اخبار

گفت و گو با دکتر فرامرز افشار طارمی، عضو هیات علمی دانشکده مهندسی پلیمر و رنگ دانشگاه صنعتی امیرکبیر: یک نام ماندگار در علوم و مهندسی پلیمر

بسپار/ ایران پلیمر می نویسد، می گویند اگر کاری را که دوست داری انتخاب کنی، یک روز هم مجبور به کار کردن نیستی. چه برسد به این که کاری را انتخاب کنی که شیفته ­ی آنی.

دکتر فرامرز افشار طارمی را خیلی از دانش آموختگان مهندسی پلیمر و رنگ می شناسند، اگر نگوییم همه شان. نام او و نام این رشته در کشور انگار جدا نشدنی هستند.

او چنانکه خود می گوید، کار در یکی از معتبرترین مراکز تحقیقاتی اروپا را رها کرد تا به جای یک چرخ دنده در فرانسه، نیروی محرکه ای در صنعت پلیمر ایران باشد.  

گفت و گوی کمی غیرمتعارف بسپار را با دکتر افشار در ادامه می خوانید.

او در صحبت­هایش از شکل گیری رشته مهندسی پلیمر در دانشگاه صنعتی امیرکبیر، تجهیز کردن دانشگاه و چالش­هایی می گوید که طی چهل سال تدریس، حاصل عمر اوست.

 

هفتم اسفندماه/ دانشگاه صنعتی امیرکبیر/ دانشکده مهندسی پلیمر و رنگ

افشار: در دوران دبستان در مدرسه سن لویی تهران بودم که در همین خیابان فردوسی واقع بود و از همان زمان تسلط کامل به زبان فرانسه پیدا کردم. در کودکی بسیار بازیگوش بودم و به نقل از پدر و مادرم دیوار راست را بالا می رفتم، شاید به تعبیر امروزی­ها بتوان گفت بیش فعال بودم! دانش آموز درسخوانی بودم اما نه آنطور که دایما سرم در درس و کتاب باشد. سپس به دبیرستان به البرز رفتم. مدتی به دلیل شغل پدر به آبادان منتقل شدیم. پس از بازگشت به تهران در دبیرستان هدف شماره یک دیپلم را در رشته طبیعی یا همان تجربی امروز گرفتم. در آن زمان قصد داشتم به خارج از کشور بروم و حتی پذیرش از دانشگاه سوربون برای ادامه تحصیل گرفتم اما به دلایلی این امر میسر نشد.

 

بسپار- چگونه وارد رشته­ ی شیمی و سپس پلیمر شدید؟ در آن زمان پلیمر رشته­ ی ناشناخته ­ای بود و بیشتر والدین فرزندانشان را به تحصیل در رشته پزشکی تشویق می کردند…

افشار: من از ابتدا به دلیل تشویش و استرسی که در رشته­ ی پزشکی وجود دارد از آن بیزار بودم. اکثر دوستان و هم دوره­ ای ­های من پزشک هستند اما از ابتدا علاقه­ای به این رشته نداشتم و والدینم هم به علاقه­ ی من احترام می­گذاشتند. ترم دوم کارشناسی شیمی در دانشگاه ملی قدیم که امروزه دانشگاه شهید بهشتی شده، استادی داشتیم به نام دکتر ناصر شریفی. ایشان درسی دو واحدی اختیاری به نام شیمی پلیمرها تدریس می­کرد که بذر علاقه به رشته­ ی پلیمر را در قلب من کاشت که تا به امروز ادامه یافته است. چنان شیفته ی این رشته شدم که سال های بعد در مقاطع بالاتر به ندرت از آزمایشگاه خارج می­شدم. خوشبختانه دکتر شریفی همچنان در قید حیات است و در دانشگاه تهران تدریس می­کند.

 

بسپار- دوران تحصیلات تکمیلی چگونه گذشت؟

افشار: بعد از به پایان رساندن دوره­ ی کارشناسی به خدمت سربازی رفتم که درس مهم مدیریتی برای من بود. بعد از آن مستقیم به فرانسه رفتم و در مرکز تحقیقات مایکرومولکول­ های مرکز ملی تحقیقات فرانسه (CNRS) که وابسته به دانشگاه لویی پاستور بود (ولی محل آموزش من در مرکز پلیمرهای آن بود) مشغول به تحصیل شدم. چندین سال در این مرکز فعالیت کردم و با گذشت هر روز، علاقه­ی من به رشته­ ی پلیمر بیش از پیش افزایش می­یافت. با موفقیت در رشته ­ی شیمی پلیمرها فارغ­ التحصیل شدم و در سال 1356 به ایران بازگشتم. با کمک تعدادی از دوستانم رشته مهندسی پلیمر را در دانشگاه امیرکبیر پایه گذاری کردیم. در آن زمان حتی اسم پلیمر را کسی نمی­شناخت و به مشمع و پلاستیک و کائوچو معروف بود. یک کارخانه پتروشیمی هم در آبادان داشتیم که PVC تولید می­کرد. همچنین کارخانه پلی­اکریل اصفهان بود که نیاز الیاف مصنوعی کارخانه­ های نساجی را تامین می­کرد. همین و  بس!

[EasyDNNGallery|24342|Width|700|Height|700|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]

 

بسپار- چه شد که در بحبوحه ­ی انقلاب و جنگ، به ایران بازگشتید؟

افشار: من عاشق ایران هستم و خواهم بود. مرکز تحقیقاتی که من در آن مشغول به فعالیت بودم آن زمان سابقه­ی سی ساله داشت. اروپا حدود صد سال در علم پلیمر از ما جلوتر بود و بهترین امکانات برای رشد و پیشرفت فراهم بود. همسرم دانشیار دانشگاه بود و درآمد خوبی داشتیم. یک قرارداد خوب هم با یکی از کمپانی­های مشهور در دست داشتم که می­توانست من را وارد صنعت پلیمر اروپا کند. با وجود اینکه از دوران کودکی به زبان فرانسه مسلط بودم و با فرهنگ آن­ها آشنایی کامل داشتم، همیشه خود را بیگانه می­دیدم و فضای خارج از ایران برایم خفقان­آور بود. به غیر از زمان­هایی که مشغول به کار بودم احساس دلتنگی می­کردم و در زمان ازدواج هم به خانمم گفتم که ما باید حتما به ایران برگردیم.

یکی از استادانم اصرار زیادی بر ماندن من در فرانسه داشت. به او گفتم در اینجا امثال من زیاد است. به تعبیری می­توانم یک چرخ دنده باشم. در صورتی که در کشور خودم می­توانم یک موتور محرک باشم و پلیمر را به جایگاهی که باید برسانم.

خوشبختانه درختی را کاشتیم که میوه­های پرباری داد. ابدا از بازگشت به ایران پشیمان نیستم و باعث افتخارم است که توانستم خدمتی ارزنده به مردم وطنم بکنم. 

 

بسپار- و بیشتر بشنویم از اینکه چه طور این رشته و این دانشکده شکل گرفت …

افشار: در آن زمان در دانشکده نساجی یک دوره­ ی بدون مجوز تاسیس شده بود به نام دوره کارشناسی ارشد نساجی و پلیمر. بنابر نیازهای نساجی حدود 12 واحد دروس پلیمر در آن تدریس می­شد و من به همراه یکی دو نفر دیگر که خارجی بودند در آنجا استخدام شدیم. از آن زمان تلاش کردم تا رشته مهندسی پلیمر در ایران جا بیفتد. بعد از انقلاب و انقلاب فرهنگی با تشخیص رییس وقت دانشگاه آقای دکتر فرید اعلم، رشته مستقل پلیمر در امیرکبیر تاسیس شد و در اولین انتخابات صورت گرفته من به عنوان رییس این گروه انتخاب شدم. طوقی که به گردن من افتاد و 40 سال دوام یافت. بعد از انقلاب فرهنگی سه نفر همکاران ما به کشورهای خودشان برگشتند. من و مهندس اکبریان و بعدها دکتر محمد حقیقت­کیش که استاد علوم الیاف بودند و بخشی از کارهای پلیمر را برعهده داشتند، به ما ملحق شدند. سه نفره سکان کشتی پلیمر را در دست گرفتیم و آن را به ساحل رساندیم. آقای مهندس آقاجان که عضو هیات علمی دانشگاه شریف و تحصیل کرده­ی کانادا بودند از بیرون و در ستاد انقلاب فرهنگی از ما حمایت همه جانبه به عمل می­ آوردند. در نهایت در سال 58 از نساجی جدا شدیم و دانشکده­ای جدا با عنوان پلیمر در اختیار ما قرار گرفت. رییس وقت دانشگاه یک ساختمان نیمه کاره به ما تحویل داد تا کاملش کنیم و از آن به عنوان دانشکده­ی پلیمر استفاده کنیم. کار بنایی آنجا هم به عهده ­ی من افتاد و به هر ترتیبی آن را به سرانجام رساندیم. در سال 62 در ستاد انقلاب فرهنگی استقلال رشته پلیمر تصویب شد چرا که تا قبل از آن گروه مهندسی پلیمر به مهندسی شیمی دانشگاه وابسته بود. بیست سال به همین منوال گذشت تا در سال 68 مجوز تاسیس دانشکده مهندسی پلیمر را از شورای گسترش دانشگاه دریافت کردیم.

در واقع می­توان اینگونه خلاصه کرد که گروه صنايع پليمر از سال 1358 از دانشکده­های مهندسی شيمی و گروه تکنولوژی و علوم رنگ از سال 1362 در دانشکده مهندسی نساجی فعاليت آموزشی خود را در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد آغاز کرد. ازسال 1368 با بهم پيوستن دو گروه پليمر و رنگ به صورت يک دانشکده مستقل، دانشکده­ای که در حال حاضر در آن مشغول صحبت هستیم ایجاد شد.

[EasyDNNGallery|24278|Width|700|Height|700|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]

 

بسپار- و این اتفاق علمی را تا چه حد در سایر مسایل موثر می دانید؟

افشار: از طریق دانشکده مهندسی پلیمر 600 هزار شغل ایجاد شد و در صنعت پلیمر دچار یک جهش شدیم که بخش عمده ای از آن را مدیون این دانشکده هستیم. اگر برزخ هشت ساله ی آقای احمدی نژاد نبود شاید این تعداد به یک میلیون نفر هم می­رسید! به طور غیر مستقیم حدود سه میلیون نفر هم از این صنعت ارتزاق می­کنند.

فعالیت دیگری که داشتم، تاسیس دوره دکتری مهندسی شیمی برای اولین بار در ایران در سال 65 بود. وقتی مسوول دانشکده مهندسی شیمی بودم به انجام رسید و جای دارد از مرحوم دکتر آقای مهندس سلیمی یاد کنم که رییس وقت دانشگاه بود و بی دریغ از من حمایت می­کرد و کمک های ایشان باعث شد که موفقیت های من در این راه کامل شود. دانشگاه صنعتی امیرکبیر پیشگام توسعه­ ی آموزش عالی در دکتری مهندسی شد. در آن زمان بیش از 50 درصد اساتید با آن مخالفت می­کردند اما اکنون تقریبا تمام دانشگاه­های ما از نیروهای خارجی و تامین اعضای هیات علمی دانشگاه بی نیاز شده است. قبل از این دانشجویان کارشناسی ارشدی که توانایی ادامه تحصیل در خارج کشور را نداشتند نمی­توانستند تحصیلاتشان را کامل کنند و می­سوختند. این امکان جلوی سوزش دانشجو را گرفته و باعث اعتلای مملکت شده است. تاسیس این دوره و تربیت دانشجویان دوره دکتری مایه­ی مباهات و افتخار من است.

 

بسپار- اشاره کردید که همسر شما هم در عرصه های علمی حضور داشته و دارند. چگونه با یکدیگر آشنا شدید؟

افشار: ما در تهران با هم آشنا بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. در زمان ادامه تحصیل مجددا ایشان را ملاقات کردم و پدر ایشان هم مقیم فرانسه بود. در همان دوران دانشجویی در فرانسه ازدواج کردیم و همسرم در حال حاضر در دانشگاه تهران در رشته (پلیمرهای حیاتی) بیوشیمی و بیوتکنولوژی تدریس می­کند.

 

بسپار- با توجه به ناشناخته بودن این رشته با چه چالش­ هایی برای ورود به آن مواجه شدید؟

افشار: زمان ما پزشکی روی بورس بود و اکثر شاگرد زرنگ ها به این رشته متمایل بودند. من هم قبول شدم اما وارد آن نشدم. ترجیح من علم شیمی بود هرچند دوستان سعی در متقاعد کردن من به سمت رشته ی پزشکی داشتند اما مسوولیت های این رشته را دوست نداشتم. سختی های این شغل مانند سر و کار داشتن با بیماری و مرگ باعث شد علاقه ای به آن نداشته باشم.

در 29 سالگی مدرک دکتری گرفتم اما با افزایش سن، مسوولیت پذیری و تلاشم برای کار روز افزون شد. در عین باهوش بودن، بازیگوش بودم  ولی از زمانی که با پلیمر آشنا شدم به تدریج شیفتگی آن، من را به یک فرد اهل علم تبدیل کرد. به گونه­ ای که در روزهای آخر قبل از بازگشت به ایران حدود 22 نفر عضو تیم من بودند و هفت مقاله­ی علمی منتشر شده داشتم. بسیاری از موفقیت هایم را مدیون اساتیدم هستم اما از وقتم به طور کامل برای پیشرفت در کار و علم استفاده کردم. در دوره ی پایانی تز دکترا، عشق و علاقه ام به گونه ای به حد افراط رسیده بود که به ندرت از آزمایشگاه خارج می شدم و شب­ها به سختی خوابم می­برد.

 

بسپار- دکتر میرزاده با شما هم دوره بودند؟

افشار: خیر. زمانی که من وارد دانشکده شدم دکتر میرزاده دانشجوی ارشد پلیمر و از دانشجویان ممتاز بودند و اگر درست به خاطر بیاورم شاگرد اول دانشکده شدند. بعد از انقلاب ایشان استاندار کرمان شدند و از همان زمان اتحاد خوبی با من داشتند و در طول این سال­های طولانی با همکاری یکدیگر کارهای زیادی را به سرانجام رساندیم. مجوز دو پژوهشگاه پلیمر و شیمی را من گرفتم که با حمایت­های دکتر میرزاده میسر شد و به کیفیت امروزی رسید که در خاورمیانه بی نظیر است.

 

بسپار-بهترین دانشجوی شما چه شخصی بود؟

افشار: اولین دانشجوی دکترای من خانم نغمه فاضلی بود که اکنون دانشیار مهندسی پلیمر در واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد است. با کیفیت بسیار عالی فارغ ­التحصیل شد و کارهای درخشانی در دوران تحصیلش انجام داد. پس از او نیز دانشجویان خوب کم نبودند مانند آقای دکتر کریم خانی و خانم دکتر فلاحی که هر دو در حال حاضر در آمریکا هستند و بسیاری دیگر.

 

بسپار- خوب است که بگوییم خانم دکتر فاضلی اولین مشترک مجله بسپار بودند. یعنی در زمانی که این مجله به صورت دانشجویی منتشر می شد، ایشان وجه اشتراک سالانه را پرداختند و اولین مشترک بسپار شدند … .

بهترین دوران دانشجویی و بهترین دوران دانشکده مهندسی پلیمر و رنگ را چه زمانی می دانید؟

افشار: برای دانشجویان بهترین دوره دوره­ ی کارشناسی است. اما بهترین دوره ی دانشکده را حال حاضر می دانم. تا قبل از این دایما درگیر مسایلی بودیم از قبیل کوچک بودن دانشکده، کمبود وسایل و تجهیزات آزمایشگاهی و بسیار دغدغه و مشکل کشیدیم تا دانشکده شکل امروزی خود را پیدا کرد. خاطرم هست در ماشین­ها و تجهیزات اسقاطی کارخانه های قدیمی وسایلی را پیدا می­کردم و برای استفاده در آزمایشگاه دانشکده تعمیر می­کردم. قبل از آن هم دانشجویان را به کارخانه ها می فرستادیم تا از آزمایشگاه های آنان استفاده کنند و گروه صنعتی ملی در این زمینه بسیار به ما کمک کرد. دانشجویان را با مینی ­بوس به شهرک ­های صنعتی می­فرستادیم تا کار با دستگاه را یاد بگیرند. قرار بود از طریق سازمان یونیدو برای افتتاح یک مرکز تحقیقات پلاستیک اقدام کنیم و چیزی حدود 700 هزار دلار به ما بودجه داده شود تا پلیمر تکنولوژی سنتر یا PTC را ایجاد کنیم اما بعد از انقلاب برنامه­ ها به هم خورد و آن جا را به کارگاه پلاستیک تبدیل کردیم. با دوندگی بسیار توانستیم ماشین­ آلات دانشگاه آزاد سابق (قبل از انقلاب) را بگیریم مانند دستگاه ترموفرمینگ که هنوز هم دانشجویان از آن استفاده می­کنند و 24 تن مواد اولیه داشت. آن زمان که یک دستگاه آپارتمان پانصد هزار تومان بود من توانستم تنها به ارزش چند میلیون تومان مواد اولیه به دانشگاه منتقل کنم؛ مانند ورق هایABS  و پلی استایرن. یا مثلا خبردار شدم یک شرکت تولید کفش یک دستگاه “تو رول میل” اسقاطی را برای فروش گذاشته است. آن را با هزار زحمت خریدیم و با کمک کارگاه­های دانشگاه و پنج هزار تومان که خرج آن شد، در آزمایشگاه قرار دادیم که هنوز هم کار می­کند. اما بعد از خریداری تجهیزات جدیدتر به دانشگاه تربیت مدرس اهدا کردیم.

 

بسپار- از نظر شما تفاوت بین دانشجویان قدیمی و جدید در چیست؟

افشار


(ادامه دارد…) 

متن کامل این مصاحبه را در شماره 186ام  ماهنامه بسپار که در اسفند ماه منتشر شده است بخوانید. 

در صورت تمایل به دریافت نسخه نمونه رایگان و یا دریافت اشتراک با شماره های 02177523553 و 02177533158 داخلی 3 سرکارخانم ارشاد .تماس بگیرید. امکان اشتراک آنلاین بر روی صفحه اصلی همین سایت وجود دارد.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا