یک دانش آموخته کارشناسی ارشد پلیمر در وادی هنر

بسپار می نویسد، نازنین سهامیزاده متولد 1363 و دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی پلیمر است. وی علیرغم علاقه به هنر به جبر روزگار همچون همه شاگرد زرنگهای دبیرستانی در رشته ریاضی تحصیل می کند، کنکور ریاضی میدهد و با وجود علاقه به معماری اتفاقاتی موجب میشود سر کلاس مهندسی پلیمر بنشیند. با این وجود کلاس زبان تخصصی در پلیمر، دکتر عباسیان و تنفس دوباره ادبیات و هنر موجب میشود سهامیزاده راه دل پیش بگیرد و در کنار تحصیل در دوره کارشناسی ارشد پلیمر، بازی در تئاتر را آغاز کند و در ادامه کارگردان کار درخشان چشم در برابر چشم باشد.
سهامی زاده با مهربانی این مصاحبه را پذیرفت، به دفتر بسپار آمد و بیتکلف و صمیمی به سوالات ما پاسخ گفت. این مصاحبه جذاب را از دست ندهید.
بسپار- چرا پلیمر؟ دلیل شما برای انتخاب مهندسی پلیمر به عنوان رشته تحصیلی چه بود؟
سهامیزاده: همواره علاقه به تحصیل در رشته هنر داشتم، اما همچون بسیاری دیگر، به دلیل نمرات خوب ریاضی، خانواده من را به تحصیل در رشته ریاضی تشویق میکرد. خانوادهای مهندس دارم و همه دوست داشتند من نیز مهندس شوم. به تحصیل در رشته معماری که توامان دارای جنبه مهندسی و جذابیتهای هنر و در واقع پل ارتباطی هنر و ریاضی بود علاقهمند بودم و اطرافیانی که دانشآموخته معماری بودند با تعریفهایشان علاقه من را تشدید میکردند. تلاشم این بود که در رشته معماری دانشگاه سراسری تهران قبول شوم اما در سال کنکور پدرم را از دست دادم و این بحران موجب شد که نتوانم با تمام تلاشم برای کنکور درس بخوانم. البته در دانشگاه دولتی شهرستان پذیرفته شدم اما به دلیل تازگی بحران مرگ پدرم نمیخواستم مادرم تنها بماند و به شهرستان نرفتم. همچنین علاقه به تحصیل در دانشگاه آزاد نداشتم. یکی از دوستانم رشته پلیمر را به من معرفی کرد و گفت رشته جدیدی است که امسال دانشگاه علوم و تحقیقات هم علاوه بر دانشگاه صنعتی امیرکبیر در آن دانشجو میپذیرد. از سویی دبیر شیمی دبیرستان نیز ما را به سمت پلیمر ترغیب میکرد و میگفت پلیمر اصطلاحا پولیمر است و رشته پولسازیست که میتوانید آینده خود را با آن تضمین کنید. هرچند مطالب مختصری که استاد شیمی دبیرستان درباره پلیمر گفته بود برایم جذاب بود، اما من بیانگیزه پلیمر را انتخاب کردم. چون نمیخواستم به دانشگاه آزاد بروم و مطمئن بودم که یا در دانشگاه دولتی تهران در رشته معماری پذیرفته میشوم و یا مجددا سال آینده کنکور میدهم، پلیمر را به عنوان انتخاب دانشگاه آزاد برگزیدم. پس از مشخص شدن نتایج و قبولی دانشگاه دولتی در شهرستان به دلیل اینکه حوصله خواندن مجدد برای کنکور بعدی را نداشتم، قبولی در پلیمر دانشگاه علوم و تحقیقات را برای بودن در کنار خانواده به فال نیک گرفتم. گمان می کردم اگر پلیمر را دوست نداشته باشم، انصراف خواهم داد و مجدد کنکور میدهم. رفتن همانا و ماندن در علوم و تحقیقات به مدت هشت سال همانا. هرچند پلیمر رشته دشواری است اما واقعا برایم جذاب بود و به آن علاقه داشتم. همچنین علوم و تحقیقات دانشگاه دوست داشتنیای بود. در بالای کوه قرار داشت، هوای خوبی داشت و دنیای بسیار کوچک و جذابی بود. احساس میکردم خارج از تهران در حال تحصیل هستم و در عین حال به خانواده نزدیکم.
بیشترین جذابیت پلیمر برای من از زمانی آغاز شد که سر کلاس دکتر عباسیان نشستم. نه تنها من بلکه این اتفاق برای بسیاری از دانشجویان پلیمر علوم و تحقیقات اتفاق افتاده است. دکتر عباسیان دانش بسیاری دارد و از پلیمر، دلنشین سخن میگوید. در علوم و تحقیقات استادانی بودند که با سختگیریها و شیوه نادرست آموزش بسیاری را از پلیمر گریزان کردند. البته در آن زمان با کمبود استاد نیز مواجه بودیم. با دکتر عباسیان کلاسی در دوره لیسانس به نام زبان تخصصی در پلیمر داشتیم. در اولین جلسه این کلاس ایشان که خود عضو فرهنگستان هستند تعدادی کتاب به ما معرفی کرد و گفت شما باید خوانش خوبی در فارسی داشته باشید تا بتوانید متون انگلیسی را روان ترجمه کنید. خاطرم هست یکی از نمایشنامههای بهرام بیضایی جزء آن کتابها بود. در آن کلاس گاهی از نمایشنامه و کتاب های دیگر صحبت میکردیم و دیدن فیلم و تئاتر توصیه میشد.
بسپار-چرا پس از اتمام دوره کارشناسی به سمت هنر نرفتید و به تحصیل کارشناسی ارشد رشته پلیمر مشغول شدید؟ اصلا چه طور شد که وارد عرصه هنر شدید؟
سهامی زاده: به پلیمر بسیار علاقه پیدا کرده بودم و میخواستم آن را ادامه دهم. “حیف است که اکنون پلیمر را رها کنیم.” این جملهای بود که همواره با یکی از دوستانم آن را به زبان میآوردیم. با اتمام دوره کارشناسی احساس کردم تازه وارد دنیای پلیمرها شدهام و میخواهم از آن بیشتر بدانم. دکتر عباسیان استاد راهنمای پروژه کارشناسی من بود و هنگامی که پروژه تمام شد دکتر گفتند اگر ارشد را در همینجا ادامه بدهی پروژه خوب دیگری را انجام خواهیم داد. حضور در همان محیط آشنا با همان استادان آشنا جذاب بود. البته با شروع دوره ارشد تصمیم گرفتم همزمان در زمینه پلیمر کار کنم و از طرفی کارهای هنری مورد علاقهام را شروع کنم. یک تفکر اشتباه همیشه در ذهن بسیاری از ایرانیها وجود دارد: اینکه درست را بخوان و در کنارش هنر را دنبال کن. اما به نظرم این تفکر صحیح نیست. چون هنر به قدری وسیع است و دانش گستردهای را شامل میشود که باید تمام تمرکز و انرژی خود را به آن اختصاص داد تا بتوان به عمقی از آن رسید. در همان هنگام کلاسهای تئاتر و تجربه کردن را شروع کردم. در سال آخر ارشد و تحویل پروژه درگیر تئاتر و کلاس و تجربه شده بودم و به قدری برایم فضا جذاب بود (جذابیت این فضا به این دلیل است که در ابتدا بسیار پرزرق و برق به نظر می رسد) که چندان به پروژه توجه نمیکردم و یکسال و نیم انجام آن به درازا کشید، البته دکتر عباسیان بسیار با من مدارا میکرد.
مدت کوتاهی پس از پایان دوره ارشد، سر تمرین یک کار جدی رفتم و سه ماه بعد کار روی صحنه رفت و اولین اجرای عمومی من برگزار شد. نام این تئاتر آوای بازگشتگان اثر کامبیز اسدی بود. نمایش در بحبوبهی بهار عربی با همین موضوع اجرا شد.
متن کامل این گفت و گو را در ماهنامه بسپار شماره 166ام تیرماه 1395 بخوانید.