساختاری و کارکردی، گونۀ علمی را با نیازهای شناختی ـ ارتباطی مان منطبق سازیم. به قول داریوش آشوری، گونۀ علمی عالوه براینکه تحت تأثیر زبان طبیعی است و می تواند از همۀ امکانات آن به دلخواه استفاده کند، درعین حال آزاد است که درصورت لزوم، ساز خود را کوک کند و خودمختارانه از هنجارهای زبان طبیعی فاصله بگیرد و قواعد و امکانات جدیدتری به طور خاص برای خود فراهم آورد. علت اینکه تااین حد زبان علم را آزاد می گذارند آن است که نیازهای زبان علم با زبان طبیعی متفاوت است. تعدد مفاهیم علمی ایجاب می کند که تفاوت های ظریف معنایی (nuances semantic )بین آن ها به روشنی در قالب اصطالحات علمی متعدد و دقیق و برنامه ریزی شده توصیف
و منعکس شوند. برای این منظور به زبانی قراردادی و چاالک نیاز داریم که در مقایسه با زبان طبیعی تقید کمتر و کارآمدی بیشتری داشته باشد.
– سخنی که از داریوش آشوری نقل کردید، ناظر بر این است که در گونه علمی زبان فاصلهگیری از هنجارهای گونه طبیعی مجاز قلمداد می شود، اما پرسشی که در اینجا مطرح می گردد آن است که این هنجارگریزی و شالوده شکنی در گونه علمی زبان چگونه اتفاق می افتد؟
اگر بخواهیم به مصداقی از هنجارگریزی های زبان علم اشاره کنیم، به طور خالصه می توانیم به ذکر چگونگی اصطالح گزینی برای واحدها یا یکاهای بین المللی در دستگاه متریک بپردازیم. اعداد ۱000 و ۱00 و ۱0 در زبان یونانی به ترتیب با واژه های «کیلو» و «هکتو» و «دکا» بیان می شوند و متناظر آن ها در زبان التین نیز
به ترتیب «میلی» و «سانتی» و«دسی» است (دو مجموعۀ متناظر
با کارکرد یکسان).
در زبان علم نیاز بوده که دو مجموعۀ متفاوت برای نامیدن اجزای متر یعنی یک هزارم، یک صدم و یک دهم و اضعاف متر یعنی
هزار، صد و ده داشته باشیم. لذا به صورتی قراردادی و مصنوعی بین این دو دسته واژه های یونانی و التین که دراصل هم معنا هستند، تمایز قائل شده اند. به این ترتیب، قرارداد کرده اند که سه واژۀ یونانی (کیلو، هکتو و دکا) را برای نامیدن اضعاف متر و سه واژۀ متناظر التین (میلی، سانتی و دسی) را برای نامیدن اجزاء متر
به کار ببرند.در رابطه با هنجارگریزی گونۀ علمی می توان مثالی هم از زبان فارسی ذکر کرد. در فارسی عمومی و در زبان طبیعی شاید تنها فعل همکردی که با کلمۀ نقطه همراه شده است فعل گذاشتن است که به ساخت اسم مصدر «نقطه گذاری» منجر شده است. جالب است بدانید که در گونۀ علمی زبان فارسی کلمۀ «نقطه»
همکردهای دیگری چون «یافتن» و «کردن» و«زدن» را نیز
پذیرفته است. مث ًًال در حوزۀ ریاضیات اصطالح «نقطه یابی» را داریم که تعریف آن عبارت است از رسم کردن شکل هندسی از طریق پیدا کردن چندین نقطه از آن. در علوم نظامی نیز ما با دو فعل مرکب نقطه کردن و نقطه زدن مواجه هستیم. نقطه کردن به معنای مشخص کردن مختصات نقطه ای برای هدف گیری و نقطه زدن به معنای مورد هدف قرار دادن نقطه ای با مختصات معین است. تولیدات زبان علم می توانند به زبان عمومی نیز راه یابند. اصطالح موشک نقطه زن که در زبان عمومی و رسانه ای رواج یافته، نمونه ای از این تبادل است.
– آیا می توان مرزبندی مشخصی بین واژه های زبان طبیعی و اصطالحات زبان علم قائل شد؟
خیر. در بسیاری از موارد با کلماتی مواجه می شویم که علی رغم شباهت ظاهری، نقش متفاوتی در این دو حوزه ایفا می-کنند. اصو ًًال در تبادالت بین گونۀ علمی گونۀ غیرخودکار یا برنامه ریزی شده( و گونۀ طبیعی )گونۀ خودکار یا غیربرنامه ریزی شده(، با دو فرآیند روبه رو هستیم، یکی اصطالح شدگی terminalization و دیگری اصطالح زدودگی determinalization . اصطالح شدگی به تبدیل یک واژۀ عمومی به یک اصطالح علمی اطالق می شود. مث ًًال به کار بردن کلمۀ آبگوشت در حوزۀ میکروب شناسی برای داللت به محیط کشت مایع برای باکتری ها. در مقابل، اصطالح زدودگی به تبدیل شدن یک اصطالح علمی به واژه ای عمومی اطالق می گردد. کلمات واکسن و پهپاد را هم می توان به عنوان مثال هایی از اصطالح زدودگی ذکر کرد. دو فرآیند یادشده در همۀ زبان ها دائمًًا در حال وقوع هستند. ازآنجاکه در گونۀ علمی برای ساخت اصطالحات مرتبًًا عناصر و قواعد و الگوهای جدیدی قرارداد گردیده و وضع می شوند، بنابراین به ناچار همراه با آموزش مفاهیم علمی، اصطالحات مربوط به آن ها نیز می بایست به دانشجویان آموزش داده شود. مث ًًال در رشتۀ پزشکی سالیانه دهها کتاب اصطالح شناسی پزشکی medical terminology به زبان انگلیسی منتشر می شود تا با آموزش ویژگی های ساخت واژی ـ معنایی اصطالحات پزشکی، دانشجویان را قادر به درک دقیق-تر اصطالح و مآ ًًال مفهوم موردنظر کنند. ما نیز نباید انتظار داشته باشیم دانشجویان و متخصصان حوزه های موضوعی، اصطالحات علمی فارسی را همچون واژه های عمومی به صورت خودکار فراگیرند و الزم است برای آموزش آن ها برنامه ریزی کنیم.
– در طراحی اصطالحات علمی به چه ظرایف و معیارهایی باید توجه داشت؟ آیا در واژه گزینی در فرهنگستان به این معیارها توجه می شود؟
در طراحی و ارزیابی اصطالحات علمی باید معیارهای متعددی را در نظر داشت. یکی از این معیارها که نقش اساسی در سهولت آموزش مفاهیم علمی دارد، مفهوم انگیختگی motivation است. این مفهوم در علم اصطالح شناسی به ارتباط معنایی بین اجزاء یا تک واژهای یک اصطالح و اجزاء یا مؤلفه های معنایی تعریف آن اصطالح اطالق می گردد. در انگیختگی، مسیر حرکت یا از طرف مفهوم به سمت اصطالح است در مرحلۀ تولید اصطالح که به آن انگیختگی اصطالح ـ مقصد onomasiological motivation گفته می شود و یا از طرف اصطالح به سمت مفهوم
است در مرحلۀ ادراک اصطالح که تحت عنوان »انگیختگی مفهوم ـ مقصد motivation semasiological شناخته می شود. به عنوان مثال، اگر اصطالح اب دوست hydrophile را در برابر تعریف آن یعنی ماده ای که آب را جذب می کند در نظر بگیریم، مشاهده می کنیم که دو جزء تشکیل دهندۀ این اصطالح یعنی آب hydro و دوست phile به ترتیب با دو جزء متناظر آب و جذب می کند در تعریف ارتباط معنایی دارد. در این حالت، می گوییم که آب دوست اصطالحی انگیخته است چراکه اجزاء و مؤلفه های معنایی تعریف در این اصطالح بازنمایی شده است. طبیعی است این انگیختگی به صورت اتفاقی و تصادفی به وجود نیامده، بلکه کام ًًال مهندسی شده است یعنی فرد یا افرادی که اصطالح انگیخته را ساخته اند، با انتخاب عناصر ساخت واژ ِِی مناسب که منطبق بر اجزاء و مؤلفه های معنایی تعریف باشد انگیختگی موردنظر را در این اصطالح طراحی کرده اند تنگیختگی اصطالح ـ مقصد . ازسوی دیگر، ممکن است کاربرانی با سطحدانش و نیازهای شناختی ـ ارتباطی متفاوت در مواجهه با این اصطالح انگیخته، انگیختگی طراحی شده در آن را درک کرده، به تعریف و مفهوم موردنظر هدایت شوند انگیختگی مفهوم ـ مقصد . مفهوم انگیختگی مفهوم ـ مقصد که در علم اصطالح شناسی مطرح است، با مفهوم شفافیت در علم صرف مشابهت دارد. به علت نزدیکی دو مفهوم انگیختگی و شفافیت، برای درک بهتر مفهوم انگیختگی که مفهومی اعم و ناملموس تراست، مثالی از مفهوم شفافیت که مفهومی اخص و ملموس تر به شمار می رود، خدمتتان ارائه می کنم. دو واژۀ چهارپایه و صندلی را در نظر بگیرید. واژۀ چهارپایه را از این نظر که از شکل ظاهری واژه می توان به مفهوم آن پی برد، اصطالحًًا واژه ای شفاف transparent می دانیم یعنی اگر کسی واژۀ چهارپایه را از قبل نشنیده و با مصداق آن آشنایی نداشته باشد، صرفًًا با تحلیل اجزاء آن یعنی چهار و پایه می تواند به مفهوم موردنظر پی ببرد، درحالی که درمورد واژۀ صندلی که اصطالحًًا آن را واژه ای تیره opaque می دانیم،
این امر امکان پذیر نیست. در واژه سازی فرهنگستانی تالش می شود ضمن رعایت شفافیت و انگیختگی در واژه گزینی، عوامل محدود کنندۀ انگیختگی مانند تداعی association تخصیص allocation و همایند پذیری collocability نیز در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر، دستیابی به هدایت مفهومی مطلوب نیازمند مدیریت انگیختگی است. مث ًًال فرهنگستان اول اگر در برابر اصطالح »fleet »انگلیسی، »کشتیگان« را به جای »ناوگان« تصویب می کرد، علی رغم این که »کشتیگان« شفاف تر و انگیخته تر است، ازنظر همایندپذیری محدودیت های بیشتری دارد و امروزه نمی توانستیم آن را به جای »ناوگان« در ترکیب ها و همایندهایی مانند »ناوگان اتوبوس رانی« و یا »ناوگان هوایی« به کار ببریم چراکه در آن صورت با تعارض شناختی conflict cognitive مواجه می شدیم. یعنی باهم آیی کشتی و اتوبوس یا کشتی و هواپیما
باعث ایجاد تناقض و درک-ناپذیری این اصطالحات می شد. بنابراین مالحظه می کنید که فرآیند واژه گزینی بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که به نظر می رسد.
– شما درباره تاریخ واژه گزینی و اصطالح شناسی در ایران هم پژوهش مفصلی انجام داده اید. آیا طراحی برابرنهادهای شفاف برای اصطالحات علمی در زبان فارسی پیشینه دارد؟
در اکثر موارد، وام واژه ها یا همان واژه های خارجی در بافت زبان علمی فارسی واژه هایی تیره هستند، یعنی دانشجویان و دانش آموزان نمی توانند از ظاهر آن ها و تحلیل روابط معنایی اجزاء آن ها به مفهوم موردنظر هدایت شوند. فرض کنید اگر دو اصطالح گیاه شناسی تال petal و سپال sepal در فرهنگستان اول معادل گذاری فارسی نشده بودند و دانش آموزان مجبور بودند از این دو وام واژۀ تیره به جای معادل های فارسی و شفافی چون گلبرگ و کاسبرگ استفاده کنند، تاچه اندازه آموزش مفاهیم یادشده مشکل تر می شد. از همین دست است استفاده از واژۀ نیمساز که در فاصلۀ سال های ۱۳۱۴ تا ۱۳۲0 توسط فرهنگستان اول دربرابر اصطالح انگلیسی bisector معادل گذاری شد. کام ًًال واضح است برای دانش آموزی که معمو ًًال در سال چهارم ابتدایی با مفهوم نیمساز آشنا می شود، تاچه اندازه این واژه شفاف است و وی را به سادگی به مفهوم موردنظر که عبارت است از »خطی که زاویه را به دو نیمۀ مساوی تقسیم می کند« هدایت می نماید.
– بنابراین آیا می توان از برابرنهادهای شفاف فارسی به عنوان ابزاری مؤثر در بهینه سازی فرآیند آموزش مفاهیم
علمی بهره گرفت؟
بله همین طور است. به بیان فنی می توان گفت که واژۀ شفاف و انگیختۀ فارسی نقش یک واسطۀ شناختی بین اصطالح انگیسی و مفهوم موردنظر را بازی می کند و درنتیجه مسیر یادگیری و یادسپاری مفهوم و اصطالح وابسته به آن را برای فراگیرنده هموار می سازد. بنابراین، مشاهده می کنید که فارسی کردن اصطالحات علمی از ضروریات آموزشی است و می تواند درک فراگیرنده را تا سطحی بهینه افزایش داده، باعث بهبود بهره وری آموزشی شود. به عبارت دیگر، بودونبود اصطالحات علمی فارسی فقط یک گزینۀ سلیقه ا ِِی زبانی نیست، بلکه یک عامل تعیین کننده در بهبود بازده نظام آموزشی است.
ً
– آیا توجه به انگیختگی در طراحی اصطالحات علمی صرفًا در سطح معنا خالصه می شود یا به جنبه های دیگری نیز معطوف است؟
به طورکلی، در علم اصطالح شناسی، انگیختگی شامل سه نوع انگیختگی معنایی، آوایی و ساخت واژی صرفی است که در معادل سازی فارسی برای اصطالحات خارجی برحسب ضرورت یا به صورت تکی و یا به صورت توأم مدنظر قرار می گیرد. به-این ترتیب، اگر عالوه بر »انگیختگی معنایی« مانند آنچه در مورد گلبرگ و نیمساز گفته شد، »انگیختگی آوایی یعنی مشابهت آوایی معادل فارسی با اصل اصطالح انگلیسی را نیز در نظر داشته باشیم، احتمال پذیرش نوواژه از طرف کاربران باال می رود. به عنوان مثال، چند نمونه از واژه هایی را که اصطالحًًا با شیوۀ »جورسازی آوایی ـ معنایی matching phonosemantic ساخته شده و تاحدی بخت پذیرش عام یافته اند خدمتتان ارائه می کنم: تنش در برابر
tension ، چالش در برابر challenge پی جو در برابر pager . فرهنگستان اخیرًاً با همین رویکرد معادل فارسی فراتاز را در برابر اصطالح متاستاز در حوزۀ پزشکی برگزیده است. معادل یادشده، عالوه بر داللت معنایی مناسب یعنی بازنمایی عبارت تاختن و حمله کردن یاخته های سرطانی به نقاط دورتر از کانون اصلی آن ، از نظر آوایی نیز به اصطالح انگلیسی متاستاز بسیار شبیه است و بنابراین می توان به پذیرش و جاافتادن آن در جامعۀ کاربران، امید بیشتری داشت.
در جهان امروز نقش شناختی و ارتباطی اصطالحات علمی که در زبان انگلیسی term نامیده می شوند به گونه ای است که علم مستقلی به نام علم اصطالح شناسی terminology به عنوان زیرمجموعۀ زبان شناسی کاربردی شکل گرفته است. علم اصطالح شناسی بنا به تعریف عبارت است از شناخت مفاهیم علمی و روابط آن ها با یکدیگر و همچنین اصطالحات مرتبط با هر یک از آن ها .
– اصطلاح شناسی از چه زمانی به عنوان یک حوزۀ تخصصی علمی مستقل مطرح شد؟
از نظر تاریخچه، می توان گفت که علم اصطالح شناسی از اواسط دهۀ ۳۰ میالدی به وسیلۀ اویگن ووستر )Wüster Eugen ) اتریشی که مهندس برق و درعین حال متخصص زبان اسپرانتو بود بنیان گذاری شد. عالوه بر مکتب وین که ووستر بنیان گذار آن بود، با فاصله ای کم مکتب مسکو نیز شکل گرفت. مکتب های وین و مسکو که رویکرد آن ها استانداردسازی بود، تحت عنوان مکاتب کالسیک اصطالح شناسی شناخته می شوند. در مراحل بعد مکاتبی مثل مکتب کاتاالن در اسپانیا و کبک در کانادا شکل گرفتند. امروزه مکاتب اصطالح شناسی براساس رویکردهایشان تقسیم بندی و نام- گذاری می شوند مث ًًال مکاتب »ارتباطی« و یا شناختی و غیره.
– طبق پژوهش های شما، پیشینه اصطالح شناسی در ایران به چه زمانی برمی گردد؟
آنچه از آن تحت عنوان واژه گزینی رسمی در ایران یاد می شود، پیشینه اش به مجلس آکادمی در سال ۱۲۸۳ شمسی یعنی دو سال قبل از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه( برمی گردد. این جریان را می توان نوعی اصطالح شناسی عملی و کاربردی به حساب آورد. درحقیقت، علم اصطالح شناسی در معنای واقعی آن هم زمان با شروع فعالیت های فرهنگستان سوم در اواخر دهۀ ۶۰ شمسی به ایران وارد شد، اما آموزش آن به طور رسمی در سطح کارشناسی ارشد از سال ۱۳۹۴ در پژوهشکدۀ مطالعات واژه گزینی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی آغاز گردید که تا به امروز ادامه دارد. کشورهای پیشرفته ای مانند چین و فنالند و ایسلند نه تنها درزمینۀ دانش نظری اصطالح شناسی science terminology به معنای اعم آن فعالیت می کنند، بلکه درزمینۀ کار اصطالح شناسی work terminology که در برخی موارد شبیه به فعالیت های واژه گزینی در ایران است نیز تجربه های گسترده ای در سطح کاربردی و دانشگاهی دارند. امروزه در فنالند حتی بخش خصوصی نیز فعاالنه پا به عرصۀ اصطالح شناسی گذاشته است.
– چنان که گفتید واژه گزینی برای اصطلاحات علمی کارکردهای ملموسی دارد و فعالیت های علمی را تسهیل وً تسریع می کند. بااین همه به نظر شما چرا مردم بعضًا برابر پذیرش برابرنهادهای فارسی واژه های بیگانه مقاومت می کنند؟
آسیب شناسی مسائل اصطلاح شناسی و واژه گزینی در ایران را می توان از دو منظر متقابل بررسی کرد. درحقیقت، این آسیب شناسی ازسویی متوجه برنامه ریزان زبان و سیاست گذاری های آنان است و ازسوی دیگر جامعۀ هدف و زمینه های جامعه شناختی ـ روان شناختی آن، به طوری که حتی به بهترین سیاست گذاری های زبانی نیز مجالی برای رویندگی و بالندگی نمی دهد. سؤال شما دقیقًًا به بخش دوم آسیب شناسی واژه گزینی در ایران برمی گردد و برای پاسخ به آن باید ابتدا مبحثی از جامعه شناسی را مطرح کنم که به موضوع ما کام ًًال مرتبط است و آن مسالۀ کلیشه های اجتماعی و باورهای فرهنگی نادرست است. این کلیشه ها معمو ًًال چارچوب های فکری بسته ای هستند که تحت تأثیر زمینه های فرهنگی و شناخت مایه ها و الگوهای شناختی آرمانی شده idealized models cognitive خاص هر جامعه ای شکل می گیرند و چنان انعطاف ناپذیرند که معمو ًًال نگرش ها و قضاوت های ناخواسته ای را رقم زده، پیش داوری هایی را به افراد دیکته می کنند که مانع از تفکر و قضاوت منطقی آن ها در مورد موضوعاتی خاص می شوند. مرحوم دکتر محمد طباطبایی، زبان شناس و مؤلف آثار متعددی عمدتًًا در حوزه های اصطالح شناسی و فرهنگ نگاری است. ازجمله
آثار ایشان، فرهنگ پزشکی دوجلدی چاپ بنیاد فرهنگ ایران است که شاید بتوان آن را متمایزترین فرهنگ پزشکی در ایران بعد از فرهنگ دارویی پزشکی و مردم شناختی شلیمر در حدود ۱۷۰ سال پیش دانست. وی در مقاله ای درمورد واژه گزینی و مشکالت و موانع آن در ایران از دو کلیشۀ اجتماعی به عنوان عوامل بازدارنده برای قبول و پذیرش نوواژه ها از طرف جامعه، به این ترتیب نام می برد: اول این که مردم برای اصطالحات علمی انگلیسی شأنی اسطوره ای و غیرقابل رقابت قائل هستند و دوم این که در نقطۀ مقابل، زبان فارسی را فاقد هرگونه توانایی الزم برای تبدیل شدن به زبان علم می دانند. این دو باور غلط از آغاز واژه گزینی فارسی در دوران معاصر همواره به عنوان موانع اصلی برای پذیرش و به کارگیری معادل های علمی فارسی بوده اند. شاید الزم باشد هم زمان با فعالیت های مرتبط با برنامه ریزی زبان و واژه گزینی و اصطالح شناسی فارسی، سیاست هایی در پیش گرفته شود که این کلیشه های غلط ذهنی با بینش و نگرش منطقی و بی طرفانه جایگزین گردند. به این ترتیب، قادر خواهیم شد که با باالبردن سطح آگاهی و هوشیاری زبانی awareness language مردم به ویژه گروه های هدف و مرجع یعنی دست اندرکاران بخش های آموزشی و پژوهشی، نگرش آن ها را نسبت به قابلیت های زبان علمی فارسی ارتقاء دهیم.
– به کلیشه های اجتماعی و باورهای فرهنگی نادرست به عنوان یکی از دالیل عدم پذیرش برابرنهادهای فارسی از طرف گروه مخاطب این واژگان اشاره کردید. چه عوامل و موانع دیگری را در این خصوص دخیل می دانید؟
یکی دیگر از مواردی که مانع تقویت گونۀ علمی زبان فارسی است، استقلال قائل نشدن برای گونۀ علمی زبان است. اگر بخواهیم با شاخصها و معیارهای سایر گونه ها از جمله معیارهای گونۀ ادبی در مورد زبان علمی فارسی قضاوت کنیم، قطعًًا به خطا خواهیم رفت. به عنوان مثال، سال هاست که اصطلاحی تحت عنوان »گرفتن دارو« در جامعۀ پزشکی فارسی زبان جا افتاده است. هرچند این اصطلاح تحت تأثیر ترجمه وارد زبان فارسی شده، درحقیقت یک خأل مفهومی ـ واژگانی را در زبان تخصصی پزشکی فارسی پر کرده است، به این صورت که به عنوان یک اصطالح پوششی cover term برای اطالق به همۀ انواع و اشکال مختلف مصرف دارو اعم از خوراکی، تزریقی، شیاف و… به کار می رود. احتما ًًال بسیاری از ادبا فعل مرکبی چون دارو گرفتن را غیرفصیح و خالف قاعده می دانند، ولی واقعیت آن است که این اصطالح سال هاست که در زبان تخصصی پزشکی فارسی راه خود را باز کرده و جا افتاده است اینکه زبان علمی در مقایسه با زبان عمومی غیرعادی به نظر برسد امری طبیعی است. من مثالی تاریخی خدمتتان ذکر می کنم تا بدانید که گرایش به فارسی کردن زبان علم از هزار سال پیشنیز موافقان و مخالفانی داشته و در برخی موارد حتی منجر به کشمکش و مجادله هم می شده است. می دانید که قرن ۴ تا ۶ هجری دوره ای است که در آن جنبش فارسی نویسی علمی آغاز شده بود که هرچند محدود ولی چون نهری باریک به موازات جریان اصلی عربی نویسی به حیات خود ادامه می داد. ابن سینا یکی از پیشروترین و نواندیش ترین افراد در این زمینه بود. وی در کنار آثار بزرگی چون شفا و قانون که به عربی نوشته، اثر بسیار مهمی همچون دانشنامۀ عالیی را به درخواست حاکم اصفهان عالءالدوله کاکویه، با رویکرد ساده نویسی و ترویج علم به نگارش درآورد. او در این کتاب به طرز حیرت آوری توانایی خود در آفرینش اصطالحات علمی فارسی را به نمایش گذاشته است، مثلا وی اصطلاحات فارسی ای چون دیداری، گرایستن، میانگین، توانش و گونه را به ترتیب دربرابر واژه های مرئی، میل کردن، واسطه، قدرت و نوع به کار برده است. در همان زمان فردی به نام شهمردان بن ابی الخیر رازی به شدت رویۀ فارسی سازی اصطالحات عربی توسط ابن سینا را زیر سؤال می برد و با تعبیر »فارسی مطلق ویژه همان چیزی که امروزه »سره گرایی می نامند از فارسی نویسی وی انتقاد نموده، ادعا می کرد که برخالف آنچه ابن سینا به عنوان علت برای رویۀ فارسی سازی خود ذکر کرده، یعنی آسان سازی علم برای همه، نه تنها این امر صورت نگرفته بلکه فهم واژه های فارسی او از معادل های عربی شان هم سخت تر است. وی با این دیدگاه به شدت انتقادی، دست به تألیف کتابی زد که ازنظر خودش اعتدال زبانی داشت و آن را تحت عنوان نزهت نامۀ عالیی به مثابه پاسخی به دانشنامۀ عالیی ابن سینا به عالءالدوله تقدیم کرد. نکته اینجاست که ابی الخیر رازی و بسیاری از معاصران ابن سینا غافل از آن بودند که جریان تازه ای را که ابن سینا به راه انداخته بود، درواقع طراحی یک نظام سامان مند برای زبان علمی فارسی بود که جز چند دانشمند دیگر، ازطرف جامعۀ علمی آن زمان مورد قبول قرار نگرفت. بدین ترتیب، عم ًًال جنبش فارسی نویسی علمی از قرن ششم به بعد رو به افول گذاشت.
– اشاره کردید که پاره ای از مسائل مرتبط با آسیب شناسی واژه گزینی در ایران به نهادهای برنامه ریزی زبان برمی گردد.
در این بخش چه مشکلاتی وجود دارد؟
دراین رابطه مخاطب گزینی نامناسب را شاید بتوان به عنوان یکی از اصلی ترین موارد مطرح کرد. گروه هدف فرهنگستان در-مورد نوواژه های علمی فارسی باید گروهی باشد که بیشترین نیاز شناختی و ارتباطی را به معادل های فارسی داشته باشد. درحقیقت، عمدۀ سرمایه گذاری مادی و معنوی فرهنگستان باید روی گروهی باشد که همان طور که ذکر شد، به علت نیاز بیشتر، پذیراتر بوده و درعین حال از دید جامعه شناسی گروه مرجع به شمار آید. اگر نوآوری های زبانی و واژگانی در بین گروه های مرجع پذیرفته شده و تثبیت شوند، گروه های پیرو« در جامعه به صورت خودکار و ناخودآگاه از تغییرات زبانی به وجودآمده در گروه مرجع پیروی می کنند. مث ًًال در حوزۀ دندان پزشکی نوعی دندان مصنوعی ثابت وجود دارد که دندان پزشکان حالت تکی آن را روکش crown با معنای تحت اللفظی تاج و حالت های سه تایی و یا بیشتر را بریج bridge با معنای تحت اللفظی پل ، به دلیل اینکه مانند پلی دندان های پایۀ دو طرف ناحیۀ بی دندان را به هم وصل می کند می گویند. اگر درمورد دو اصطالح فوق دندان پزشکان را گروه مرجع بگیریم و سایر افراد غیردندان پزشک را گروه پیرو، بنابراین انتظار داریم که گروه پیرو از گروه مرجع تبعیت کنند و دقیقًًا همان اصطالحات گروه مرجع را به کار ببرند. گروه پیرو تمایلی به مث ًًال تبدیل اصطالح فارسی روکش به اصطالح انگلیسی آن یعنی crown و یا برعکس تغییر اصطالح انگلیسی bridge و جایگزینی آن با کلمۀ فارسی »پل« ندارد. پس باید این واقعیت را پذیرفت که فرهنگستان باید به جای صرف وقت و هزینه بر روی جمع وسیعی از مخاطبان عام، بر روی هوشیاری زبانی و نگرش های اصطالح شناختی گروه محدودتری تحت عنوان گروه مرجع کار کند. تغییر گرایش گروه های مرجع و افزایش پذیرش آن ها نسبت به استفاده از اصطالحات علمی فارسی می تواند به شکلی کام ًًال فزاینده در سطح کل جامعه بازتاب داشته باشد و به صورت تصاعدی گروه های پیرو را تحت تأثیر قرار دهد. بدین ترتیب فرهنگستان با هدف گذاری دقیق، نه تنها با مقاومت کمتری مواجه می شود، بلکه بر روی طیف وسیع تری از مخاطبان به صورت خودکار و غیرمستقیم و با زحمت و هزینه کرد کمتری اثرگذار خواهد بود. درواقع، گروه مرجع فرهنگستان که براساس حداکثر نیاز شناختی ـ ارتباطی انتخاب می شود، بیش از همه به سودمندی نوواژه ها واقف است، زیرا ایشان مستقیمًًا با مفاهیم و شبکه های مفهومی سروکار دارند و اصطالح شفاف و انگیخته به صورتی مؤثر آن ها را به سمت مفهوم هدایت می کند. لذا برخالف تصور عمومی، فارسی سازی اصطالحات در سطح ارتباط تخصصی ـ آموزشی یعنی در جریان آموزش به دانشجویان و دانش آموزان بیشترین کارآیی را دارد.
چرا بعضًا متخصصان حوزه های علمی- با این توضیحات، هم در برابر کاربرد برابرنهادهای فارسی اصطلاحات علمی
مقاومت می کنند؟
به نظر من یکی از عللی که متخصصان حوزه های علم ِِی مختلف اهمیت شناختی ـ آموزشی اصطلاحات فارسی را آن گونه که بایسته و شایسته است درک نمی کنند، نداشتن دید نظام مند و شبکه ای به اصطالحات علمی و مفاهیم وابسته به آن-هاست. شایان ذکر است که در حوزه های مختلف علمی مفاهیم به صورت منفرد نیستند بلکه به صورت شبکه ای به هم پیوسته موسوم به »شبکۀ مفهومی« با یکدیگر مرتبط هستند. ازآنجاکه شبکۀ مفهومی نقشی کلیدی در اصطالح شناسی دارد، اجازه می خواهم که با ذکر مثالی ساده، نمایی کلی از شبکۀ مفهومی ارائه کنم. اصطالح »بالگرد« helicopter در ذهن فردی عادی بهصورتی منفرد و تکی ذخیره شده، ولی در ذهن فردی متخصص در امور هواپیمایی و هوانوردی، مفهوم بالگرد مجموعه ای از مفاهیم مرتبط شامل هواپیما، بالن، گالیدر، کایت و غیره را تداعی می کند. در این حوزۀ تخصصی، شبکۀ مفهومی یادشده به علت داشتن ویژگی مشترک پرواز کردن شبکۀ مفهومی هواگردها aircraft نامیده می شود. بنابراین، در هنگام بررسی بالگرد در بافت تخصصی، فرد متخص ْْص کل شبکۀ مفهومی هواگردها را در نظر دارد. در اصطالح شناسی و واژه گزینی نیز ما دقیقًًا همین کار را می کنیم، یعنی برای معادل گذاری هر اصطالح آن را در قالب شبکۀ مفهومی مربوط به آن بررسی می نماییم. مثال فرض کنید در نقطۀ آغاز هستیم و می خواهیم برای مفهوم هلیکوپتر معادل سازی کنیم. برای این منظور کل شبکۀ مفهومی »هواگرد« را در نظر می گیریم، یعنی شبکه ای از مفاهیم سلسله مراتبی که اعم ترین مفهوم آن یعنی »هواگرد« در باالترین نقطه قرار دارد و در جایی در پایین ترین نقطۀ این شبکه که معمو ًًال به صورت نمودار درختی نمایش داده می شود، با نوعی »هواگرد موتوردار aircraft powered که دارای بال های متحرک است aircraft winged rotary مواجه می شویم که نام آن یعنی بالگرد با دسته بندی و مقوله ای که به آن تعلق دارد یعنی هواگردهایی که بال متحرک دارند کام ًًال همخوانی دارد. این دید نظام مند و فرانگر به اصطالحات و مفاهیم سبب خواهد شد که در معادل گذاری آن ها به فارسی ازیک سو همۀ جوانب یعنی تفاوت های ظریف معنایی اعضای یک شبکۀ مفهومی دیده شود و ازسوی دیگر از الگویی واحد و هماهنگ برای معادل گذاری آن ها استفاده گردد. واضح است که این هماهنگی در ساخت و شکل ظاهری واژه ها تا حد زیادی به آموزش و همچنین یادگیری و یادسپاری آن ها کمک می کند. حال توجه شما را به مثال دیگری از حوزۀ پزشکی تحت عنوان شبکۀ مفهومی روش های تصویربرداری پزشکی جلب می کنم. در این شبکه بیشتر اصطالحات مرتبط با روش های مختلف
تصویربرداری پزشکی دارای الگوی ساخت واژی و عمومی مشترکی به صورت x ـ نگاری است. متغیر x در این ترکیب به سازوکار و عامل ایجادکنندۀ تصویر اشاره می کند و جزء دوم ترکیب یعنی ـ نگاری« جزء ثابتی است که به مفهوم مطلق تصویربرداری داللت دارد. به عنوان مثال، کلمۀ »پرتونگاری radiography را در نظر بگیرید. جزء اول این ترکیب یعنی
»پرتو« به پرتو ایکس یا همان اشعۀ ایکس اشاره دارد که درحقیقت عامل ایجادکنندۀ تصویر است و کل ترکیب به معنای تصویربرداری توسط پرتو یا اشعۀ ایکس است. ببینید شما کافی است که با الگوی کلی نام گذاری اعضای این شبکۀ مفهومی آشنا شوید. بعد از آن به راحتی می توانید با همین الگو واژۀ جدید بسازید یا اگر با واژۀ جدیدی مواجه شدید، آن را درک کنید. به عنوان مثال، در مواجهه با اصطالح »صوت نگاری sonography که خالصه شدۀ عبارت کامل تر فراصوت نگاری ultrasonography است، می توان مفهوم آن یعنی تصویربرداری با بهرهگیری از امواج فراصوتی را استنباط کرد.
اکنون اگر با یک اصطالح کام ًًال جدید و بی سابقه مانند مغنانگاری«یا »مغناطنگاری مواجه شوید با استفاده از الگویی که ذکر شد،حدس شما چیست؟ اگر جزء اول یعنی پیشوندواره های علمی »مغنا ـ « یا »مغناط ـ« را که به »مغناطیس داللت می کنند در نظربگیرید، به راحتی می توانید حدس بزنید که این اصطالح به نوعیروش تصویربرداری اشاره دارد که در آن عامل ایجادکنندۀ تصویر،مغناطیس یا میدان مغناطیسی است. سودمندی این اصطالح رابه راحتی می توان در سطوح ارتباطی نیمه تخصصی و غیرتخصصیحس کرد. در این سطوح، افراد با کمترین زحمت با شنیدن اصطالح مغنانگاری / مغناط نگاری تا حدود زیادی به مفهوم آن یعنیتصویربرداری به کمک میدان مغناطیسی هدایت می شوند. درواقع،در این حالت با یک واژۀ انگیخته و شفاف فارسی روبه رو هستیمکه مخاطب غیرمتخصص بدون سابقۀ قبلی می تواند به طور نسبیمفهوم آن را دریابد. برای فرد غیرمتخصص به جای به کارگیریمعادل های فارسی یادشده، گزینۀ دیگر می تواند استفاده از وام واژۀغیرانگیختۀ »ام آرآی MRI باشد که دراصل شکل اختصاری magnetic resonance imaging انگلیسی عبارت تصویربرداری به کمک تشدید میدان مغناطیسی است. درحقیقت، در سطح ارتباطی غیرتخصصی، افراد ام آر آی را به عنوان یک واژۀ غیرشفاف و غیرانگیخته -که فاقد هدایت مفهومی است-صرفًًا در برابر مفهومی که فراگرفته اند یا موقعیتی که تجربه رکرده اند، قرارداد می کنند. به طورخالصه، می توانیم بگوییم که افراد غیرمتخصص مغنانگاری را به صورت انگیخته و »ام آر آی«را به صورت غیرانگیخته و قراردادی یاد می گیرند. مزیت آموزش انگیختۀ اصطالحات زایایی و گسترش پذیری آن است.
– تاکنون بیشتر مثال هایی که گفتید در حوزه علوم ریاضی و پزشکی بود. اگر ممکن است مثالی نیز از اهمیت نقش شفافیت در معادل سازی فارسی در حوزه علوم انسانی ذکرکنید؟
اگر خاطرتان باشد در کتاب های تاریخ در مدرسه با اصطالح کاپیتولاسیون آشنا می شدیم. باید اعتراف کنیم که این واژه تا چه اندازه برای دانش آموزان غیرملموس و غیرقابل درک است. درحقیقت، دانش آموزان این واژۀ غیرملموس و غیرانگیخته را فقط و فقط به صورت یک برچسب تصنعی به مفهوم و تعریف آن یعنی »حق قضاوت کنسولی« می دوزند و آن را به صورت حفظی و طوطی وار یاد می گیرند. امروزه در کتاب های درسی ظاهرًاً از اصطالح فارسی شفاف »قضاوت سپاری« برای این مفهوم استفاده می کنند که صدالبته درک و یادگیری آن برای دانش آموزان دبیرستانی ساده تر شده است. بنابراین، مشاهده می کنید که وقتی از واژۀ بومی شفاف در کنار واژۀ غیربومی غیرشفاف استفاده می کنیم، چگونه شأن و نقش اصطالح را از یک برچسب صرف زبانی به یک ابزار و واسطۀ شناختی ارتقاء داده و آموزش را تسهیل می کنیم.
– همان طور که می دانیم هر زبانی در بستر فرهنگ و بینش خاصی شکل گرفته است. آیا می توانید مورد یا مواردی را ذکر کنید که نشان دهندۀ اهمیت درک تفاوت ها و ملاحظات فرهنگی به طور خاص در واژه گزینی باشد؟
به نکتۀ حساس و مهمی اشاره کردید. می توان گفت اصطلاحات علمی ای که تمام یا برخی از عناصر سازندۀ آن ها »فرهنگ وابسته dependent-culture است، یکی از پرچالش ترین مسائل واژه گزینی به شمار می رود. درحقیقت، در برخی از موارد تفاوت های فرهنگی و اختالف در شناخت مایه های اجتماعی مانع از آن می شود که برای معادل سازی فارسی اصطالح انگلیسی از روش گرته برداری یا ترجمۀ لفظ به لفظ استفاده کنیم. یکی از این نمونه ها زمانی است که با ساخت های استعاری روبه رو هستیم چون همان طور که می دانید استعارهها به شدت فرهنگ وابسته هستند. به عنوان-مثال، در این رابطه می توانم به اصطالحی در حوزۀ تخصصی تغذیه اشاره کنم که در انگلیسی به آن diet yoyo و در فارسی به آن »رژیم االکلنگی گفته اند و عبارت است از نوعی رژیم غذایی که در آن مصرف کربوهیدرات ها به سرعت باال و پایین می رود«. در انگلیسی برای نشان دادن مفهوم باال و پایین رفتن سریع از استعارۀ یویو اسباب بازی و در فارسی برای همین منظور از استعارۀ االکنگ استفاده کرده اند. یعنی اگر بخواهیم به زبانی تخصصی تر بگوییم، در اینجا در جریان معادل گزینی فارسی فرآیند »استعاره گردانی« صورت گرفته است، یعنی »استعارۀ مورد استفاده در زبان مبدأ به استعارۀ دیگری در زبان مقصد تغییر کرده« و مهم ترین علت این امر فهم پذیر کردن آن برای جامعۀ زبانی ـ فرهنگی متفاوت است. این گونه مسائل است که سبب به وجود آمدن گرایش های جدیدی در اصطالح شناسی همچون رویکرد های »اجتماعی ـ شناختی cognitive-socio شده است. ساده تر بگویم، همین شباهت ها و تفاوت های فرهنگی و شناخت ِِی انگلیسیزبان ها و فارسی زبان هاست که ترجمۀ لفظ به لفظ skyscraper انگلیسی را به صورت آسمان خراش مقدور می کند ولی ترجمۀ Bluetooth را به دندان آبی غیرممکن می سازد. بله همین تفاوت های شناختی است که باعث می شود آنچه را فارسی زبان ها به صورت »تخت جراحی می بینند، در نظر انگلیسی زبان ها به صورت
میزجراحی table operating جلوه کند. به هرحال، من امیدوارم که اصطالح شناسی و واژه گزینی به عنوان یک درس فراگیر در دانشگاه ها تدریس شود تا درنهایت بتواند نقش خود را در بهینه سازی زبان علم، آموزش علوم و ارتباطات علمی ایفا کند.
– از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید و در این مصاحبه شرکت کردید بسیار سپاسگزارم.
من هم از شما به خاطر تلاش درجهت آگاه سازی جامعه درمورد اهمیت نقش واژه گزینی در آموزش علوم و توسعۀ علمی کشور بسیار متشکرم.