رقابت پذیری فناوری در بازارهای نوظهور: صنعت بسپار برزیل
بسپار می نویسد،
برگردان: مهندس بیتا کاظم نژاد
صنعت بسپار برزیل (پلاستیک، لاستیک، الیاف، چسب، رنگ و پوشش سطح) بخشی است که بیشترین سرعت رشد را در زنجیره پتروشیمی داشته است. از آن جایی که صنعت بسپار به عنوان صنعتی علوممحور شناخته میشود، ظرفیت تولید فناوری برای بقای بلندمدت در بازار حیاتی است. این مقاله چگونگی حفظ جایگاه رقابتی به لحاظ فناوری را در شرکتهای صنعت بسپار تحلیل میکند، حالتهای اصلی انتقال فناوری را توضیح میدهد و سطح وابستگی صنعت بسپار را به فناوری ارزیابی میکند. روش مورد استفاده در این پژوهش بر مبنای ایجاد پایگاه دادهای از دادههای گردآوری شده از دفتر ثبت اختراع برزیل است. جهت تأیید یافتهها، مصاحبههایی با کارکنان هفت شرکت بسپاری نیز صورت گرفتهاست. تحلیل دادههای این پایگاه داده به همراه مصاحبههای انجام شده نشان میدهد علیرغم آن که بخش تحقیق و توسعه (R&D) و نوآوری در فناوری در جایگاه رقابتی شرکتها نقش اساسی ایفا میکند، اما این شرکتها به لحاظ فناوری به تأمین کنندگان خارجی خود وابسته هستند.
1. مقدمه
فناوری یک عنصر اصلی در شرکتها برای کسب مزیت رقابتی است؛ به ویژه شرکتهای صنایعی که به دنبال بهبود پیوسته در محصولات و فرایندهای خود هستند. نقش فناوری ممکن است زمانی پراهمیتتر شود که در سطح جهانی با رقابت شدیدتر بر سر کسب سهم بازار، آن را بررسی کنیم. فناوری نه تنها میتواند از منابع خارجی جذب شود، بلکه میتوان آن را به صورت داخلی (در درون شرکت) توسعه داد. با وجود اینکه ممکن است شرکتها توان توسعه تمام فناوری های مورد نیاز خود را به صورت داخلی نداشته باشند و در نتیجه نیازمند منابع خارجی باشند، این وابستگی سبب تضعیف جایگاه رقابتی آنها میشود. به این ترتیب تحقیق و توسعه
(R&D)
برای استحکام و نیز برای حفظ جایگاه رقابتی یک شرکت ضروری است.
صنعت بسپار (پلاستیک، لاستیک و الیاف) شاید شاخهای از صنایع شیمیایی باشد که رشد سریعتری در برزیل داشته است. علت این مسئله را میتوان در جایگزینی مواد سنتی مانند شیشه، چوب، کاغذ و فلز با مواد جدید سنتزی جستجو کرد. به گفته پاویت[1] (در سال 1984)، صنعت بسپار را میتوان به عنوان یک صنعت علوممحور در نظر گرفت که در آن شرکتها برای رقابت به شدت به نوآوری در فناوری وابسته هستند. بنابراین ظرفیت آنها برای تولید این فناوری محوریت بقای آنها در درازمدت خواهد بود.
مقاله حاضر در ادامه به موارد زیر میپردازد:
1) چگونه شرکتهای حوزه بسپار در برزیل رقابت پذیری خود را با فناوری حفظ می کنند؛ 2) روشهای اصلی انتقال فناوری که توسط شرکتهای بسپاری برزیلی اتخاذ شده کدام هستند؛ 3) سطح وابستگی فناوری این شرکتها چگونه ارزیابی میشود. بنابراین در ابتدا برخی مسائل را در ارتباط با تأثیر نوآوری در فناوری بر رقابت پذیری شرکتها مطرح میکنیم. در بخش دوم به صورت خلاصه چگونگی شکل گیری صنعت بسپار در برزیل و منابع فناوری مورد استفاده را بررسی میکنیم. سپس گزارشی از روند انجام بررسی حاضر ارائه میدهیم. در بخش چهارم استفاده از قراردادهای انتقال فناوری توسط صنعت بسپار در برزیل را بررسی میکنیم. در بخش پنجم یافته های خود را با توجه به فعالیت های حوزه فناوری در شرکتهای بسپاری برزیل ارائه میکنیم. پس از آن به بحث پیرامون نتایج میپردازیم و در نهایت به نتایج حاصل اشاره میکنیم.
1. نوآوری در فناوری و رقابت پذیری
با وجود آن که ممکن است راههای مختلفی برای رقابت وجود داشته باشد – مثلاً از طریق طراحی، ارائه خدمات پشتیبانی مشتری، تولید زیاد یا افزودن ارزش به محصول- نوآوری کلید اصلی موفقیت در محیطی است که مملو از رقبا باشد. این مسئله به این معنا نیست که هنگامی که بازیگران اندکی در بازار حضور دارند، نوآوری نادیده گرفته میشود. با این وجود هر چه تعداد شرکتها در یک صنعت بیشتر باشد، احتمال رقابتی شدن آن صنعت افزایش مییابد؛ گرچه الزاماً این وضعیت همواره اتفاق نمیافتد. در صنایع شیمیایی که صنعت بسپار در این حوزه قرار میگیرد، فرایند نوآوری به شدت به فناوری مرتبط است که شرکتها ممکن است به صورت خارجی و یا توسعه داخلی به دست آورند. در هر دو مورد، فعالیتهایی که در بخش تحقیق و توسعه صورت میگیرد نقش مهمی ایفا میکنند، چه این فعالیتها خود فناوری را خلق میکنند، امکان انطباق بر نیازها و اهداف فناورانه خاص (که توسط شرکتهای خارجی ارائه شده) را میدهند و درک بهتری از این فناوری ایجاد میکنند (کوهن و لوینتال، 1989).
آن چه که سرمایهگذاری در بخش تحقیق و توسعه را از سرمایهگذاریهای دیگر جدا میکند این است که آنها دانشی تولید میکنند که قابل به کارگیری تقریباً در تمام صنعت است. این دانش فنی علت ویژگیهای متغیر صنعت و سازمانهاست. بنابراین به شدت میتواند توازن قوای رقابتی را در میان شرکتها تغییر دهد. رهبری فناوری که ناشی از انجام فعالیتهای تحقیق و توسعه بوده است، عامل رقابتی مهمی است و ممکن است امکان انتقال فناوری را نیز ایجاد کند؛ فعالیتهایی که میتواند درآمدی بالا را از طریق دسترسی به بازارهای دیگر (با ارائه فناوری به شرکتهای دیگر) و دسترسی به فناوریهای دیگر (با مبادله فناوری با شرکتهای دیگر) محقق کند. بنابراین شرکتها در حوزه تحقیق و توسعه سرمایهگذاری میکنند و انتظار دارند به فناوری دست یابند که یک دارایی منحصربهفرد با نرخ بازگشت بالا خواهد بود.
با این حال به نظر میرسد که هزینههای تحقیق و توسعه نیز در سالهای اخیر به شدت رو به افزایش بوده است. علاوه بر آن گزینههای فناوری موجود نیز افزایش یافته است. در چنین وضعیتی شرکتهایی وجود دارند که به دنبال همکاریهای مشترک هستند تا بتوانند از عهده هزینههای تحقیق و توسعه برآیند و با ریسکهای نوآوری در تولید فناوری کنار بیایند. این شرایط در صنایع شیمیایی نیز متفاوت نیست. به گفته تایر (در سال 1995)، پروژههای تحقیق و توسعه در حوزه شیمی پیچیدهتر شدهاند و بنابراین هزینههای این بخش بیشتر و بیشتر شدهاند. در نتیجه انتخاب پروژههای جدید تحقیق و توسعه نیازمند دقت فراوان است تا از تحمیل هزینههای بالا برای پروژههایی که احتمال موفقیت آنها کم است، جلوگیری شود.
اندازه یک شرکت بنا بر منابع مالی اندک و تعداد پایین نیروی انسانی آن ممکن است در توسعه فناوری محدودیتهایی ایجاد کند. به طور کلی و به صورت خاص در صنعت بسپار، بهترین وضعیت برای فعالیتهای تحقیق و توسعه در شرکتهای بزرگ که رهبران فناوری در بازار خود هستند، به صورت گروهبندیشده است. در بسیاری از موارد این شرکتها، شرکتهای چندملیتی هستند که متناسب تجربه، دانش فنی، ظرفیتهای سازمانی و توانایی در جذب سرمایه در انتقال فناوری عملکردی بسیار کارآمد دارند.
مطالب بالا ممکن است انگیزهای برای بسیاری از شرکتها باشد که به جای تولید داخلی فناوری نوآور، آنها را خارج از سازمان خود جستجو کنند. بر اساس مشاهدات چِسبرا و تِسی (در سال 1996)، شرکتها ممکن است به حجم وسیعی از عناصر دسترسی داشته باشند که منابع خارجی برای پشتیبانی از نیازهای فنی در اختیار آنها قرار میدهند. با این وجود نویسنده تأکید میکند که این راهبرد تنها در صورتی مفید است که شرکتها نیز به صورت داخلی توان توسعه فناوری را داشته باشند و شایستگیهای اصلی خود را که برای تضمین مزیت رقابتی آنها لازم است، حفظ کنند. این مسئله عموماً به صورت طبیعی در مورد شرکتهایی که کنترل و هماهنگی مسیر فناوری را در حوزه خود کنترل و هماهنگ میکنند، اتفاق میافتد. وابستگی زیاد به شرکتهای دیگر ممکن است سبب ضعف شرکتها شود. همانطور که پیشتر اشاره شد، وجود انگیزه و ریسکهای بیشتر، سبب میشود کنترل شراکت دشوارتر شود و به این ترتیب شرکتهای یکپارچه میتوانند مؤثرتر باشند. این شرکتها آسانتر بر چالشهای خود غلبه میکنند و فعالیتهایی را برای افزایش اثربخشی نوآوریها هماهنگ میکنند. بنابراین با وجود اینکه منابع خارجی فناوری اهمیت دارند، توسعه داخلی به شرکتها استقلال بیشتری میدهد و آنها را به جایگاه رقابتی بهتری هدایت میکند.
با توجه به مشاهدات توییس (در سال 1986)، با وجود آن که بقای درازمدت یک شرکت به اندوختن دانش برای آینده بستگی دارد، بقای شرکت در کوتاهمدت به دانشی وابسته است که به سادگی بتوان آن را به محصولی تجاری و عملی تبدیل کرد؛ محصولی پاسخگو به تقاضای روزمره. در مقابل بین (در سال 1995) مشاهده کرد که آن چه که بیشترین تأثیر را بر بهرهوری میگذارد، تحقیق درازمدت و پایهای است. بدون توجه به بازه زمانی تعریف شده برای حصول نتیجه، توییس پیشنهاد میدهد که شرکتها باید در رابطه با تأکید بیش از حد بر تعریف یک بازه زمانی خاص محتاطانه عمل کنند. شاید نقش اصلی که فعالیتهای تحقیق و توسعه در شرکت ایفا میکند، همکاری در تولید محصولات یا خلق فرایندهایی است که نیازهای مشتریان، خواستهها و اهداف آنها را برطرف کند (بُدویتز، 1988). با این حال نقش بخش تحقیق و توسعه تنها در تولید فناوریهای نوآور نیست. همانطور که کوهن و لوینتال (در سال 1989) نشان دادند، پیادهسازی تحقیق و توسعه به گسترش ظرفیت یادگیری شرکت کمک میکند که خود منجر به آن میشود که شرکت فرصتهای فناوری که با آن مواجه میشود را بهتر درک کند. فرایند یادگیری که بر پایه عناصر غیررسمی روزانه، مانند پایش حرکتهای رقبا، انجام یک پروژه، استفاده از ابزار و تجهیزات، اشتباه کردن و … باشد، ارزشی ندارد. ممکن است به این صورت یک شرکت بتواند تمایزی نسبت به شرکتهای رقیب ایجاد کند، با این حال این مسئله نیز در صورتی که شرکت نتواند به صورت داخلی فناوری مورد نیاز خود را برای ارزشافزایی ایجاد کند، بسیار دشوارتر خواهد بود.
واضح است که به جز تولید فناوری، روشهای دیگری برای موفقیت وجود دارند. برای نمونه لَندِر و دیگران (در سال 1995) بیان میکنند که بهترین شرکتها، شرکتهایی هستند که نه تنها میدانند چگونه فعالیتهای تحقیق و توسعه را با راهبرد شرکت همراستا کنند، بلکه میدانند چگونه این همراستایی را اندازهگیری کنند. نویسنده پیشنهاد میکند برای اتخاذ تصمیمات اثربخش در مورد پروژههای تحقیق و توسعه، یک شرکت باید الف) سطح همکاری تحقیق و توسعه را در اهداف تجاری اندازه بگیرد؛ ب) از ابزار و روشهای مناسب برای تصمیمسازی استفاده کند؛ پ) برنامه بلندمدت کسبوکار و تحقیق و توسعه داشته باشد؛ ت) اهداف قابل اندازهگیری و شفاف تعریف کند. با این حال مطالعات ما محدودیتهایی در تمرکز بر مسیری که شرکتهای بسپاری به فناوریهای نوآور دست یافتند، دارد. این موضوع سبب بیارزشی تحقیق حاضر نمیشود، چه مسیری که شرکتها برای دسترسی به فناوری در صنعت بسپار طی میکنند، بستری برای ایجاد جایگاه رقابتی برای آنهاست. روشهای اولیه که شرکتهای بسپاری برزیلی از طریق آن به فناوری دست پیدا کردند را در بخش بعدی بررسی خواهیم کرد.
صنعت بسپار و فناوری در برزیل
صنعت بسپار برزیل (پلاستیک، لاستیک و الیاف) بیشترین سرعت رشد را در بخشهای زنجیره پتروشیمی داشته است که عمده آن به سبب جایگزینی مواد سنتی مانند شیشه، کاغذ و فلز با مواد سنتزی جدید شامل پلی اتیلن، پلی پروپیلن، پلی استر، پیویسی و پِت است. مصرف سرانه پلاستیک در برزیل 23 کیلوگرم است و هنوز مقدار کمتری را نسبت به کشورهایی مانند امریکا، ژاپن و اتحادیه اروپا با مصرف سرانهای بیش از 90 کیلوگرم نشان میدهد.
برزیل را میتوان به عنوان یکی از کشورهای در حال توسعه در نظر گرفت که بیشترین فناوریهای وارداتی مورد استفاده در آن برای توسعه صنعتی و به ویژه صنایع پتروشیمی است که صنعت بسپار نیز زیرمجموعه آن قرار میگیرد. صنایع پتروشیمی برزیل در اصل در دهه 1970 ایجاد شد؛ زمانی که سه مجتمع پتروشیمی (که به آنها قطبهای پتروشیمی نیز میگویند) تقریباً همزمان تأسیس شدند (یکی در جنوب شرقی، یکی در شمال شرقی و دیگری در جنوب برزیل). این شرکتها عموماً بر اساس اتحادی سهجانبه شکل گرفته و حاصل سرمایهگذاریهای مشترک با شرکتهای خارجی بودند.
به صورت کلی ریسک احداث کارخانه های بسپاری در برزیل میان دولت برزیل، سرمایه گذارهای برزیلی در بخش خصوصی و شرکتهای خارجی تقسیم میشد. از آن جایی که در آن زمان هیچ زیرساخت فناوری در برزیل وجود نداشت که چنین سرمایههایی را جذب کند، نقش اصلی این شرکتهای خارجی فراهم کردن فناوری مورد نیاز برای پایه گذاری صنعت در برزیل بود.
میتوان گفت در سطح جهانی معرفی صنعت پتروشیمی بدون هیچ گونه دخالت از جانب دولتها صورت گرفته است. با این حال این مسئله منجر به ایجاد مقررات نامربوط زیادی در قراردادها به نفع افرادی شد که فناوری را در اختیار داشتند. این قراردادها بسیار محدودکننده بودند و قدرت بیشتری را به تأمین کنندگان فناوری میدادند. بنابراین دریافتکننده فناوری هیچ گونه قدرتی برای به کارگیری بیشتر فناوری نداشت و فناوری تا حد زیادی غیرقابلدسترس شده بود (مککولاچ، 1981). بسیاری از کشورها با آگاهی از این مشکلات که از دهه 1970 آغاز شده بودند، در جهت وضع قوانین دقیقتری برآمدند تا کنترل بیشتری بر واردات فناوری داشته باشند. با ادامه این روند، در سال 1971 قانون مالکیتهای صنعتی برزیل تصویب شد که انتقال فناوری را در کشور با دقت بیشتری میسر می کرد. همچنین مؤسسه ملی مالکیتهای صنعتی – INPI یا مرکز ثبت اختراع برزیل- نیز تأسیس شد که یکی از وظایفش ارزیابی قراردادهای انتقال فناوری بود. قراردادها در این مؤسسه ثبت میشدند و این مرکز به صورت قانونی اجازه داشت تا در شرایط نامطلوب قراردادها دخالت کند و یا حتی یک کسب وکار را، در صورتی که فناوری مشابهی در کشور در حال توسعه بود، متوقف کند.
در صورت تمایل به مطالعه متن کامل این متن لطفا شماره 165 بسپار را در خرداد ماه 1395 ببینید.