آیا می دانید یک ایرانی موسس بزرگترین وبگاه خرید و فروش آنلاین دنیاست؟ ebay جاده ابریشم امروزی!
بر پایهٔ اطلاعات فوربز، پیر امیدیار ۱۴۱امین شخص ثروتمند در جهان و ۵۰ امین در ایالات متحده آمریکا است. او صاحب ۶٫۷ میلیارد دلار آمریکا تا ماه مارس ۲۰۱۲ بود و دومین ثروتمند ایرانی است.
او می گوید از دوران کودکی
به وسایل الکترونیک علاقه داشته است، مانند ماشین حساب: این وسایل مرا همیشه مجذوب خود میکردند و همیشه مایل بودم که آنها را بشکنم و قطعاتشان را جدا کنم و بکوشم که آنها را دوباره سرهم و تعمیر کنم، کاری که البته هیچوقت نتوانستم انجام بدهم!
اولین بار که رایانه دیدم، سوم دبستان بودم. از آن رایانههای اولیه بود، یک Radio Shack TRS-80 به 4کیلو بایت حافظه. فکر کنم یک حافظه اضافی 4 یا 8 کیلو بایت هم داشت که اندازه یک میز بود! من برنامهنویسی با یبسیک را با همین رایانه یاد گرفتم بهطور معمول از کلاسهای ورزش میزدم و یواشکی می رفتم به اتاق رایانه و با آن بازی میکردم.
همیشه میخواستم یک مهندس رایانه باشم. دلم می خواست نرمافزار و سختافزار را کشف کنم و آنها را با هم ترکیب کنم تا درباره رایانهها چیزی یاد بگیرم. وقتی در دانشگاه Tufts به کالج رفتم، قبول کردند به مدرسه مهندسی بروم تا دوره مهندسی برق و رایانه را بگذرانم. من همان ترم اول یا شاید هم ترم دوم سریع فهمیدم که دوره مهندسی کمی برایم سخت است. مثلاً برای دانشجوهای مهندسی لازم بود که بهطور حتم درس شیمی را بگذرانند، ولی من هیچ علاقهای به شیمی نداشتم. من خودم را کشتم تا از شیمی سر در بیاورم و برای امتحان حسابی درس خواندم؛ ولی نتیجهاش تقریباً هیچ بود. یادم هست که برای میان ترم اینقدر زیاد درس خواندم که تا پیش از آن برای هیچ درسی این کار را نکرده بودم؛ اما نمرهام از 100، 30 شد! آنجا بود که به خودم گفتم: میدانی، این کاری که تو داری میکنی خیلی مضحک است. برای همین از کالج مهندسی بیرون آمدم و رشته علم رایانه را دنبال کردم.
پیر امیدوار نخستین فعالیت حرفه ای خود را پس از اتمام تحصیلات در کالج آغاز کرد: در عمل یک سال پیش از فارغالتحصیلی، یک کار تابستانی در شرکت نرمافزاری در کالیفرنیا پیدا کردم که برای شرکت مکینتاش کار میکرد.
من داشتم چیزی را که از آن لذت میبردم، دنبال میکردم. منظورم این است که حسم را دنبال میکردم. قابلیت نوشتن نرمافزارهایی که فایدهای داشته باشند یا روی آدمهایی که از آنها استفاده میکنند، تأثیر بگذارند، به من انگیزه میداد و من را به جلو میبرد. برای همین من از نرمافزارهایی که به درد بازار مصرف مردم میخورد و این فکر که قادر باشی یک کار خوب انجام بدهی، انگیزه میگرفتم.
پیر امیدوار بر مبنای یک منطق ساده به یکی از ثروت آفرینان برتر دنیا تبدیل شد: انجام یک کار جدید به آدمها حس غرور میدهد. برای من مسایلی جذاب بود که به نظرم میرسید به سادگی قابل حل است. منظورم مسایل مشکل نیست. از آن مسالهها که فیزیکدانها دنبال حل آن هستند. منظورم مسایل سادهای است که هیچ کس خودش را برای حل آنها به دردسر نمیاندازد، چون فکر میکنند حلشان غیرممکن است. ایده eBay هم این گونه شکل گرفت. فکر من فقط کمک به آدمهایی بود که میخواستند با همدیگر در اینترنت دادو ستد کنند. مردم فکر میکردند این کار غیرممکن است. آنها میگفتند آخر چطور می توانند از طریق اینترنت به همدیگر اعتماد کنند؟ (این تفکر سال 1995 است.) چطور میتوانند همدیگر را بشناسند؟ ولی من فکر میکردم تصورات مردم احمقانه است، چون آدمها اساساً خوب و درستکار هستند. این فکر خیلی مرا تحریک کرد. به خودم گفتم من باید این کار را سریع انجام بدهم. من باید به مردم نشان بدهم که فکرشان درست نیست. باید بروم جلو تا ببینم چه میشود.
[EasyDNNGallery|18662|Width|200|Height|200|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||] هرچند پیر امیدوار نقش این داستان را در ایجاد ebay بسیار کمرنگ می داند، رسانه ها معتقدند که ایده اصلی ebay زمانی برای او جدی شد که راهی بیابد تا نامزد و همسر فعلی اش که آب نبات های Pez را کلکسیون می کرد بتواند به راحتی این کار را از طریق اینترنت به انجام برساند!
او مسیر ایجاد وبگاه یاد شده را اینگونه توصیف می کند: این تجربه را ابتدا به عنوان سرگرمی شروع کردم و کار روزانهام را هم داشتم. در 6 ماه سودی نصیب ما شد که هزینههایمان را جواب میداد طی 9 ماه به سودی رسیدیم که بیشتر از حقوق شغل روزانهام بود. اینجا بود که فهمیدم با یک تجارت درست و حسابی طرف هستیم و باید کاری برایش بکنیم و کار اصلی از آن زمان شروع شد.
او ادامه می دهد: من هر وقت به مساله موفقیت eBay فکر میکنم، میزنم به تخته تا eBay چشم نخورد! چون فکر میکنم رشد این وبگاه به خاطر حضور جمعی از آدمهاست که از ایده شکلگیری eBay استقبال کردند . کل ایده eBay این است که با دیگران جوری رفتار کنی که انتظار داری با خودت رفتار کنند. این جوری است که مردم میتوانند با یکدیگر تجارت کنند. برای همین این تجارت موفق ما بر پایه باورهای این آدمها رشد کرد و ما فقط این راه را مهیا کردیم و فرصت رشد را به آنها دادیم. البته موفقیت و پیشرفت زیاد، کلی هم چالش با خود میآورد. ما در اواسط سال 1999 چند شکست نسبتاً اساسی داشتیم، همان زمانی که سیستم ما، 22ساعت از کار افتاد و بعدش هم دوباره 8 ساعت از کار افتاد ما آن موقع دیگر خیلی بزرگ شده بودیم و رسانهها ما را زیر نظر داشتند. برای همین این از کار افتادن سایت ما حسابی رفت توی بوق و کرنا. ولی من فکر میکنم شکست در این اندازه واقعاً مهم است و خوشحال هستم که خیلی زود در سیر تکاملیمان با آن روبرو شدیم. چون اگر از این بحران ها جان سالم به در ببرید، قویتر خواهید شد.
برخی ebay را جاده ابریشم امروزی می دانند. خود امیدوار می گوید: کاری که eBay انجام داد و ویژگیeBay، ساخت یک بازار جدید بود، چیزی که قبلاً وجود نداشت. یک بازار جهانی برای انواعی از کالا که معمولاً توی بازارهای کثیف و گاراژها و جاهایی در این مایهها انجام میشد و شکلش از ابتدا اصلاً به همین صورت بود. eBay شروع کاری بود که قبلاً وجود نداشت.
من معتقد نیستم که همه تجارتها به سمت تجارت الکترونیک حرکت خواهند کرد. هرگز این اتفاق نمیافتد. چون شما هنوز دوست دارید برای خرید توی پیادهروها راه بروید و هوا بخورید و هنوز دوست دارید بیشتر با مردم سرو کار داشته باشید. تجربه دنیای واقعی ارزش قطعی دارد که به این زودیها ارزش خودش را در بین مردم از دست نخواهد داد.
[EasyDNNGallery|18663|Width|200|Height|200|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||] امیدوار در مورد امنیت تجارت در وبگاه خود و نیز پیش بینی های لازم برای حضور افراد ناسالم در این بازار می گوید: من این شرکت را با این فکر تأسیس کردم که مردم اساساً خوب هستند. من ممنون این فکر هستم، چون آمار نشان میدهد که این فکر درست بوده است. عملاً 999/99 درصد معاملات ما بدون هیچ کلاهبرداری اتفاق افتاده است. در هر یک میلیون معامله، فقط 30 مورد بوده است که فردی دچار مشکل شده و گزارش کلاهبرداری داده است. البته الان همان طوری که تعداد کل معاملات دارد زیاد میشود (این چالش دیگری است که ما با آن روبرو شدهایم). تعداد کل مشکلات هم بالا رفته است. در نتیجه با توجه گستردهای که به eBay میشود، روزی نیست که روزنامه را باز نکنی و چیزی درباره آخرین مشکل مرتبط با eBay نخوانی. برای همین ما مجبور شدهایم استراتژی و سیاستمان را نسبت به چیزی که من در ابتدا ساختم، عوض کنیم و آن را متحول کنیم، یعنی از جامعهای که هر کسی پلیس خودش بود به سوی وضعیتی برویم که ما در آن نقش فعالتری برای کمک به شناسایی آدم بدها داشته باشیم.
او چنان به عملکرد خود در ebay معتقد است که می گوید: اگر کسی بیاید و به من بگوید می خواهم میخواهم دقیقاً همان کاری را انجام بدهم که تو انجام دادی و با eBay رقابت کنم، به او خواهم گفت خودت را به دردسر نینداز، کار روزانهات را ول نکن! این خیلی مهم است. بعد هم این که تو باید احساساتت را دنبال کنی. اگر به چیزی خیلی علاقه داشته باشی و سخت کار کنی، فکر میکنم موفق خواهی شد. ولی اگر تجارتی را شروع کنی به این امید که کلی پول پارو کنی، احتمالاً موفق نخواهی شد. چون این دلیل اشتباهی برای شروع یک کار تجاری است. تو باید واقعاً به کاری که می خواهی انجام دهی، باور داشته باشی. باید آنقدر به آن علاقه داشته باشی که بتوانی زمان و تلاش لازم را برای رساندن آن کار به موفقیت، برایش کنار بگذاری. نکته بعدی این است که وقتی تو به کارهای تمام و کمال آدمهای درست و حسابی نگاه میکنی، میگویی: پسر، این باید کلی سخت بوده باشد. ولی میدانی، وقتی به چیزی نگاه میکنی که به نظر سخت میرسد، احتمالاً ساده بوده و برعکس، وقتی به چیزی نگاه میکنی که به نظر ساده میآید، احتمالاً سخت بوده است. تو هرگز متوجه نمیشوی کدام از اینها درست است مگر این که عملاً آن کار را انجام بدهی. برای همین فقط برو و آن کار را انجام بده، سعی کن و از آن یاد بگیر. تو در بعضی چیزها شکست خواهی خورد، این تجربه آموزندهای است که تو نیاز داری آن را با خودت ببری و در تجربه بعدیات استفاده کنی. نکته آخر هم این که به آدمهایی که بهشان احترام میگذاری و باور داری چیزی را که میگویند، میدانند، اجازه نده به تو بگویند این کار امکان ندارد. بیشتر وقتها آنها به تو میگویند این کار امکان ندارد و این فقط به خاطر این است که آنها جرات امتحان کردن آن را ندارند.
گردآوری:فرنام نامور