آیا خوب بودن کافی نیست؟
این روزها سالگرد درگذشت محمدرضا مونسان است، مردی که در صنعت پلیمر به خوبی و به نام نیک شناخته می شد. دلیل سوالی که این روزها از خودم می پرسم شاید همین باشد. “آیا خوب بودن کافی نیست؟” و فکر می کنم بله، حتما خوب بودن آدم ها مهم است، خیلی مهم. یادش گرامی.
در سوگ از دست دادن مردی که همواره لبخند بر لب داشت
و چند وقتی است فکر می کنم به اینکه جهان امروز دقیقا به چه چیزی بیشتر نیازمند است. آیا خوب بودن در تعاریف انسانی برای ساختن یک جامعه ایده آل کافی ست. دانش و تخصص کجای معادلات زندگی قرار دارد و چرا نقش آدم های خوب در جامعه ما هر چه می گذرد، کم اثرتر و کم رنگ تر می شود.
راستش این همه فاجعه و ناامنی منجر به از دست رفتن جان و مال مردم، دیگر از “اتفاق” گذشته. انگار روند محتومی ست که هر روز در گوشه ای از کشور، زیر سایه بلبشو و آشفتگی های غیرقابل کنترل سر برمی آورد و تا کشور را به تمامی در خود نبلعد، دست بردار نیست.
حالا چرا در این آوار مصیبت از هر سو، خوب بودن و خوب ماندن به دغدغه ای برای گروهی از ما تبدیل شده؟ … غیر از اینکه باید پذیرفت برای زیستن، ناگزیر از این امیدواری ذاتی بشری هستیم، چون درست همینجاست که اهمیت نیک پنداری و نیک رفتاری بیشتر از هر وقت دیگری خود را نشان می دهد. جایی که وسوسه فساد به دلیل فراوانی و سازمان یافته بودن آن، برای هر کسی و در هر موقعیتی، متاسفانه بسیار بسیار قوی ست.
می دانم که امروز گفتن از اگرها دردی را از آنچه که رخ داده درمان نمی کند ولی برای امروز و فردا شاید تلنگری باشد فقط. نباید بگذاریم که این دردها فراموش شوند، سرنگونی هواپیمای اکراینی را باید به یاد داشته باشیم، کشته شدگان اعتراض های مدنی سالها را هم، زیرآوار ماندگان متروپل را نیز، کشته شدگان قطار امروز و دیگر و دیگر را هم نباید فراموش کنیم و برای مسببینش مطالبه گر مجازاتی درخور باشیم.
درست است که مطبوعات آزاد نداریم، با همان بضاعتی که در رسانه ها و شبکه های اجتماعی به شدت تحت کنترل وجود دارد، باید دادخواهی کرد.
کافی نیست، اما لازم است که منتقدین به ساختارهای آلوده به زد و بندهای سیاسی و هزارفامیل و به دور از توانمندی و تخصص و شایستگی، سالم بمانند تا این چرخه شکسته شود. باید این زنجیر در هم تنیده ی طولانی را یک جایی پاره کرد.
تبسم علیزادمنیر