داستان سرمایه ها و سرمایه داران ایرانی: پیکان ماندگار برادران خیامی بر دل صنعت ایران!
بسپار می نویسد، “ایران خودرو”ی امروز که 35 سال از افتتاح آن مي گذرد، با وجود تغيير مديريت (از بخش خصوصی به بخش دولتي) و تغيير نام (از ايران ناسيونال به ايران خودرو) و با آن که طي اين سالهاي طولاني از نظر تکنولوژي از رقيبان داخلي و خارجي خود عقب مانده، با این حال، موقعيت خود را به عنوان بزرگترين کارخانه خودروسازي ايران و بيستمين کارخانه ي خودروسازي جهان همچنان حفظ کرده است.
در چنين شرايطي بد نيست ببينيم اين کارخانه در چه شرايطي به وجود آمد، به وسيله چه کساني ساخته شد و چگونه به چنين موفقيتي دست پيداکرد.
تاریخچه این کارخانه و ایجاد آن با نام برادران خیامی گره خورده است.
آنها اصالتا مشهدی و پدر آنها کامیون دار بود. ارتش روسیه که در دوران جنگ جهانی اول مشهد را اشغال کرده بود، کامیون های او را مصادره و پس از پایان جنگ به روسیه منتقل کرد. علی اکبر خیامی از آن پس مکان توقف گاه کامیون ها را تبدیل به تعمیرگاه کامیون نمود و به کسب و کار ادامه داد.
احمد عاشق کارهاي صنعتي به خصوص سر و کله زدن با خودرو بود.
همين که از مدرسه بيرون مي آمد يک لنگ مي گرفت و به شست و شوي خودروها در کوچه خيابانها مي پرداخت و با به دست آوردن پول از اين راه به بودجه خانواده کمک مي کرد. کمي که بزرگتر شد چند آچار و پيچ و مهره و گاز انبر خريد و تعميرات ساده خودرو را هم انجام مي داد.
(بعضي ها ادعا مي کردند لنگي را که احمد خيامي در نوجواني با آن به شستشوي خودرو مي پرداخت در خانه مجلل سه و هفت هزار متري اش واقع در انتهاي زعفرانيه به چشم ديده اند که در اتاقش آويزان کرده و به آن افتخار مي کرد. اما ديگران ادعا مي کنند چنين لنگي وجود نداشته اما خاطره اتومبيل شويي هاي نوجواني هميشه در ذهن خيامي زنده بود و او همواره با افتخار مي گفت که در سرماي زمستان آن قدر روي خودروها کار مي کرده که دستهايش ترک مي خورده و او ناچار مي شده پيه داغ کرده روي آن بريزد تا زخم آن التيام پيدا کند.)
در آن زمان خودرو يک وسيله اشرافي محسوب مي شد و قيمت آن بسيار گران بود. احمد نمي توانست با پولي که از حمل بار به وسيله موتور سيکلت يا کرايه دادن آن به نوجوانان به دست مي آورد خودرویی خريداري کند. اما به زودي توانست با شستشوي خودرو در خيابان هاي مشهد و تعمير خودروهایی که در کنار خيابان ها از حرکت باز مي ماندند، با موتور خودرو آشنا شود.
يکي از شانسهاي زندگي احمد خيامي آن بود که در جريان کارش به عنوان راننده و تعمير کار با فريدون سودآور نماينده فروش اتومبيل ها و اتوبوس هاي مرسدس بنز و همچنين سازنده کاميون هاي خاور آشنا شد. عشق و علاقه و پشتکار و ابتکار احمد خيامي سبب شد که سودآور که مردي موفق و ثروتمند و مشهور بود و به عنوان داماد حاج حسين آقا ملک با مقامات بالا ارتباط داشت، احمد خيامي کارگر را به عنوان يک دوست و همکار پذيرفت و تا زماني که خود احمد خيامي به صورت يک کارفرماي موفق در آمد از او حمايت و به افرادي چون اردشير زاهدي معرفي کرد.
در آن زمان در تهران کساني بودند که اتاق اتوبوس مي ساختند مانند اتوبوس شمس العماره، اتوبوس ايران پيما. اينها شاسي اتوبوس را از خارج وارد مي کردند و با چوب و آهن و اره و چکش براي آن اتاق مي ساختند و از قضا خوب هم مي ساختند. نام بعضي از اين اتوبوس ها کاديلاکي بود. به سبب آن که قسمت عقب اتوبوس را به شکل عقب اتومبيل کاديلاک که در آن زمان خيلي معروف بود در مي آوردند و همچنين اتوبوس هايي بودند که به با دماغ و بي دماغ معروف بودند.
احمد شيفته کار اين صنعتگران با ذوق شده بود، کساني که صنايع دستي را جايگزين يک کار کاملاً صنعتي کرده بودند. آرزو داشت خودش هم دست به چنين کاري بزند امّا اين کار پول لازم داشت و احمد پول نداشت. پس تصميم گرفت کاري بکند که احتياج به سرمايه بسيار زياد نداشته باشد.
احمد خيامي طي مدّتي که براي رساندن اتومبيل هاي مارک هاي مختلف از تهران به مشهد و همچنين زماني که در تعمير گاهش در مشهد روي اتومبيل هاي مختلف کار کرده بود متوجه شد که وقتي موتور اتومبيلي خراب مي شود اولين کار يک تعميرکار آن است که قطعة معيوب را با يک قطعة سالم عوض کند. فروشندگان قطعات يدکي که از آن موضوع اطّلاع دارند آن قطعات را چند برابر ارزش واقعي مي فروشند، صاحبان اتومبيل ها و تعمير کاران هم که مي دانند که تا وقتي آن قطعه عوض نشود اتومبيل به صورت يک دستگاه بي مصرف در مي آيد آن قطعه را به هر قيمت که عرضه کنند، مي خرند.
احمد که سرمايه اندکش اجازه نمي داد اتاق اتوبوس بسازد ويا يک تعميرگاه مجهّز در تهران تأسيس کند تصميم گرفت يک مغازه کوچک فروش قطعات ولوازم يدکي اتومبيل افتتاح کند. از يکي از آشنايان به نام آقاي نيکبخت يک مغازي کوچک در خيابان اکباتان اجاره کرد يک تابلو بزرگ با عنوان فروشگاه تضامني برادران خيامي بالاي آن زد و به فروش قطعات يدکي اتومبيل پرداخت.
احمد خيامي بعدها درباره آن تابلوي مطنطن و عنوان کمي عجيب آن گفت: به غير از برادران نمازي و برادران کاشانچي و فريدون سود آور که قبلاً با آنها کار کرده بودم و به من اعتماد داشتند بقية نماينده هاي اتومبيل حاضر مي شدند جنس نسيه بدهند. تهران آن زمان نمايشگاه انواع اتومبيل هاي کشور هاي مختلف بود. من براي آن که خريداران را به سوي مغازه جلب کنم ناچار بودم قطعات و لوازم همة اتومبيل ها را بفروشم. انتخاب عنوان ” شرکت تضامني برادران خيامي” به کارم اهمّيّت مي داد هم به عنوان شرکت تضامني به فروشنده ها نشان مي دادم که شرکت فقط در حد سهام مسؤول بدهي هايش نيست و آن ها مي توانند براي وصول مطالبات خود از ساير دارايي هاي برادران خيامي هم اقدام کنند.
خوشبختانه فروشنده هاي قطعات يدکي مارکهاي مختلف اتومبيل هرگز براي وصول مطالبات خود ناچار به اقدام نشدند. کار شرکت تضامني برادران خيامي خيلي زود و خيلي زياد گرفت به طوري که يکي يکي مغازه هاي اطراف و اتاق هاي طبقات بالاي ساختمان را اول اجاره و بعد خريداري کرد. از يک مهندس آرشيتکت خواست با آهن بندي و تغيير دکوراسيون طبقي اول را تبديل به يک فروشگاه بزرگ و طبقات بالا را تبديل به آپارتمان هاي دفتري بکند. رونق کار فروشگاه آنقدر زياد بود که او تعدادي کارمند و ويزيتور و فروشنده استخدام کرد.
اين فروشگاه بعدها به نام “پي.ال.پي” به صورت يکي از بزرگترين قطعات يدکي اتومبيل در ايران در آمد درآمدرش آن قدر زياد بود که احمد مي توانست تا آخر عمر در ناز و نعمت زندگي کند اما هدف احمد خيامي اين نبود او آرزوهاي دور و دراز داشت.
درآمد احمد خيامي از فروش قطعات يدکي اتومبيل در فروشگاه خيابان اکباتان زياد بود با گرفتن نمايندگي لاستيک کنتينانتال و باتري دنا و بعضي قطعات ديگر خرید کالا از خارج زيادتر شد به طوري که تصميم گرفت به آرزوي ديرينه اش در مورد ساختن اتاق اتوبوس جامه عمل بپوشاند.
قطعه زميني در جادة کرج بين جادة مخصوص و اتوبان کرج به قيمت متري يک تومان خريد، يک سالن بزرگ در آنجا ساخت و وسايل کار ساخت اتاق اتوبوس را در آنجا نصب کرد. شکل اين سالن شبيه پروانه بود به اين سبب اسم آن را سالن شاپرکي گذاشتند (کارگران قديمي ايران ناسيونال حتما اين بنا را که نخستين بنا در زمين کارخانه بود به خاطر مي آورند) آن گاه از فريدون سودآور نماينده مرسدس بنز در ايران شاسي اتوبوسهاي مرسدس بنز را مي گرفت و روي آن ها اتاق مي ساخت.
اين کار تا اينجا تازگي نداشت. در آن زمان در تهران عده زيادي به ساختن اتاق هاي اتوبوس اشتغال داشتند. و الحق اتاق هاي قشنگي هم مي ساختند. اتاق هايي که در ظاهر با اتاق هاي ساخت خارج فرق نداشت، پس احمد تصميم گرفت براي جلب خريدار دست به ابتکار هايي بزند.
احمد خيامي طي مدتي که اتومبيل هاي مختلف را از تهران به مشهد مي برد. در بازگشت همين مسير را به وسيله اتوبوس طي مي کرد اغلب مشاهده مي کرد کودکان خردسال يا مردان و زنان سالخورده يا بيماران با خواهش و التماس از راننده تقاضا مي کنند:”آقا… بي زحمت چند دقيقه نگهداريد… و راننده با غر و لند نگه مي داشت و مسافر شرمزده زير يک درخت يا پشت يک ديوار خودش را سبک مي کرد. ايران کشور وسيعي است فاصله بين شهر هاي بزرگ بسيار زياد است در آن زمان آبادي ها بسيار دور از هم بودند و اين گرافتاري مسافران همه خطوط اتوبوس راني کشور بود.
بعد ها که احمد به هواپيما نگاه مي کرد با خود مي انديشيد مسافران آن ها در موارد اضطراري چه مي کنند. حتما به خلبان نمي گويند: “آقا لطفاً يک گوشه نگه داريد…. ” هواپيما ها براي اين کار ها هم مجهز شده اند. پس چرا او در اتوبوس اين کار را نکند؟ بعد از کمي فکر در قسمت انتهايي اتوبوس ها يک دستشويي و توالت کوچک درست کرد.
اين کار مثل تخم مرغ کريستف کلمب ساده بود اما يکي بايد فکرش را مي کرد. احمد اين فکر را کرد و با همين فکر خريداران اتوبوس او چند برابر شد. اين کار به شرکت هاي مسافربري دليلي براي تبليغ و جلب مشتري مي داد. وقتي اتاق سازهاي ديگر از اين کار او تقليد مي کردند احمد يک قدم ديگر برداشت و در گوشه اي از اتوبوس يک يخچال نصب کرد تا مسافران در سفرهاي طولاني از نوشابه خنک استفاده کنند و بعد ها به همان نسبت که کارش رونق پيدا مي کرد قدم هاي ديگري بر مي داشت. به جاي به کار گيري چکش و اره معمولي وسايل برقي و ماشين به کار مي برد. چند متخصص اتاق سازي از آلمان آورد. به جاي رنگ کردن اتوبوس با قلم مو اتاق رنگ درست کرد. در اين اتاق، اتوبوس وارد مي شد و رنگ پاش هاي برقي همه جايش را به طور مساوي رنگ مي کردند در کنار سالن شاپرکي يک سالن براي ساخت صندلي هاي راحت مخصوص اتوبوس ساخت تا مسافراني که چندين ساعت روي صندلي مي نشينند احساس ناراحتي نکنند. اين کارگاه صندلي سازي بعد ها الهام بخش او در ساختن نخستين کارخانه بزرگ مبل سازي ايران به نام “مبليران” شد.
او می دانست نخستين آرزوي هر کارگر و کارمند ايراني داشتن يک سرپناه و نجات از خانه به دوشي است. خودش هم اين آرزو را داشت به اين سبب همين که کارش در فروشگاه هاي قطعات يدکي خيابان اکباتان و کارگاه ساخت اتاق اتوبوس جاده کرج رونق پيدا کرد به فکر ساختن خانه براي کارگران و کارمندانش افتاد.
زميني در اراضي نيروي هوايي در شرق تهران خريد. از يک مهندس دوست و همکارش خواست در آنجا براي کارگران و کارمندانش خانه سازي کند. در آن تاريخ يعني اواخر دهه سي و اوايل دهه چهل خورشيدي در ايران سابقه نداشت يک کارفرما در بخش خصوصي براي کارکنانش خانه بسازد. به اين سبب اين مجتمع مسکوني که به 16 دستگاه معروف شد در ميان مردم و کارگران و حتي کارفرمايان چنان شهرتي براي احمد خيامي به وجود آمورد و اعتبار او را ميان هم صنفانش چنان بالا برد که يک تشکيلات عظيم روابط عمومي هم نمي توانست از عهده اين کار برآيد.
احمد که در اين زمان مراحل اوليه موفقيت را پيموده بود به فکر خانواده اش افتاد. از پدر و مادرش خواست نزد او به تهران بروند، اما آنها حاضر نشدند مشهد را ترک کنند. محمود در حد امکان براي آن ها زندگي راحتي در مشهد فراهم ساخت. محمود براي آينده نقشه هاي بسياري در سر داشت که برادرش احمد مي توانست در پياده کردن آن برنامه ها مدد کارش باشد.
محمود خيامي پس از مدتي کوتاه با همه کارهاي فروشگاه قطعات يدکي اتو موبيل و کارگاه ساخت اتاقهاي اتوبوس آشنايي پيدا کرد و فروشنده ها و خريداران را شناخت. احمد وقتي ديد او به کارها تسلط پيدا کرده تصميم گرفت تشکيلاتش را به برادر کوچکترش بسپارد و به مسافرت دور دنيا برود. او اين سفر را از دونظر لازم داشت، يکي آنکه کارخانه هاي بزرگ خودروسازي جهان را از نزديک ببيند و از طرز کارشان آگاه شود و ديگر آنکه از ميان آن همه مدل هاي گوناگون يک خودرو سواري مناسب را براي مونتاژ در ايران انتخاب کند.
او اول به ايتاليا رفت، کارخانه هاي خودروسازي فيات و لانچيا توجه او را جلب کرد. به خصوص مجذوب عظمت کارخانه فيات و تنوع توليداتش شد. فيات در ايران نماينده داشت. برادران کاشانچي (علي و حسن کاشانچي) فيات 1100 را در ايران مونتاژ مي کردند اما کليه قطعات اين خودرو در ايتاليا ساخته و در ايران به هم وصل مي شد و چون احمد خيامي مدتي نمايندگي فيات را در مشهد داشت و بردران کاشانچي به او خيلي کمک کرده بودند فکر مي کرد به راحتي بتواند با آنها سر مونتاژ فيات در ايران کنار بيايد.
به خصوص آن که آنها تا اين زمان هنوز به وارد کردن “پرس” هاي مورد نياز کارخانه براي ساختن تنه خودرو و قطعات لازم براي مونتاژ اقدام نکرده بودند و دولت هم به آنها فشار وارد مي کرد که وضع کارخانه را مشخص کنند.
احمد خيامي از ايتاليا به اسپانيا رفت. در آن زمان کارخانه خودروسازي فورد آمريکا در اسپانيا خودروهاي کوچکي به نام “في يستا” توليد مي کرد که اسپانيايي ها به آن خودرو هزار و يک شب لقب داده بودند. علت اين نامگذاري آن بود که گفته مي شد که اين کارخانه در هزار و يک روز ساخته شده است. خيامي اين خودرو را هم پسنديد و آن را در اولويت قرار داد.
خيامي از اسپانيا راهي آلمان، فرانسه، انگلستان، سوئد و آمريکا شد. او از کارخانه هاي خودروسازي فولکس واگن، مرسدس بنز، دکا، پژو، سيتروئن، رنو و کارخانة “روتس” سازندة اتوموبيل هاي هيلمن، آرو و آونجر و همچنين از جاگوار دیدن کرد و بيش از همه مجذوب فولکس واگن و مرسدس بنز شد.
در سوئد هم خودروهاي “ساپ” و “ولوو” توجهش را جلب کرد.
در بازگشت به ايران اطرافيان خيامي انتظار داشتند اعلام کند که قصد مونتاژ فيات يا في يستا يا ولوو يا يک اتومبيل آلماني يا فرانسوي را دارد اما با کمال تعجب شنيدند که وي مي خواهد خودرو “آرو” از محصولات کارخانه خودروسازي “روتس” انگلستان را مونتاژ کند. “روتس” در آن زمان يک کارخانه خودروسازي ورشکسته بود و خيامي در بازديد از آن کارخانه به توليدات آن از همه کمتر امتياز داده بود.
اولين کار احمد خيامي بعد از انتخاب خودرو انگليسي “آرو” براي مونتاژ تاسيس يک شرکت بود. شرکت نام و سرمايه مي خواست. نامي که او براي کارخانه خودروسازي اش انتخاب کرد “ايران ناسيونال” بود که امروز به ايران خودرو تغيير نام داده است و با آرم يا علامت گردونه اي باستاني که به وسيله اسب کشيده مي شد.
در پائیز سال ۱۳۴۶ حسین دانشور از مقامات دربار رژیم شاهنشاهی، از خبرنگاران دعوت کرد تا در مجموعه ایران ناسیونال در جاده کرج به تماشاى اولین خودرو ساخت ایران بروند. او در حالی که خودرو پیکان را به همه نشان مى داد اعلام کرد که به زودى کارگران این کارخانه بهترین خودروها را سوار خواهند شد. روز شنبه 24 ارديبهشت 1346 کارخانه خودر سازي ايران در حضور شاه و همسرش و عده اي از رجال مهم سياسي و اقتصادي کشور افتتاح شد و احمد خيامي مؤسس و سهامدار بزرگ کارخانه گزارش مربوط به توليد پيکان و برنامه هاي آينده را به اطلاع حاضران رساند. به موجب اين گزارش کارخانه ايران ناسيونال با سرمايه اي در حدود چهل ميليون تومان به صورت زمين، اعتبار بانکی و ماشين آلات نو وکهنه تاسيس شد در حالي که فقط قادر بود روزانه ده دستگاه اتومبيل سواري و هفت دستگاه اتوبوس و کاميون مونتاژ کند.
در سال 1353 خط تولید وانت شکل گرفت، در 27 مهرماه 1353 نیز کارخانه ریختهگری و موتورسازی دایر شد تا نسبت به ساخت شش قسمت از موتور پیکان 1600 اقدام کند. شاید دانستن این مطلب جالب است که تولید پیکان پس از یک دهه تولید در انگلستان، در ایران شروع شد. محبوبترین مکانهایی که بعد از ایران این خودرو در آن تولید یا فروخته شده است را میتوان انگلستان و استرالیا دانست.
مدلهای اولیه پیکان در انگلستان دارای حجم موتور 1725 سیسی بود، در سالهای بعد یعنی سال 1969 مدل دولوکس پیکان که در ایران نیز بسیار مشهور است ساخته شد. بهترین مدل پیکان که در ایران معروف به پیکان اونجر است نیز در سال 1975 ساخته شد؛ تالبوت در آن زمان موتور پرتحرک فورد را بر روی پیکان گذاشته بود. پیکان تا قبل از انقلاب در بیش از شش مدل تولید شد که پیکان استیشن، دولوکس، کار، جوانان برخی از مدلهای قبل از انقلاب پیکان است.
در روزهاى آغازین کارخانه ایران ناسیونال، با تولید روزانه ۱۰ دستگاه خودرو سوارى و ۷ دستگاه اتوبوس و کامیون کار خود را شروع کرد. شاید هیچ کس تصور نمى کرد که این کارخانه در برابر تولید فراوان رقباى خارجى دوام آورد و در حالى که تولید سالانه خودروسازان اروپایى و آمریکایى به چند میلیون مىرسد، این محصول نوپا که از محصولات یک شرکت ورشکسته در انگلستان است بتواند در میان ایرانیان جا باز کند و روزهاى شکوفایى را آغاز کند، اما اینگونه شد. پیکان خیلى زودتر از آنچه تصور مىشد، به میان مردم آمد و شد خودرو محبوب آنها. مردم ایران سوار پیکان شدند و تاریخ این خودرو آغاز شد. درست ۷ سال بعد این کارخانه در گزارشى با اعلام سرمایه خود شگفتى همگان را برانگیخت. در سال ۱۳۵۳ کارخانه طى گزارشى از وضع کار و سرمایه اعلام کرد که سرمایهاش به ۵۷۹ میلیون و ۱۲۵ هزار دلار رسیده. آن روز با شنيدن اين گزارش همه به هم مي گفتند در شرايطي که کارخانه هاي اتومبيل سازي بزرگ جهان هر يک سالي چند ميليون دستگاه اتومبيل توليد مي کنند و بازار ايران را هم در بست در اختيار دارند برادران خيامی چگونه مي توانند با توليد روزي 17 دستگاه اتومبيل و اتوبوس با آنها رقابت کنند؟ اما اين کار غير ممکن به صورت ممکن در آمد.
مردم ایران سوار پیکان شدند و تاریخ این خودرو آغاز شد. شاید این اندازه توجه مردم به این خودرو اعجابانگیز باشد، اما گویا ماجرا همان بود که احمد خیامى بعد از سفر پرماجرایش به کشورهاى غربى گفت و اینک با گذشت بیش از 35 سال از زمان تاسیس آن شرکت ایران خودرو بزرگترین شرکت خودروسازی کشور میباشد که به طور متوسط 65 تا 70 درصد تولید خودرو داخل کشور را به طور دایم به خود اختصاص داده است .
امروزه شايد کمتر کسي بداند چرا خيامي اين نام را براي کارخانه خودروسازي اش انتخاب کرده است. يکي از همکاران سابق او در اين باره چنين گفت: بعد از شهريور 1320 و اشغال کشور به وسيله متفقين و آزادي فعاليت سياسي، جوانان هم به سياست علاقه پيدا کردند، اما بيشتر آنها به ويژه روشنفکران و افراد وابسته به طبقات محروم جامعه به عضويت حزب توده در آمدند. حزب توده يک حزب دست چپي متمايل به سياست هاي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي بود. اما احمد خيامي با آن که از طبقات پايين جامعه بود و در جواني محروميت ها کشيده بود تمايلات ملي گرايانه داشت. به اين سبب در شعبه مشهد حزب “ايران” نام نويسي کرد و در تمام سال هاي بعد از شهريور 1320 تا بيست و هشت مرداد 1332 که فعاليت احزاب آزاد بود در آن حزب فعاليت مي کرد و چون جواني ورزشکار بود و بارها مي شد او را در صف اول مبارزه بين احزاب و زد و خورد گروه هاي مختلف سياسي ديد.
حزب ايران يک حزب کوچک ملي بود که رهبران و اعضاي آن طرفدار دکتر مصدق بودند و وقتي نهضت ملي کردن صنعت نفت آغاز شد همگي به عضويت جبهه ملي در آمدند و در حقيقت ستون اصلي جبهه ملي را تشکيل دادند.
بعد از 28 مرداد 1332 بسياري از اعضاي حزب ايران گرفتار، محکوم و زنداني شدند اما احمد مشکلي پيدا نکرد. بعد از 28 مرداد به کلي از سياست کناره گيري کرد اما تمايلات ملي گرايانه خود را از دست نداد به اين سبب وقتي براي کارخانه به دنبال اسم مي گشت نام ايران ناسيونال را انتخاب کرد، ايران به سبب تمايل به حزب ايران و ناسيونال يا ملي به سبب عضويتش در جبهة ملي.
در مورد خودرو هم او نام “آرو” را نپسنديد و تصميم گرفت براي آن نامی ايراني انتخاب کند. کلمة “آرو” در فارسي به معني “تير”، “خدنگ” و “پيکان” آمده. او در ميان اين کلمات پيکان را پسنديد.
[EasyDNNGallery|18604|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
مراسم اهدای نشان سلطنتی سی بی ای به آقای خیامی، با حضور شخصیتهایی همچون مایکل گاوو، وزیر آموزش و پرورش بریتانیا، برگزار شد.
در این مراسم آقای گاوو حامل پیامی از طرف الیزابت دوم، ملکه بریتانیا بود و در این پیام از “تلاشهای فرهنگی محمود خیامی در بریتانیا و خارج از این کشور” قدردانی شد.
[EasyDNNGallery|18603|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
نشان سلطنتی سی بی ای، از عالیترین نشانهای لیاقت در بریتانیاست.
[EasyDNNGallery|18602|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
پیکان؛ ایران ناسیونال و ایران خودرو
[EasyDNNGallery|18601|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
بعد از انقلاب، شرکت خصوصی ایران ناسیونال دولتی شد، نامش هم به ایران خودرو تغییر کرد.
پیکان خودرویی برای طبقه متوسط شهری ایران بود که نخست وزیر وقت این کشور نه تنها از مشتریان پر و پا قرصش بود که آرزو داشت هر ایرانی روزی یک پیکان داشته باشد.
بعد از انقلاب، پیکان و شرکت سازندهاش هم همچون فضای سیاسی جامعه، دستخوش تغییراتی شگرف شدند.
شرکت خصوصی ایران ناسیونال دولتی شد، نامش هم به ایران خودرو تغییر کرد، محمود خیامی هم مجبور به ترک ایران شد.
محمود خیامی معتقد است اگر روند فعالیت شرکت ایران ناسیونال ۸ تا ۱۰ سال دیگر ادامه پیدا میکرد، ایران دیگر نیازی به صنعت نفت نداشت.
محمود خیامی تلاشهایش به ویژه در ایران را به درختی پربار تشبیه کرده که ریشههای آن را زده اند.
درختی که شاید حالا نه در زادگاهش که در غربت، بار دیگر ریشه دوانده و به بار نشسته است.
برنامه بعدی احمد و محمود خیامی تاسیس کارخانهای در خراسان یا زنجان بود. انتخاب خراسان به سبب علاقه این دو برادر به زادگاهشان بود، اما زنجان را به این علت انتخاب کردند که اولا در مسیر جاده ترانزیتی بود و میتوانست قطعات خودرو را بستهبندی شده به آن جا بیاورند و مونتاژ کنند. از آن گذشته احمد خیامی با ذوالفقاریها و خانواده افشار دوستی داشت و در مورد واگذاری زمین و عرضه نیروی انسانی وعدههایی به خیامی داده بودند اما فقط همین نبود. برادران خیامی در کنار مونتاژ خودرو سواری، اتوبوس، مینیبوس و آمبولانس یکی پس از دیگری موسسات بهداشتی و فرهنگی تازه افتتاح میکردند. برای آنکه به فعالیتهای این دو برادر پی ببریم نام بعضی از کارخانهها و موسساتشان را در اینجا میآوریم:
1- کارخانه لاستیک سازی بریجستون ایران
2- شرکت پیستونسازی ایران
3- کارخانه پولی رنگ (تولیدکننده رنگ خودرو)
4- کارخانجات رضا در مشهد برای تولید سپر و رینگ خودرو (قطعات خودرو حال حاضر)
5- کارخانه جوش اکسیژن در مشهد با سهم 25 درصدی ایران ناسیونال
6- کارخانه ایدم در تبریز برای تولید موتور
7- کارخانه فنرسازی در جاده کرج
8- کارخانه تولید شن ریختهگری
9- کارخانه تولید موتور خودرو برای تولید قسمتهایی از سیلندر و رینگ و پیستون خودرو
10- هنرستان مدرسه صنعتی ایران ناسیونال برای تربیت تکنسین در جاده قدیم کرج
11- هنرستان بزرگ صنعتی مشهد
12- بیمارستان بزرگ در مشهد که نیمه کاره ماند.
13-مرکز مبارزه با سرطان در خیابان کوهسنگی مشهد
14- احداث 12 باب واحد آموزشی در 12 شهر از استانهای خراسان توسط محمود خیامی
15-احداث 8 باب واحد آموزشی در شهر مشهد به نام امام هشتم توسط محمود خیامی
16- شروع احداث 110 واحد آموزشی روستایی به نام محمودیه در خراسان
در اواخر سال 1351، زمانی که همه جا صبحت از موفقیتهای برادران خیامی بود یک خبر باعث حیرت محافل اقتصادی شد. خبر این بود : «برادران خیامی بعد از سالها همکاری، از هم جدا شدند” . اما آنچه این خبر را عیجیبتر میکرد آن بود که کارخانجات خودروسازی پیکان، اتوبوسسازی، مرسدس بنز به احمد برادر بزرگتر که موسس این تشکیلات عظیم بود نرسید بلکه سهم محمود برادر کوچکتر شد. احمد خیامی نیز با پولی که از ایران ناسیونال برایش مانده بود، ابتدا تعداد زیادی از سهام بیمه آسیا را خرید و سپس یک کارخانه مبلسازی به نام مبلیران تاسیس کرد. او بعد از آن فروشگاههای زنجیرهای به نامهای فردوسی، کوروش (قدس کنونی) و فروشگاههای دیگری را در تهران و مشهد تاسیس کرد. محمود خیامی هم که حالا صاحب اختیار مطلق ایران ناسیونال شده بود توانست کار را توسعه دهد. اولین بیلان رسمی که بعد از جدایی دو برادر در بهار 1354 منتشر شد حاکی از موفقیتهای کم نظیر ایران ناسیونال بود و نشان میداد که به صورت بزرگترین کارخانه صنعتی کشور در آمده است. به موجب آمارها، فروش تولیدات ایران ناسیونال در سال 1353 به 9/1 میلیارد تومان رسید و داراییاش متجاوز از یک میلیارد تومان بود. این دارایی برای کارخانهای که 7 سال قبل با سرمایهای بین 10 تا 40 میلیون تومان آن هم به صورت زمین و ماشینآلات تاسیس شده بود یک معجزه به حساب میآمد. فقط مالیاتی که کارخانه به دولت پرداخته بود، 9/25 میلیون تومان بود. فعالیت محمود خیامی به این حد محدود نمیشود. او مبلغ هنگفتی برای ساختن خودرو برقی سرمایهگذاری کرده بود و مشغول مذاکره با کارخانه مرسدس بنز آلمان برای مونتاژ مرسدس بنز 170 هم بود. علاوه بر اینها تلاش میکرد برای صادرات پیکان و اتوبوس مرسدس بنز بازارهایی در اروپای شرقی و کشورهای همسایه پیدا کند. صادرات این خودروها و اتوبوسها با وجود آن همه سر وصداها مقرون به صرفه نبود، چون قطعات آنها را با ارز معتبر وارد میکردند و بعد از مونتاژ در داخل کشور