گفت و گوی بسپار با دکتر علی پورجوادی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف: 25 سال سابقه درخشان فرهنگی

دکتر پورجوادی بسپار را در دفترش، واقع در دانشگاه صنعتی شریف و جاییکه درخت زندگی وی به بار نشسته بود، پذیرفت تا درباره فعالیتهای فرهنگی و رسانهای و جنبه های کمتر شناخته شده از تفکر و فعالیتش برای ما سخن بگوید. وارد دفتر که شدیم، بیش از هرچیز کتاب بود و کتاب که جلب نظر میکرد. از همه نوع. در کنار کتابهای مربوط به شیمی، پلیمر، انواع فرهنگها و کتابهای قطور فرانسوی، کتاب دینی و عرفانی هم به چشم میخورد. همچنین دوره های مجلد شده مجله شیمی از انتشارت مرکز نشر دانشکاهی را که طی هفده سال مدیرمسوولی و سردبیری آن را به عهده داشت در کتابخانه چیده شده بود. با وجود غمی که چندی پیش در اثر فوت فرزند باید در او نشسته باشد، همچنان روحیه سرزنده اش را حفظ کرده بود و با لبخند و انرژی ما را همراهی کرد.
شاید برخی فعالیت های صرف علمی را مانع از فعالیت های فرهنگی بدانند، اما تجربیات دکتر پورجوادی خلاف این را ثابت میکند.
بسپار- دوران تحصیل شما چگونه گذشت؟ آنطور که از شواهد پیداست همیشه شاگرد ممتاز بوده اید…
پورجوادی: (لبخند می زند) با توجه به اینکه رشته شیمی در دانشگاه ملی تازه تاسیس شده بود مدیران دانشگاه تمام تلاش خود را برای تربیت دانشجویان در سطح بین المللی به عمل میآوردند، بنده نیز کفران نعمت نکردم و با معیار سنجش امروزی شامل پنج درصد بالای دانشجویان موفق قرار میگرفتم. من دانشجوی بورسیهای نبودم و با هزینههای شخصی دوران تحصیل در خارج کشور را گذراندم.
بسپار- آیا استفاده نکردن از بورس تعمدی بود؟
پورجوادی: خیر، شرایط به گونهای بود که بورس شامل حال من نمیشد. از طرفی در آن زمان اگر کسی دستش به دهانش میرسید و جزو طبقه متوسط بود میتوانست به راحتی برای ادامه تحصیل به اروپا برود. در اوایل دهه پنجاه که قیمت نفت افزایش یافت، طبقه متوسط جامعه هم بی بهره نماند و تعداد کثیری از افراد چه برای تحصیلات و چه گردشگری راهی اروپا می شدند. حتی افراد کم استعدادی را میشناختم به صرف توانایی مالی و چشم همچشمی راهی دانشگاههای اروپایی شدند و پس از گذشت چند سال بدون دستاوردی به خانه بازگشتند. بد نیست در اینجا به نکته مهم و قابل تامل اشاره کنم و آن اینکه در آن دوره اعزام دانشجویان حتی بورسیهای فارغ از دیدگاههای سیاسی-عقیدتی انجام میگرفت و قریب به اتفاق دانشآموختگان که منتقد نظام هم بودند به میهن بازمیگشتند. البته نمیخواهم همه چیز این دو دوره را با هم مقایسه کنم چون بر این باورم که هر کنش و واکنش اجتماعی باید در بستر زمانی خود مورد مطالعه و داوری قرار گیرد.
بسپار- شنیده شده شما از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان در پاریس بودید. درست است؟
پورجوادی: از آن داستان حدود چهل وپنج سال میگذرد. تا سال 1352 اتحادیه انجمنهای اسلامی در آمریکا و اروپا شعبهای در پاریس نداشت که با همکاری دوستان تاسیس شد. بیشتر فعالیتهای انجمن، فرهنگی و نقد و بررسی کتابهای دکتر شریعتی و انتشار و توزیع آنها بود.
بسپار- چرا در شلوغی های انقلاب و آغاز جنگ به کشور بازگشتید؟
پورجوادی: من سال 1354 و بعد از دریافت دکتری سیکل سوم به ایران بازگشتم و جذب اداره کل مواد غذایی و دارویی وزارت صنایع و معادن شدم. نوع کار برای من جذابیتی نداشت و تعاملات اداری آن دوران نیز با روحیات من سازگار نبود. بنابراین در سال 1356 پس از ازدواج به دانشگاهی که بودم بازگشتم و آن زمان خبری به جدیت از انقلاب در بین نبود. ایران آبستن تحولات و دگرگونی بود که با چند رویداد مهم از جمله فوت مشکوک فرزند امام خمینی(ره) حاج آقا مصطفی و دکتر شریعتی در انگلیس و نگارش نامه توهین آمیز به روحانیت در روزنامه اطلاعات آتش زیر خاکستر روشن شد و به نا آرامی هایی انجامید که من چند ماه قبل از آن ایران را ترک کرده بودم.
در بهمن 1357 بسیاری از دانشجویان ایرانی که برخی از آنها درس خود را تمام نکرده بودند همراه با امام به ایران برگشتند؛ ازجمله برادر مرحومم که معماری میخواند. اما من نتوانستم درسم را رها کنم و سال 1359 پس از اتمام تحصیل به همراه همسر و فرزندم به ایران بازگشتم. البته آن زمان هنوز جنگ شروع نشده بود و من 31 شهریور 59 در تهران بودم که خبر رسید فرودگاه مهرآباد را زدند.
درباره بازگشت به ایران، من بورسیه نبودم و الزامی به بازگشت نداشتم. اما حسی دارم که هنوز هم در برخی افراد مشاهده میکنم. نمیتوان گفت خوب است یا بد، اما در طول حضورم در خارج از کشور همیشه احساس غربت داشتم. انگار جایی که بودم به من تعلق نداشت و دوست داشتم جایی باشم که در تمام خوبیها و بدیهای آن سهیم باشم. البته شرایط دهه شصت نیز برای کار کردن آسان نبود ولی با تمام مشکلات، به آینده امیدوار بودم. بخش عمده فعالیتهای علمی-فرهنگی من در این دهه شکل گرفت.
بسپار- چه شد که بعد از ورود به ایران در مرکز نشر دانشگاهی مشغول شدید؟
پورجوادی: قبل از بازگشت قرار بود در دانشگاه صنعتی شریف مشغول شوم. اما ورودم با انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه همزمان شد. ستاد انقلاب فرهنگی که بعدها به شورای انقلاب فرهنگی تغییر نام یافت با دو بازوی اجرایی تاسیس شد: جهاد دانشگاهی و کمیته تالیف و ترجمه و تصحیح کتب دانشگاهی. اساتید دانشگاه ها لازم بود در دوران تعطیلی جذب یکی از این دو میشدند. جهاد دانشگاهی که به امور پژوهشی میپرداخت (البته به مرور زمان تغییر رویکرد داد و به چاپ کتاب و ایجاد کلاسهای آموزشی و غیره روی آورد) یا کمیته تالیف و ترجمه که بعدها به مرکز نشر دانشگاهی تغییر نام داد.
بنده از ابتدای تاسیس مرکز نشر دانشگاهی با این سازمان همکاری داشتم. در ابتدا به بررسی چندصد پرسشنامهای که اساتید شیمی و مهندسی شیمی کشور برای ترجمه یا تالیف کتابهای درسی پیشنهاد داده بودند پرداختیم. از میان آنها ده ها کتاب تصویب و به تدریج چاپ و منتشر شد. همکاری من با این مرکز تا سال 1384 برای مدت 25سال ادامه داشت که بخش مهمی از کارنامه فرهنگی خود را مدیون این همکاری میدانم. مرکز هنوز هم فعال است اما فعالیت آن مانند سابق نیست.
[EasyDNNGallery|24960|Width|400|Height|400|position||resizecrop|False|lightbox|False|title|False|description|False|redirection|False|LinkText||]
در سال 1361 که دانشگاهها بازگشایی شدند، بلافاصله جذب دانشکده شیمی دانشگاه صنعتی شریف شدم. دانشکده شیمی اولین دوره پذیرش کارشناسی را در بهمن 1362 انجام داد. شرایط خاصی در آن دوره بر دانشگاه حاکم بود. در آن روزها تعداد دانشجو بسیار کم بود. تعداد انگشت شماری دانشجوی ارشد باقی مانده بودند که بیشتر علاقهمند به امور سیاسی بودند. آزمایشگاه ها خالی بودند و تجهیزات مورد نیاز به سختی یافت میشد. دانشگاه بسیاری از اعضای هیات علمی خود را از دست داده بود. برای مثال از 22 عضو هیات علمی دانشکده شیمی، تنها شش نفر در دانشکده حضور داشتند. بعدها در سال 1368 جهاد دانشگاهی ضمن انتقال وسایل آزمایشگاهی، به ساختمان های جدید خود واقع در خارج دانشگاه منتقل شد. فعالیت مجدد دانشگاه با جنگ تحمیلی همزمان شده بود و بدین ترتیب شرایط و اولویتهای خاصی حاکم بود.
فراموش نمیکنم یک موشک جلوی دانشکده شیمی فرود آمد و گرچه در یکی از روزهای تعطیل اتفاق افتاد و خسارت جانی نداشت، ولی به ساختمان دانشکده و به ویژه به آزمایشگاه های آن خسارت زیادی وارد کرد. پنجره ها از چارچوب درآمده بودند. صدها شیشه ی مواد شیمیایی شکسته شده و خردههای آنها تا عمق دیوارهای بتنی فرورفته بود. خوشبختانه انبار مواد شیمیایی دانشکده که به لحاظ مقدار و تنوع یکی از مجهزترین انبارهای موجود در دانشگاههای کشور بود صدمهای ندید. با توجه به سرما و وضعیت نابسامان و مسایل ایمنی، مدیریت دانشگاه تصمیم گرفت برای نیمسال دوم سال تحصیلی 66-67 همه کلاسها را در طبقه اول و دوم هتل استقلال (هیلتون سابق) برگزار کند. در آن ترم تحصیلی درسهای عمومی و آزمایشگاهها حذف شد و فقط درسهای تخصصی در هتل برگزار شد. حتی پس از بازگشت به دانشکده تا یکی دو ترم بسیاری از پنجره های کلاسها و آزمایشگاه ها شیشه نداشت و با نایلون پوشیده شده بود. بعدها هم به علت کمبود شیشه، هر نوع شیشهای که در بازار بود به پنجرهها نصب شد. خیلی دوست داشتم در محل اصابت موشک یادبودی ساده با لوحی از شرح واقعه نصب شود اما به رغم پیگیریها، این کار عملی نشد.
بسپار- رابطه شما با روزنامه ها و شبکه های مجازی چگونه است؟
پورجوادی: من از 16 سالگی تا چند سال پیش روزنامه خوان حرفهای بودم! حتی در زمان دانشجویی در فرانسه و نیز فرصت مطالعاتی در آمریکا از روزنامه غافل نشدم. در ایران هم بعضا از کسانی بودم که صبح خیلی زود در صف خرید روزنامه می ایستادم که در آن زمان تعدادشان هم محدود بود (البته از نظر تنوع و عنوان و نه تیراژ). در سالهای اخیر با ورود شبکههای اجتماعی و وبگاههای فعال روزنامهها، حس میکنم نیاز خبری ام برطرف میشود و کمتر روزنامه میخرم. در گذشته مانند نوعی وظیفه برایم بود و اگر روزی چند روزنامه را نمیخریدم حس و حال خوبی نداشتم، حتی اگر فرصت خواندنش را پیدا نمیکردم.
البته در سالهای اخیر نوع خبر رسانی و به تبع آن سلیقه ی مخاطب هم تغییر یافته است. اکثر خانواده هایی که روزنامه خوان نبودند، اکنون خبرها –حتی خبرهای علمی و تخصصی- را دنبال میکنند و از طرفی نیز این خطر وجود دارد که اخبار نادرست و بدون منبع صحیح به دست مخاطب برسد. البته مخاطبان متوجه شده اند که به هر خبری نباید اعتماد کرد. ولی درمجموع فایده این تغییر سلیقه بیشتر از مضرات آن است.
بسپار- مهم ترین دستاورد فرهنگستان را که از اعضای آن هستید چه میدانید؟ چرا اکنون تاثیرگذاری سابق را ندارد؟
پورجوادی: اجازه دهید نگاهی گذرا به معرفی دو دوره فعالیت فرهنگستان قبل از انقلاب بیندازیم. فرهنگستان اول درسال 1314 برای اصلاح زبان وخط فارسی به فرمان رضاشاه و با ریاست محمدعلی فروغی تأسیس شد و تا سال ۱۳۳۳ فعالیت کرد. بیشتر کوشش فرهنگستان اول صرف انتخاب معادل برای اصطلاحات و واژههای خارجی شد و نامآورانی همچون ملکالشعرای بهار، علیاکبر دهخدا، سعید نفیسی، بدیعالزمان فروزانفر، علیاصغر حکمت، عبدالعظیم قریب، حسین گلگلاب، عیسی صدیق، عباس اقبال آشتیانی، محمد قزوینی، علیاکبر سیاسی و محمود حسابیعضویت داشتند. برخی از واژه های مصوب این دوره عبارتاند از: دادگاه، دادرسي، دادخواه، دادخوانده، دادخواست، دادستان، داديار، دادسرا، دادنامه، شهربانی،شهردار، شهرداری، دانشکده، دانشگاه، لشگر، گردان، هواپیما، فرودگاه، خلبان، پالایش، پرتوشناسی، زیستشناس، فشارسنج و دهها واژه دیگر که امروزه کاملا با آنها خو گرفته ایم دستاورد آن دوران است. فرهنگستان دوم در سال 1347 به ریاست صادق کیا تاسیس شد وتا سال 1357 فعالیت داشت و در مجموع 6650 واژه به تصویب رسید. واژه هایی همچون رسانه، همه پرسی، ترابری و پیراپزشکی از محصولات آن دوره است. فرهنگستان سوم که به فرهنکستان زبان و ادب فارسی معروف است در سال 1360 تاسیس شد ولی فعالیت بخش واژهگزینی آن از سال 1374 آغاز شد. این بخش از فرهنگستان تا کنون با همکاری پارهوقت بیش از سیصد استاد دانشگاه در غالب چهل گروه تخصصی موفق به تصویب بیس از چهل هزار واژه علوم پایه، علوم پزشکی، فنی و مهندسی، علوم انسانی، و علوم نظامی شده است. گفتنی است بخش واژهگزینی فرهنگستان از دل گروههای واژهگزینی مرکز نشر دانشگاهی متولد شد. تجربه پانزده ساله پژوهشگرانی که در این مدت در مرکز فعالیت داشتند دستمایه ارزشمندی برای فعالیت فرهنگستان شد.
بسپار- آیا بعد اجرایی واژگان و جایگزینی آن به صورت عملی نیز به عهده فرهنگستان است؟
پورجوادی: ببینید در دوره اول فرهنگستان، رمز موفقیت در جا افتادن هواپیما بهجای طیاره، فرودگاه بهجای آئروپورت، دانشجو بهجای طلبه، ایستگاه بهجای گار، پرونده بهجای دوسیه، برنامه بهجای پروگرام،سرهنگ به جای کلنل، گذرنامه بهجای تذکره، همه بهدلیل اجباری بود که رضا شاه در به کارگیری آنها اعمال میکرد. در دوره دوم فرهنگستان درست است که سعی میشد تا آنجا که ممکن است از واژهها عربیزدایی شود و واژههای سره فارسی بهکار گرفته شود ولی ضعف نظام در اعمال مصوبات خود نه تنها مخالفت ادبای محافظهکار را بهدنبال داشت (مانند مخالفت آنها برای معادل رسانه بهجای مدیوم)، بلکه برای طیف وسیعی از مخالفان نظام نیز مخالفت با فرهنگستان جنبهای از مخالفت کلی با نظام شاه شمرده میشد. در مورد فرهنگستان سوم همانطور که پیشتر اشاره کردم بخشی از مصوبات قبلا در مرکز نشر دانشگاهی به تصویب رسیده بود و در شمارگان میلیونی در کتابهای دانشگاهی خود اعمال میکرد. در حال حاضر نیز این چند صد همکار دانشگاهی در فرهنگستان سفیران خوبی برای ترویج مصوبات هستند. مخالفت هایی که گاهی در سطح جامعه میبینیم بیشتر مربوط به واژه های عمومی است که بعضا مصوب فرهنگستان نیست مانند کشلقمه، خودروی جمعی یا دراز آویز. معتقدم مخالفت با افراد نباید دستمایه به سخره گرفتن این نهاد ملی شود.
بسپار- شما بیش از 15 سال سردبیری مجله شیمی را برعهده داشتید و پس از آن این مجله دیگر مستمر منتشر نشد … چرا؟
پورجوادی: من از سال 67 تا 84 یعنی 17 سال مدیر مسوولی و سردبیری مجله شیمی را برعهده داشتم. بعد از خروج من از مرکز به تدریج نشریه رو به افول رفت و سه شماره در سال به سه سال یک شماره تبدیل شد! اکنون نیز چهار سال است که منتشر نمیشود. تورق مجله شیمی برای من حس نوستالژیک و خوبی دارد و به همین دلیل پنجاه شماره آن را به ترتیب سال، مجلد کردم و در کتابخانهام نگهداری میکنم.
سال اول آن در فروردین 1367 منتشر شد که اوج جنگ تحمیلی بود. در واقع این مجله در زیر موشکباران شبانه تهران متولد شد. سعی میشد این مجله ترویجی نظر دانشجویان و استادان شیمی را با مطالب متنوع خود جلب کند. برخی از شمارههای آن هنوز دست به دست میچرخد.
بسپار- تنها میتوان گفت حیف …
پورجوادی: البته همچنان ورق زدن صفحات آن آرامش بخش است و برایم نوستالژی است.
بسپار- شماره های ابتدایی بسپار نیز با اینکه با فاصله ای حدودا ده ساله از مجله ی شیمی منتشر شد همین شکل و شمایل را داشت و برای ما نیز شماره های نخست آن پس از 20 سال حس عجیبی دارد. جالب است که در همان زمان نیز شما در نشریه از واژه ی بسپار استفاده کرده اید!
پورجوادی: دقیقا همینطور است. در آن زمان که هنوز چاپ دیجیتال شکل و شمایل مطبوعات را تغییر نداده بود، اکثر روزنامه ها و مجلات به همین شکل و در قالب سیاه و سفید چاپ میشدند. حروف چینی ها تقریبا یکسان بود و شاید برای نسل امروزی تعجب آور و حتی خنده دار باشد که برای حروف چینی یا رنگی کردن جلد چه زحماتی کشیده میشد.
حروف چینی ما با قلم لاینوترون بود اما به دلایل فنی، حروف چینی زرنگار جایش را گرفت. واژه بسپار را مرحوم مصاحب در دهه چهل ساختند و ما آن را از سال 1360 در کتابهای خود آوردیم. ازاینکه مجله شما سهم مهمی در ترویج این واژه دارد سپاسگزاریم.
بسپار- فرمودید هرچیز را باید در بستر زمانی خود دید و نمیتوان شرایط امروز را با گذشته مقایسه کرد. اما از نظر شما علاقه دانشجو به تحصیل از زمان دانشجویی خودتان تا به امروز چه تفاوتی کرده است؟
پورجوادی:
(ادامه دارد …)
متن کامل این مصاحبه را در شماره 188ام ماهنامه بسپار که در نیمه اردیبهشت ماه منتشر شده است بخوانید.