مقالات

حس کاغذ را دوست دارم

اوایل سالی که در پایانش هستیم، اعتراف می کنم که چند ماه خوب را از دست دادیم. راستش من در هدف گذاری های مجموعه انتشاراتی بسپار دچار یک اشتباه شده بودم. امروز اگر منصفانه بخواهم سالهای گذشته بسپار را تحلیل کنم، فقط یک مورد اتخاذ سیاست قابل نقد جدی در بسپار داشته ایم که اقتصادی بوده و البته در عین حال بسیار اخلاقی. همین است که برای آن متاسف نیستم، هر چند گاه به گاه از پس ضمیر ناخودآگاهم سرک می کشد، خصوصا در روزهایی که تنگاهای مالی کلافه ام می کند که در این اواخر ما هم مثل خیلی های دیگر کم با آن روبرو نبوده ایم.

فراگیرتر شدن شبکه های مجازی و قابلیت های اثرگذار آن (چنانکه همین اخیر در آخرین انتخابات کشور دیدیم) و بیش از بقیه تلگرام، ما را کمی از نسخه کاغذی مجله غافل کرد. دو سه ماهی گذشت تا به طور عملی متوجه شویم که میزان توجه و انرژی گذاشتن ما روی دو بخش مجله کاغذی و رسانه های الکترونیک بسپار متناسب و کارآمد نبوده است. (یادداشت آقای دکتر عباسیان را که خواندم دیدم این “اندازه گیری ” که اشاره کرده اند، واقعا و بی تردید مسیر هر حرکتی را روشن کند، چنانکه برای ما نیز این روش کار کرد.) به سرعت به فعالیت حرفه ای خود به شکلی که نیاز و در خواست مخاطبین را ارضا کند، بازگشتیم. دست کم تلاش خود را کردیم. وضعمان بهتر شد.

طبیعی است که این روزها زیاد از مرگ صنعت نشر کاغذی، کتاب به مفهوم سنتی آن، کتابخانه ها، نشریات و حتی چاپ و گرافیک و … می شنویم. این یک بحث عام جهانی است که توسط بسیاری دنبال می شود. آیا نسخه های کاغذی رسانه ای همچون سنگ نوشته ها و لوح های چوبی و سنگی منقرض خواهند شد؟ آیا همانگونه که 500 سال پیش ورود صنعت چاپ، نسخه نویسی را منسوخ کرد، امروز یا به زودی صنعت چاپ هم جای خود را به رسانه های الکترونیک خواهد سپرد؟ به نظرم لازم است قبل از پاسخ به این سوال ها در مورد یک مفهوم دیگر فکر کنیم. مطالعه!

اصولا باید متقاضی برای خواندن وجود داشته باشد تا بستری برای انتقال داده و اطلاعات فراهم شود. می گویند در کشور ما سرانه مطالعه در حد چند دقیقه است. اگر اینگونه است که دیگر فرقی نمی کند شما ناشر نسخ کاغذی هستید یا الکترونیک. در هر حال فعالیت شما اقتصادی و موثر نخواهد بود. خصوصا با عدم التزام به قانون کپی رایت که این مباحث را در ایران پیچیده تر هم می کند. با همه این حرف ها من هر بار که به کیوسک های روزنامه فروشی در نقاط مختلف شهر به عنوان یک علاقمندی ویژه سر می زنم و تنوع روزافزون مجلات منتشره را می بینم، شک می کنم که آیا در تحلیل وضعیت آینده صد در صد دقیق بوده ایم؟ حتما هنوز هم خیلی ها –از آنها که می خوانند- لمس کاغذ را به امکانات نسخه های چندرسانه ای ترجیح می دهند، درست مثل خود من که هنوز برای خواندن هیچ کتاب الکترونیکی خودم را نتوانسته ام راضی کنم. هنوز خیلی ها هستند که نمی خوانند، مهم نیست که چه نمی خوانند، مهم این است که نمی خوانند. هر کس گرایش هایی در زندگی دارد که منطبق یا نزدیک به آن می تواند کتابی بیابد و لذت خواندن را تجربه کند اگر بخواهد. نمی شود که ملتی بدون گذاشتن زمان بر سر دانستن و فهمیدن بخواهد که شرایط خود را، موقعیت خود را، جامعه خود را تغییر دهد یا دگرگون کند و از مسیری نادلبخواه به سوی آنچه که دوست می دارد، پیش ببرد.

شخصا آماری در اختیار ندارم ولی جایی از سوی یکی از مدیران نشر کشور خواندم که معتقد بود طبقه ی خیلی ثروتمند و خیلی فقیر اقبال کمتری نسبت به کتاب، مجله و روزنامه نشان می دهند و طبقه متوسط تخریب شده در دوره دولت نهم و دهم، روی ایجاد وضعیت نامناسب صنعت نشر کشور و کاهش تیراژ بی تاثیر نبوده است. با این همه گمانم این است که با جذب آن هزاران هزار فردی که هنوز آرامش و در عین حال هیجان ذهنی ناشی از مطالعه را در خود تجربه نکرده اند، می توان جانی دوباره به فرهنگ خواندن در کشور داد.

یکی از تعهدات امروز ما برای سال آینده به خوانندگان بسپار، پیدا کردن راهبردهای مناسب محتوایی، فنی، زیبایی شناختی و … برای فراگیرتر شدن محبوبیت مطالعه این مجله در میان دست درکاران دانش و صنعت پلیمر خواهد بود. قابل اندازه گیری است و امیدواریم در پایان سال بعد بتوانیم گزارش مثبتی در این خصوص ارایه کنیم.

برای شما سالی بسیار نیکو و شاد در کنار کسانی که دوست دارید آرزو می کنیم، بی درد.

 

تبسم علیزادمنیر

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا