داستان سرمایه ها و سرمایه گذاران ایرانی:می خواهم انتشارات امیرکبیر را زنده کنم!
عبدالرحیم جعفری کودکی خود را در فقر مطلق گذراند. پدرش در حالی که عبدالرحیم هنوز به دنیا نیامدهبود، برای سفری زیارتی به مشهد میرود و تا دوران مدرسه عبدالرحیم باز نمیگردد. پدر در این فاصله یک ازدواج دیگر در کرمان و یکی هم در مشهد صورت میدهد. مادر او برای تامین هزینههای زندگی به ریسندگی نخ مشغول میشود. مدتی بعد برای تامین هزینههای زندگی راهی خانه یکی از مقامات دولتی برای خدمتکاری میشود. وی اینگونه تحت سرپرستی خانواده منتخبالملک، معاون وقت وزارت امور خارجه، قرار میگيرد و چندی طعم آسایش و رفاه را میچشد. این خانواده به وی نام تقی میدهند و او وقتی در مدرسه نام فاميلش را می پرسیدند، خودش را تقی منتخبالملک، معرفی می کرد. دیری نمیگذرد که با انتقال آقای منتخبالملک به افغانستان، جعفری و مادرش دوباره تنها و بیسرپرست می مانند. به ناچار جعفری، درس را رها میکند و به کارگری رو میآورد و چندی بعد، در چاپخانهٔ علی اکبر علمی، به کار مشغول می شود. اولین حقوق او در چاپخانه ده شاهی بود. عبدالرحیم در تمام سالهای حضور در چاپخانه به صورت شبانه روزی کار میکند. مسوولیت اول او در چاپخانه به قول خودش پادویی بود. در همین ایام با پیشنهاد آقای علمی، با دختر برادر وی ازدواج میکند و زندگی مستقلی تشکیل میدهد. از آنجا که کارگری و کارمندی، بلندنظری و روحیه دوراندیش او را ارضا نمیکرد، با ده ـ دوازده هزار تومان پس انداز، در ۲۸ آبان ۱۳۲۸ در اتاقی در طبقه دوم چاپخانه آفتاب، واقع در خيابان ناصر خسرو، انتشارات اميرکبير را پایهگذاری میکند. فعالیتهای موسسه باعت شد به سرعت ارتباطی نزدیک با نویسندگانی همچون عبدالحسین نوشین، زرینکوب، جلال الاحمد و مرتضی کیوان پیدا کند. مدتی بعد موسسه او 30 عنوان کتاب چاپ کرد. با درایت و حسن مدیریت جعفری، طولی نمیکشد که انتشارات امیرکبیر به یکی از بزرگترین موسسات چاپ و نشر کتاب در کشور تبدیل میشود. تا جایی که میتوان او و بنگاه انتشاراتیاش را، یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین عوامل تحول فرهنگی ایران در پیش از انقلاب نام نهاد. جعفری در این دوران، میکوشد تا در حوزههای مختلف، کاستیهای موجود در زمینهٔ کتاب را مرتفع سازد.
[EasyDNNGallery|17936|Width|200|Height|200|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
پس ازآن عبدالرحیم مغازهای را در خیابان ناصرخسرو تاسیس کرد. عبدالرحیم برای افزایش فروش کتاب طرحهای تازه را ابداع کرد. او کتاب را به شرط خرید 30 تومان، به صورت قسطی و با دریافت یک ششم قیمت کل کتابها به صورت نقد، میفروخت. مدتی بعد بازار کتاب دچار رکودشد، ازهمین روی او با قدرت الله فردوس شریک شد و واردات یخچال و تلویزیون را پیش گرفت. او از سود حاصل تجارت استفاده کرد و قراردادی را با دکتر معین برای چاپ لغتنامه امضا کرد. اولین سری مجموعه پس از 5 سال و جلدهای تکمیلی پس از 16 سال به چاپ رسید. مدتی بعد او فروشگاههای دیگری در میدان سپه تهران و پاساژ پلاسکو تاسیس کرد تا جمع مراکز فروش به چهار رسیده باشد. عبدالرحیم اعتقاداتی مذهبی داشت. او رساله آیت الله بروجردی را نیز چاپ کرده بود. معروف ترین فروشگاه او هم در سال 1342 با قیمت 300 هزار تومانی، روبروی دانشگاه تهران خریداری شد. زندگی او از این دوران با روزهای گذشته متفاوت شد. او سروسامانی به زندگی شخصی داد. در کوران انقلاب به چاپ پوسترهای امام و مرحوم مصدق وتوزیع رایگان آن میان مردم میپرداخت.
[EasyDNNGallery|17935|Width|200|Height|200|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
قرار شد که ثلث انتشارات امیرکبیر مصادره و به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم واگذار شود، ولی جامعه مدرسین، از پذیرفتن این سهم خودداری کرد. اتهام اصلی در این بازرسیها و دادگاهها، حیف و میل کردن داراییهای دولتی در زمان ریاست جعفری بر شرکت کتابهای درسی، در پیش از انقلاب بود، حال آنکه شرکت کتابهای درسی، شرکتی کاملا خصوصی و متعلق به خود وی بود.
هرچند حکمی که در دادگاه علیه جعفری صادر شده بود مبتنی بر مصادره یک سوم اموال وی بود اما شرایط به گونهای پیش رفت که در عمل تمامی اموال جعفری مصادره شد.
در خرداد ۱۳۶۲، به موجب صلحنامه ای (!)، انتشارات امیرکبیر و همه زیرمجموعهها و وابستههایش، به طور کامل [و نه یک سوم] مصادره و به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار شد.
جعفری درباره چگونگی شکلگیری “شرکت کتاب های درسی” میگوید: وقتی کار انتشار کتاب های درسی سامانی نداشت، من و عده ای از رفقا آمدیم شرکتی تشکیل دادیم که به این کار سامان بدهد. دکتر خانلری که وزیر فرهنگ بود تصمیم گرفته بود چاپ کتاب های درسی را به انتشارات فرانکلین واگذار کند. آن وقتها کتاب های غیردرسی بازاری نداشت. اگر کتاب های درسی را از ما میگرفتند وضع کتاب فروشی ها ناجور میشد. کتاب درسی برای کتاب فروشی ها مثل قند و شکر دکان عطاری بود. یعنی اگر کتاب فروشی کتاب درسی نداشت اصلاً امورش نمیگذشت. این بود که من و آقایان عظیمی و مطیّر و یکی دو تن از دوستانم که با دکتر خانلری دوست بودند رفتیم سراغ آقای دکتر خانلری و گفتیم آقای دکتر ما خودمان این کار را انجام می دهیم. او هم خیلی سخت گیری کرد، خیلی سنگ جلو پای ما انداختند و بالاخره ما امتیاز چاپ و نشر کتابهای درسی را گرفتیم و من به عنوان مدیرعامل در حدود دوازده سال سرپرستی این کار را انجام می دادم. طی ۱۲ سالی که ما کتاب های درسی را چاپ می کردیم قیمت کتاب همانی بود که روز اول بود. تغییر نکرده بود. در حالی که خود دولت آمده بود قیمت کاغذ را دو برابر کرده بود.
از افتخارات جعفری می توان به این موارد اشاره کرد:
·تاسيس بزرگترين چاپخانه بخش خصوصى در ايران
· ۳۰ سال خدمت به چاپ و نشر کتاب در موسسه انتشارات اميركبير
·چاپ ۲۸۰۰ عنوان كتاب
· تاسيس دوازده باب كتابفروشى
· دارنده لوح تقدير از دائره المعارف بزرگ اسلامى
واقعیت این است که اگر آن انرژی و ظرفیتی که عبدالرحیم جعفری در سیسالگی انتشارات امیرکبیر داشت(سال 1358) با تلاطم های ابتدای انقلاب فرو نمی نشست، اکنون به قطع و یقین وضعیتی دگرگونه را شاهد بودیم.
جلد سوم خاطرات جعفری با عنوان “در جستوجوی عدالت” چند سالی است که در اداره کتاب است و اجازه انتشار نیافته است تا جامعه نشر و افکار عمومی دقیقتر و ظریفتر در جریان آنچه که بر وی گذشت قرار بگیرند. اما خلاصه ماجرا این است که فضای تب آلود روزهای نخست انقلاب، دامن انتشارات امیر کبیر و صاحبش را هم گرفت. بنیانگذار امیرکبیر اما به رغم کشیدن زندان و ازدست دادن انتشارات امیر کبیر از پای ننشست و در تمامیاین سالها درپی راهی بود که بتواند تشکیلات خود را دوباره به دست آورد.
[EasyDNNGallery|17933|Width|200|Height|200|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
او در این مسیر راههای قانونی را طی کرد و با شکایت از کسانی که سرمایه اش را از دستش به در آوردند، توانست از طریق آیت ا… موسوی بجنوردی که زمانی رییس دادگاه عالی انقلاب بود، حکم بازگشت اموالش را بگیرد. آیت ا… بجنوردی نظر میدهد که که حکم صادر شده خلاف شرع و قوانین جمهوری اسلامی است و باید در آن تجدید نظر شود. اما این تنها قانون نیست که تعیین کننده امور است و آقای جعفری به رغم آنکه در مرحله نظر و قانون از هر گونه خلافی مبرا شد، در عمل مالباخته ای بزرگ بود که به هر جا سر زد نتوانست اموالش را پس بگیرد.
جالب ترین اتفاق درباره امیر کبیر و جعفری زمانی رخ داد که سالها پس از مصادره اموال، نهادی دیگر در مراسمی خاص از تلاش های او تجلیل به عمل آورد. تابستان سال 83 بود که در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی با حضور جمع کثیری از بزرگان علم و ادب از سال ها تلاش عبدالرحیم جعفری تقدیر به عمل آمد و بهاء الدین خرمشاهی، در مقالهای از “ستمیکه بر جعفری رفت” یاد کرد و خواستار بازگشت انتشارات امیرکبیر به صاحبش شد و کار تا آنجا پیش رفت که مدیران وقت امیرکبیر هم در همان مراسم حضور یافتند و به وی هدیه ای اهدا کردند. سخن عبدالرحیم جعفری در این مراسم بسیار جالب بود آنجا که گفت: از اموال من به من هدیه میدهند!
عبدالرحیم جعفری در حوزه نشر ذهنی شگفت انگیز داشت و هم او بود که تشخیص داد زمانه در حال تغییر است و طبقه متوسط در حال شکلگیری و این گروه از ایرانیان نیازمند آثاری متفاوت در حوزه کتاب و فرهنگند که با کتاب های پیش از این دوره اختلافات شکلی و محتوایی بسیاری داشته باشد. اما کار جعفری و امیرکبیر در انتشارات منحصر نشد، بلکه او چاپخانه ای مجهز تدارک دید و به دنبال آن 12 کتابفروشی در اقصی نقاط ایران و در کنارش باجه هایی در فرودگاهها ایجاد کرد و تحولی جدی در تولید و توزیع کتاب های درسی ایجاد کرد، کار به جایی رسید که همزمان با گسترش وسایل ارتباط جمعی و آمدن تلویزیون برنامه ای هفتگی در حوزه کتاب را برای این رسانه تدارک دید.
گردآوری: فرنام نامور